محسن حیدرزاده جزی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۴۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶۴:
در بیت دوم اشکال وزنی وجود دارد احتمالا به جای هرکجا با، هرجا درست است .
آرش در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۳۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۲ - کشف شیوهٔ برافروختن آتش به دست هوشنگ و سابقهٔ جشن سده:
این ابیات را خالقی مطلق میگوید بیت هایی است که از فردوسی نیست و بعدها عمدی به شاهنامه و فردوسی نسبت داده اند تا جشن سده را جشن آتش بنامند جشن سده جشن پیروزی بر ضحاک ستمگر بوده است پادشاهان بعد اسلام نمیخواستند یادی از فریدون و قیام کاوه بر ضحاک در اذهان باقی بماند تا مبادا مردم بر علیه ضحاکان زمان قیام کنند همانطور که امروز از عاشورا فقط گریه و ذکر مصیبت باقی گذاشتند ابوریحان در التفهیم و خیام در نوروزنامه و در کتب قبل شاهنامه داستان کشف آتش توسط هوشنگ نیست و جشن سده را به فریدون و پیروزی بر ضحاک نسبت میدهند بنابر روایت بیهقی در تاریخ بیهقی مسعود غزنوی که سنی متعصب بود در جشن سده آتش بزرگ روشن میکرد و حیوانات و کبوتران و پرندگان را در آتش زنده زنده میسوزاند و دور آن شادی میکردند تا این جشن و آتش را در نزد مردم تخریب کند جریان نفوذ به این ها باید گفت که آیین کهن ما را تخریب میکردند .سده جشن آتش نبوده و ایرانیان آتش پرست نبودند و قبل هوشنگ آتش کشف شده بوده و جشن سده هم ربطی به هوشنگ و آتش نداره سده جشن قیام در برابر زورگویان و ضحاکان زمانه است
آرام نوبری نیا در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶:
با سلام و درود،
در مصرع دوم بیت سوم عبارت « گلستانی » بجای « گلسنانی ».
شاد و پیروز باشید
پری در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:
درود بر شما . به گمونم در بیت ور قید می گشایی وحشی نمیگریزد در بند خوبرویان خوشتر ز رستگاری بهتر باشه . ز به جای که
ع. گنج در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
همه شاه و شهیدید صحیح است.
مهران در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۴:
این بیت مربوط به این قسمت نیست؟
یعنی در سه بیت آخر و قبل از بزیر پای انداختن آزاده؟
کنیزک بدو گفت اهریمنی. وگر نی بدینسان کجا افکنی
حسین ش در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۲۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۱:
آقای حسین که هم اسم من هستی. پیغمبر هیچ ربطی به خیام ندارد. خیام بزرگ اعتقاد به هیچ دینی نداشت. من اسمم را به حسین ش تبدیل میکنم که دو حسین نداشته باشیم.
برگ بی برگی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودا زده از غصه دو نیم افتادست
زلف یار از نظر عرفا نماد و نشانه جلوه حضرت دوست در این جهان فرم و ماده است که شامل جماد و نبات و حیوان و انسان و هر آنچه در زمین و آسمانها وجود دارد میباشد و عارف بجز زیبایی چیز دیگری درآنها ندیده و همگی را جزیی از ذات و جلوه جمالی حضرتش میداند .حافظ میفرمایند از دیرباز که چیز های فریبنده این جهان جلوه گری و خودنمایی میکنند این دل حسابگر انسان از فرط درد و غصه پدید آمده دو بخش گردیده که نیم آن خواهان همین چیزهای این جهانی و نیم دیگر طالب پدید آورنده این جهان است و البته که در یک دل این دو با هم نمی گنجد و از همین روی انسان اندوهگین میشود چرا که انسان چیزهای این جهان را با اصل خدا اشتباه گرفته و هر قدر هم که بیشتر به دست می آورد احساس خوشبختی و آرامش نمی کند .
دل سودا زده دلیست که همواره در حال محاسبه سود و زیان بوده و سودا گری میکند ، گاه می اندیشد که عدم وابستگی و دل بریدن از چیزهای این جهانی شخص را متضرر میکند و از سویی دیگر انسان دل در گرو حضرت دوست دارد چرا که ذاتاً میداند که از همان جنس اوست و فطرتا میداند که باید به آن پیمان الست وفا نماید و این دو خواست انسان در کنار هم تناقض داشته پس در هر دو حالت دل انسان غصه دار خواهد شد و خواجه شیراز این مطلب را در قالب یک بیت زیبا بیان فرمودند.
