گنجور

 
مولانا

در جهان گر بازجویی نیست بی‌سودا سری

لیک این سودا غریب آمد به عالم نادری

جمله سوداها بر این فن عاقبت حسرت خورند

ز آنک صد پر دارد این و نیست آن‌ها را پری

پیش باغش باغ عالم نقش گرمابه‌ست و بس

نی در او میوه بقایی نی در او شاخ تری

آن ز سحری تر نماید چون بگیری شاخ او

می‌برد شاخش تو را با خواجه قارون تا ثری

صورت او چون عصا و باطن او اژدها

چون نه‌ای موسی مرو بر اژدهای قاهری

کف موسی کو که تا گردد عصا آن اژدها

گردن آن اژدها را گیرد او چون لمتری

گر کشیده می‌شوی آن سو ز جذب اژدهاست

ز آنک او بس گرسنه‌ست و تو مر او را چون خوری

جذب او چون آتشی آمد درافکن خود در آب

دفع هر ضدی به ضدی دفع ناری کوثری

چون تو در بلخی روان شو سوی بغداد ای پدر

تا به هر دم دورتر باشی ز مرو و از هری

تو مری باشی و چاکر اندر این حضرت به است

ای افندی هین مگو این را مری و آن را مری

ور فسردی در تکبر آفتابی را بجو

در گداز هر فسرده شمس باشد ماهری

آفتاب حشر را ماند گدازد هر جماد

از زمین و آسمان و کوه و سنگ و گوهری

تا بداند اهل محشر کاین همه یخ بوده است

عقل جزوی ننگ مانده بر سر یخ چون خری

ای خر لرزان شده بر روی یخ در زیر بار

پوز بردارد به بالا خر که یا رب آخری

شمس تبریزی چو عقل جزو را یاری دهد

بال و پر یابد خر او برپرد چون جعفری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

ای جهان را دیدن تو فال مشتری

کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری

گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره

آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری

آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار

[...]

ازرقی هروی

ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری

تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری

از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ

وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری

زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

ای شکنج زلف جانان بر پرند ششتری

سایبان آفتابی یا نقاب مشتری

توده توده مشک داری ریخته بر پرنیان

حلقه حلقه زلف داری بافته بر ششتری

گاه بر گلنار تازه شاخهای سنبلی

[...]

امیر معزی

ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری

آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری

داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب

داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری

از سر زلف سیه با حلقه‌های سنبلی

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری

هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری

آفتاب معنی از سایت بر آید در جهان

زان که از هر معنیی چون آفتاب خاوری

زهره مزهر بر تو سازد کز عطارد حاصلی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه