گنجور

حاشیه‌ها

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۹ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴:

هر که زعجب سخن خود به فر داند

به پیش گفته سعدی ببین در نماز آید

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۹ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:

چو گفته سعدی به ناز وجاه وجلال

دری دگر برای دلبری خویش بگشاید

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۹ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵:

چو شعر سعدی اندر دل ربایی

دری دیگر به سوی ما گشاید

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

سعدی شدی از ساحران با این غزلهای روان

پس بیگمان تا بی کران شعر روانم می رود

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

گفت سعدی هنرش هست فقط لاف سخن

به سرت گرسرمن  همچو هنر می نرود

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵:

این گلستان که تو داری به سخن  ای سعدی

خاطر هیچ کسی سوی گلستان نرود

 

 

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:

شد سخن گفتن سعدی به  جهان همچو بهار

تا بهار سخنش هست کسی جانب صحرا نرود

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷:

سعدی بناز که در پیش مردمان

گفتار وشعر وسخن تو دگر بود

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:

سرود همه عالم چنین بود سعدی

به سخنهای خاص تازه تو درود

رضا از کرمان در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۲ در پاسخ به محسن ص دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:

سلام 

شست در اینجا در معنی قلاب یا تور ماهیگیری بکار رفته است.

در تور غیرت تو گرفتار شده وبه دام افتاده‌ام  .

شاد باشی 

جلال ارغوانی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:

شهره خلق بشد سعدی ومردم گویند

عاشقند بر سخنش  تا که به دنیا آیند

 

محمدمتین عبدالهی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷:

درود بر حبیب‌الله بدیعی و محمودی خوانساری که با ساز و آواز آنان ،این غزل به زیبایی ساخته و پرداخته شده است .

سپاس 

امین مروتی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:

شرح بیتی از حافظ

 

محمدامین مروتی

 

بر این رَواق زبَرجَد نوشته‌اند به زر

که جز نکوییِ اهلِ کَرم نخواهد ماند

 

 معنی بیت ساده است. بر آسمان سبز با خطی طلایی نوشته اند که فقط خوبی کریمان باقی می ماند و نه چیزی دیگر.

اما علاوه بر مضمون زیبای بیت، لطایف دیگری در آن هست که در بادی نظر، ممکن است رخ ننماید:

اولاً زبرجد یک سنگ سیلیکاتی و درخشان به رنگ سبز روشن و مایل به زرد است.

چرا به جای "آبی"، صفت سبز برای آسمان استفاده شده؟ به خاطر این که درک رنگ و تقسیمات رنگ هم تابع فرهنگ روزگار است و در گذشته تفکیکی که امروز بین سبز و آبی هست، وجود نداشت. امروز نه تنها این تفکیک وجود دارد بلکه بین انواع آب و انواع سبز هم جدایی وجود دارد.

رواق زبرجد، سقف آسمان است و خط زر، نور خورشید است و خود خورشید سمبل کرم و بخشندگی است. به همین دلیل خورشید سمبل اهل کرم شده است که بدون توقع و بدون غرض می بخشد و بر همه نورش را نثار می کند نه حتی بر انسان های خوب. بر بد و خوب، بی دریغ می تابد.

 

8 دی 1403

رسول سعادتمند در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:

سلام و سپاس از دوستان اندیشمند

بیت: 

بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود

خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست

ادیبی فرمود کلمه "رفتن" در این بیت به معنی راه یافتن یا راه پیمودن نیست و خواند صحیح آن با ضمه است به معنای جارو کردن و معنی بیت می بایست این شود که جارو کردن جلوی درگاه میخانه کار یکرنگان است چه برسد به اینکه خودفروشان به کوی میفروشان راه یابند، این معنی از جهتی زیباتر و صحیح تر است که پست ترین کار را معطوف بالاترین صفت که یکرنگی است تضمین می کند تا در مصرع دوم راه یافتن خودفروشان عملی به مراتب سخت تر و ناشدنی تر جلوه کند

خواهش دارم در این مطلب اگر نظری موکد یا مکذب دارید بفرمایید

سپاس

فرجی در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

تخمیس شماره 2 ایت الله کاظمی اردبیلی


از آن دمی که بدیدم تو ماه سیما را

فکندم از نظرم مهرخان زیبا را

برون نمود دل از خانه هر تمنا را

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

بگو که برده ای ما را چنین زیاد چرا؟ 

نمیکنی دل اندوهبار شاد چرا؟

به عاشقت نکنی لطف بس زیاد چرا؟

شکر» فروش» که عمرش دراز باد چرا؟

تفقدی نکند طوطی شکرخا را

زمان سلطنتت بس دراز باد ای گل

شوی به عرصه گلشن هماره شادای گل

رسد شمیم تو هر صبح و بامداد ای گل

غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل

که پرسشی بکنی عندایب شیدا را

بسان مهر و مودت نه سیم هست نه زر

به پای شفقت و رحمت نمیرسد گوهر

به بال عشق بپر ای همای زرین پر

به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر

به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

در آن دمی که به نزهتگه احبایی

به گلستان و چمن همچو مرغ شیدایی

در آن دقیقه که در محفل اودایی

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی

به یاد دار محبّان بادپیما را

صدآفرین به سر نهفته حافظ

بدین عنایت چون در سفته حافظ

چو کاظمی به دو چشم نخفته حافظ

در آسمان نه عجب گر به گفتۀ حافظ

سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

محسن ص در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:

منظور از «غیرت تو ساخت مرا شست شست» چیه؟!

Reza Akbari در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۹ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۴:

سلام این غزل حافظ رو با صدای ملکوتی شجریان را در برنامه دل انگیزان و در دستگاه سه گاه شنیدنی است

زهیر در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۴ دربارهٔ حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴:

گرچه ما خاک‌نشینانِ ...

مُرقَّع: جامۀ وصله‌دار، لباسی که از تکّه پارچه‌های دوخته شده درست شده، خرقه، خرقه‌ای که وصله‌های چهارگوش داره.

۱
۱۹۵
۱۹۶
۱۹۷
۱۹۸
۱۹۹
۵۴۷۳