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر استلیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
چشم غالبن و در اینجا هم به معنی نوع نگاه انسان به جهان آمده است که اگر این نگاه انسان به هستی اصلاح شده و از دید جسمی و ذهنی به دیدن جهان از دریچه چشم خداوند تغییر کند جادو کرده و سرنوشت انسان را دگرگون نموده ، او را از این سرگشتگی نجات خواهد داد ، عین دارای ایهام بوده و علاوه بر معنی مثل و مانند ، به معنی چشم حضرت دوست نیز آورده شده ، چشمی که سواد سحر است ، چشم سواد که سیاهی ست به معنی بینایی حقیقی در مقابل سفیدی چشم که کوری و نابینایی ست آمده ، مخاطب حضرت دوست بوده اما پیام بیت برای نوع بشر است و حافظ میفرماید جادوی دیدن جهان از منظر چشم تو ، که سیاهی سحر بوده و بینایی باطن انسان را در پی دارد آنچنان حال انسان را خوب می کند که به جادو می ماند ، و پس از شب ذهن که انسان توهم رسیدن به خوشبختی بوسیله سببهای دنیوی را دارد سپیدی سحر آمده ، نور امید را بر دل شب زدگان می تاباند . در مصرع دوم میفرماید اما اشکال کار اینجاست ؛ این نسخه سقیم یا بیمار که توسط بزرگان و حکیمان الهی برای تغییر و بهبودی کامل انسان تجویز شده افتاده است یا بر زمین مانده ، یعنی انسانها در حالیکه پیوسته در حال درد کشیدن هستند و طبیبان الهی مانند عطار ، مولانا ، و حافظ نسخه علاج آنان را تغییر نگاه و جهان بینی تشخیص داده و پیشنهاد میکنند، بی توجه به نسخه طبیب ، همچنان در حال درد کشیدن بوده و عمر را در سفید چشمی و نابینایی سپری می کنند ، نگاه چشم سیاه خداوند به جهان نگاه رحمانی و مهربانی ست ، نگاه کوثر و فراوانی ست ، نگاه کرامت و بخشش است ، نگاه بی نیازیست و صفات خداوندی دیگر ، اما نگاه سفید چشمی و نابینای انسان به هستی نگاه کینه توزی و خشم ، نگاه خساست و محدودیت ، نگاه حرص و طمع ، نگاه انتقام جویی ، نگاه گدایی و نیازمندی از جهان است و سایر صفاتی که درد زا هستند زیرا با اصل و ذات خدایی انسان در تضاد بوده و مانعی بزرگ برای رسیدن انسان به آرامش ، امنیت و خوشبختی ابدی ست ، حافظ به انسان که او نیز از جنس خداوند بوده و فطرتن و بالقوه میتواند با چشم بینای خداوند به جهان بنگرد، توصیه میکند این نسخه طبیبان الهی را برای خوب شدن حالش و زدودن دردهایش از زمین برداشته و بکار بندد
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست
در باره این بیت آنچه بنظر قطعی می آید خبری بودن بیت است ، زیرا مخاطب حضرت دوست است که عالم و دانای کل است ،اما خم زلف میتواند شکسته شدن خط مستقیم خلقت موجوداتی باشد که فقط دارای هشیاری و خرد جسمی بوده اند مانند گیاهان و جانوران که میلیاردها سال ادامه داشت ، اما در جایی(در خم زلف) این خط مستقیم شکسته شد و مشیت خداوند بر آفرینش انسان قرار گرفت و خداوند علاوه بر خرد جسمی ، از روح خود در او دمیده ، انسان را از هشیاری و خرد خود نیز برخوردار می کند ، به همین جهت این خال سیاه یا انسان، متمایز و اشرف همه مخلوقات میگردد ، تا به اینجا که همه چیز عالی بوده و انسان بر بال فرشتگان عرش را در می نوردد ، و خداوند احسن الخالقین خود بهتر میداند که شبیه ترین مخلوق به خود را آفریده و این انسان میتواند خال و نشان زیبایی خداوند در روی زمین باشد همانگونه که فرموده است با آفرینش انسان قصد دارد گنج پنهان زیبایی های خود را در جهان فرم آشکار کند ، اما در مصرع دوم اوضاع با نقطه دود آلوده ای که همان ذهن و هشیاری جسمی انسان است به هم می ریزد ، و حافظ میفرماید این نقطه دوده نیز در احاطه" ج "یا جبری قرار گرفته که آنهم مشیت و خواست آن آفریدگار است و انسان راه گریزی از این جبر یعنی ورود به ذهن و نقطه دوده را ندارد ، در آیه هفتاد و یکم سوره مریم خداوند به حتمی بودن گذار انسان به جهنم ذهن (نقطه دوده ) پیش از ورود به بهشت تاکید شده و حافظ راهکار برون رفت از این نقطه دود آلود ذهن و خروج از دایره ج را در ابیات بعد بیان میکند ، مولانا نیز این نقطه دوده را ذره نام نهاده و میفرماید:
آفتابی در یکی ذره نهان / ناگهان آن ذره بگشاید دهان
ذره ذره گردد افلاک و زمین / پیش آن خورشید چون جست از کمین
انسانهایی مانند مولانا و حافظ با انبساط تدریجی درونی به ناگهان نقطه دوده یا ذره ذهن خود را شکافته و آفتاب وجود حقیقی شان از کمین این نقطه دوده بیرون جهیده ، نور و گرمای خود را به جهانیان می افشانند و با آموزه های خود راه بیرون رفت از آن نقطه را به سایرین نشان میدهند .
زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار
چیست ؟ طاووس که در باغ نعیم افتادست
حافظ این جهان را نیز با همه جاذبه و زیبایی هایش به گلشن و باغ بهشت تشبیه میکند اما به صورت و عذار ، یعنی بهشتی مجازی ، و زلف مشکین حضرتش جاذبه هایی هستند که هر یک دامی هستند برای آن انسان که اکنون بصورت نقطه دوده و ذهن در گلشن این جهان بسر می برد و آن زلف همچون طاووس خوش نقش و نگاری ست که در باغ نعیم یا بهشت (نمادین )نیز آدم و حوا را اغوا نموده و فریب داد و در این جهان نیز با صورت و شکلهای متعدد به همین کار مشغول است، یعنی دلفریبی می کند اما فقط اجازه می دهد او را تماشا کنیم و در هیچ موردِ دیگری نمی توانیم از او بهرمند شویم. پس حافظ خود به روشنی معنی زلف سیاه و معطر حضرت معشوق را برای ما بیان میکند تا کمتر گمانه زنی کرده و برای یافتن معنی آن به ذهن نرویم .
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست
حسین در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۴۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵:
فقط یک شاعر دانشمند و فلسفه دان میتواند همچین شعری را بگوید و آنهم بزرگ مرد تاریخ ایران خیام است. تفسیر زیبای حمید رضا عزیز بسیار بجا و درست است. خیلی ممنون از حمید رضا برای تفسیر خیامی او.
مجید ملک محمد در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۷۱:
موسی ز که خشم کرد و "ثعبان" به که هشت (ثعبان به معنای اژدها)
مجید ملک محمد در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۷:
منصب تدریس خون "گرید" از آنک
حمید در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۳۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۲:
شایسته کاری به چه معنا آمده؟
بابک در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲۲:
اجتماع ، نمیخواهد هیچکس را آنطور که از خودش هست ، ببیند ، بلکه میخواهد هر کسی را، انطور که از اجتماع ، هست ببیند . اینست که آدم و حوا درباغ عدن ( در تورات ) خود را ازشرم و ترس یهوه، پنهان میکنند ، چون به آن بینش یافته اند ، که یهوه ، نمیخواهد آنها را آن طور که درخواست خود در خوردن از درخت ممنوعه ، برغم یهوه ، از خود شده اند ببیند . پوشیدن لباس ، نماد آنست که انسان ، به رنگی و صورتی درمیآید که جامعه، یا مرجع اقتدار ، می پسندد، یا تاب آنرا میآورد . جامه و پوشاک ، بیان پذیرفتن مرجع قدرت و بینش حاکم است .
بینش حقیقی ، بینش زاده از خود است. همچنین واژه لـُخت ، از واژه لوخ ساخته شده است که به معنای نی =
مارسل شفقی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
درود بر جناب استاد فریدون فرح اندوز که از صدا پیشگان قدیمی و پرتجربه هستند و سپاس از خوانش زیباو درست این غزل حضرت حافظ توسط ایشون .
دکتر حسین گلستان پور در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۲۶:
با سلام واحترام
با خانم محمودیان و اقای زمانیان موافق نیستم، اگرکمی با تامل بخوانید همین نوشتار در بیت دوم کاملاً صحیح میباشد.
با احترام خدمت عزیزان اهل دل
دکتر گلستان پور
حسین در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:
سلام متاسفانه بعضی دوستان وقتی صحبت از بزرگان شعر و ادب پارسی میشود این فرزانگان را فقط شاعر میدانند که درست نیست صوفی و صوفیزم را نمیشناسند لطفا مطالعه کنید. پس ب هر دوری ولیی قائم است آزمایش تا قیامت دائم است حضرت مولانا رو درک کنیم آنوقت مقام صوفی رو هم درک میکنیم ک انسان چه مقامی دارد .
امیر در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضیالله عنه خفته به زیر درخت:
صدای موسیقی بیش از حد زیاده ... اگر خوانش بدون موسیقی باشه خیلی بهتره
بابک در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۷:
مولوی ، واژه خرقه را، غالبا به معنای لباس و جامه و پوشاک بطور کلی بکار میبرد . چرا ویژگی عقل را خرقه دوزی یا پوشاک دوزی میداند ؟ چرا، عقل ، میپوشاند؟ کار عقل ، که در اندیشیدن ، بیمناکست، آنست که انسان را در زیر پوشاک ها، پنهان کند . مفهوم عقل ، با مفهوم خرد در فرهنگ ایران، تفاوت بسیار دارد ، که در عرفان و تصوف، هم ، با هم مشتبه ساخته شده ، و گاهی آندو با هم اینهمانی داده شده ، و گاهی نیز، آندو، ازهم جدا ساخته شده اند . در اثر این خِـلـط ، دو پدیده عـقـل و خـرد ، غالبا هر دو با هم ، اصل منفی ، و گاه نیز هر دو باهم ، اصل مثبت شمرده میشوند.
ماه و خورشید، که دو چشم آسمان هستند ، دو چشم انسان نیز ، شمرده میشدند . مجموعه چشمهای انسانها ، ماه و خورشید بودند . از اینرو ، چشم هر انسانی، بخشی از این مجموعه به هم آمیخته چشمها ، ماه و خورشید بود. چشم یا خرد ، همگوهر و همسرشت با ماه و خوشید ( سیمرغ = خدای ایران) بود . به عبارت امروزه ِ ما ، خرد خدا ، چیزی جز مجموعه چشمهای انسانها و جانوران نبود . خرد ، چشم جانست ، معنای تشبیهی نداشت . در هر انسانی، بخشی از خرد خدا بود ، که تبدیل به چشم او شده بود، تا برای نگاهداری جان ، بیاندیشید . خرد خدا ، مجموعه خردهای انسانها بود . وقتی همه انسانها باهم میاندیشند،این خداست که میاندیشد.
برو، خرقه ، گرو کن درخرابات چو سالوسان ، چرا در ژنده باشی
برهنه کن تو جـزو ِ جان و، بـنـمـا ز خرقه ، گر به کـُل ، بیرون نیائی
در غزلیات مولوی و در غزلیات حافظ و سایر شعرا ، گرو کردن ِ خرقه یا پوشاک و دستار، برای نوشیدن باده ، همان معنای لخت و برهنه و عریان شدن ، برای یافتن تماس مستقیم با آب را ، دارد ، تا وجود انسان، که تخم است ، بروید . این تصاویر، به فرهنگ پیش از زرتشت ایران ، در رابطه اش با بینش ، بازمیگردند، که انسان را تخمی میداند ، که از آبی که شیرابه ( = خور= خور آوه = خرابه ) جهان هستی است ، و اینهمانی با خدا دارد ، آبیاری میشود، و بدینسان روشن و بینا میگردد .
مولوی میگوید ، اکنون که تو نمیتوانی خود را درکلیتش بنمائی ، حداقل بخشی ازهستی ات را برهنه کن ، تا جزوی ازجانت را بنمائی .
عبدالرضا جلالی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:
بیت 《ادیم زمین سفره ی عام اوست .........》 به صفت رحمانی خداوند اشاره دارد .. که این بیت در آزمون دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی سال 95 امده است.
کامیاب در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶: