الغرض آن پیل برجا ایستاد
هست این حیوان خدایا یاجماد
گر جمادی گوش و خرطومت چراست
ور تو حیوانی تورا جنبش کجاست
هرچه آمد بر سرت ای پیل مست
هین کدامین چشم بدپایت ببست
هی چه شد این پیل را ای پیلبان
باز گردانیدش از ره ز امتحان
چون ز راه خانه آن پیل ژیان
باز گردید ابرآسا شد روان
ابر چبود بلکه چون ابر بهار
در دویدن شد نه شستن نه کیار
باز گردیدش بسوی کعبه رو
آب جنبش باز افتادش ز جو
در تحیر پیلبان و پیلران
پیل را خود لرزه ها بر استخوان
ناگهان شد لشکر حق آشکار
از هجومش شد هوا تاریک و تار
لشکر یزدان برآمد از افق
دام و دد را کرد در صحرا تتق
شد هوا تاریک از اسپاه حق
تا بگوید هر که کشت از راه حق
شد عیان فوج ابابیل از هوا
ای پلنگ ای شیر ای گرگ الصلا
هان و هان ای پیل ابابیل آمدت
ای سپاه کفر سجیل آمدت
آن سپاه آمد رده اندر رده
شد جهان بر این سپه ماتمکده
پس فکندند از هوا سجیل را
سربسر کشتند قوم پیل را
مرغکی از امر او لشکر شکست
خورد سنگی پیل را پیکر شکست
پیل از نهبش ز جنبش سر کشید
تندر از وژداخ جودش سرکشید
ای خدا این خانه ی دل هم ز توست
کرده ای معماری آن را نخست
کعبه را گر کرد معماری خلیل
هست معمار دل آن رب جلیل
آنکه آنجا چشمه ی زمزم نهاد
اندر آنجا دیده ی پرنم نهاد
جرعه ای زان تشنه گر سیراب کرد
قطره ای زین صد سقر بیتاب کرد
هم در اینجا چشمه های علم بین
بر کنارش رسته سرو و یاسمین
آب حیوان جوشد از ینبوع علم
خرم آن کو نوشد از ینبوع علم
آب حیوان علم باشد ای پسر
چون سکندر چند گردی دربدر
لیک آن علمی که آب زندگیست
ای برادر علم رسم بندگیست
راه و رسم بندگی دانی درست
چون شناسی خواجه ی خود را نخست
باید اول خواجه را بشناختن
پس لوای بندگی افراشتن
خواجه تا نشناسی ای جان عمو
قدر و شأنش را ندانی تا نگو
حق خدمت را ندانی تا کجاست
هم کدامین خدمتت او را سزاست
هست گر میراب رحمت در حرم
در دل عارف ز رحمت هست نم
از بحار رحمت رب جلیل
صد فرات و دجله و جیحون و نیل
در دل عارف روان باشد مدام
اندر آنها غوطه آرد صبح و شام
هست آنجا گر صفا گر سنگ خاک
صد صفا اینجا بود از نور پاک
گر در آنجا مشعر است ای ذیشعور
هست اینجا هم مشاعر را ظهور
اندر آن خوفست و اینجا خوف و بیم
خوف و بیم از سطوت رب علیم
هست آنجا گر منی اینجا منی است
کاین منایت سوی دوالمن رهنماست
گر در آنجا هست عرفات ای همام
اندر اینجا معرفت دارد مقام
گر در آنجا هست تقصیری گزین
اندر اینجا توبه از تقصیر بین
گر در آنجا هدی را قربان کنند
اندر اینجا هدیه ی جانان کنند
حاجیان گر گوسفندی می کشند
عاشقان از کشتن خود سرخوشند
تن به یاد دوست قربان می کنند
جان نثار راه جانان می کنند
خرم آن روز و خوشا آن روزگار
کاورم جان بهر راه او نثار
ای خنک آن صبح و خرم آن سحر
کافکنم آن جسم اندر رهگذر
بر تنم گر بگذرد آن شهسوار
جسم من در راه او گردد غبار
پس به دامانش نشیند گرد من
جان فدای شهسوار فرد من
من ببینم گرد خود در دامنش
پیکر خود گرد سم توسنش
گردد این سرگوی در چوگان او
هم تن و هم جان بلاگردان او
ای خوش آندم کامدم از در بشیر
ای صفایی خیز و جان بر دست گیر
کاینک آوردم پیامت زان نگار
خیز و جان کن بر پیام او نثار
از تو سر خواهد بت موزون تو
غرقه خواهد پیکرت در خون تو
بین سر خود را به دست خویشتن
بر پیام او جدا سازم ز تن
سر بود گوی خم چوگان او
تن نثار اندر ره یک ران او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که دربارهی پیلی صحبت میکند که به دستور خداوند در مسیر خود متوقف شده و به تھران مشغول تأمل میشود. پیلبان به حیرت میافتد و نیروهای الهی به میدان میآیند و تاریکی بر آسمان میپراکند. در این میان، ابابیلها و سپاه سجیل به وضوح نمایان میشوند و بدین منظور، قدرت خداوند نمایان میشود.
سپس شاعر به مضامین عرفانی میپردازد و دربارهی اهمیت شناخت خداوند و بندگی میگوید. به توصیف چشمههای علم و رحمت در دل عارفان اشاره میشود و تأکید میشود که بندگی واقعی تنها از شناخت خداوند حاصل میشود. نیکوست تا انسان جان خود را در راه دوست قربان کند و در نهایت با زبانی شاعرانه آرزوی وصال و فدای جان در راه عشق را بیان میکند. این متن تأملاتی عمیق دربارهی ارتباط انسان با خدا و تأثیر آن بر زندگی و معنویت اوست.
هوش مصنوعی: این حیوان بزرگ همچنان در جای خود ایستاده است، ای خدا یا ای موجود موثر.
هوش مصنوعی: اگر تو جماد (چیز بیجان) هستی و هیچ حرکتی نداری، پس چرا گوش و بینی تو اینگونه است؟ و اگر تو حیوانی هستی، چرا هیچ حرکتی نداری؟
هوش مصنوعی: هر چه بر سر تو، ای فیل نیرومند، آمده است، به خاطر کدامین چشم بدی است که تو را دچار این مسائل کرده است؟
هوش مصنوعی: هی، چه شده است به این فیل (پیل) ای پیلبان؟ او را از مسیر امتحان بازگردانید.
هوش مصنوعی: زمانی که آن فیل بزرگ از راه خانه برگشت، همچون ابر، روان و سریع شد.
هوش مصنوعی: ابر به چه معناست؟ ابر بهاری، در حال حرکت و جنب و جوش است و نه در حال باریدن و نه در حال سکون.
هوش مصنوعی: به سوی کعبه بازگشت و سپس آب خود به خود در جریان افتاد.
هوش مصنوعی: پیلبان و پیلران در تعجب هستند، زیرا که خود پیل تحت تاثیر لرزشها به لرزه در میآید.
هوش مصنوعی: ناگهان لشکر حق نمایان شد و به همین دلیل هوا تیره و تار گردید.
هوش مصنوعی: لشکر خدا از دور دستها نمایان شد و حیوانات وحشی را در صحرا به وحشت انداخت.
هوش مصنوعی: هوا به خاطر لشکر حق تاریک شد تا هر کسی که در مسیر حق کشتار کرده، بگوید.
هوش مصنوعی: دستهای از پرندگان ابابیل به وضوح از آسمان نمایان شدند، ای پلنگ، ای شیر، ای گرگ، کمک کنید!
هوش مصنوعی: ای فیل بزرگ و ترسناک، توجه کن! سپاه کفر و دشمنان، به سمت تو آمدهاند.
هوش مصنوعی: سپاهیان به صف آمدهاند و جهان به خاطر این سپاه، غرق در سوگواری شده است.
هوش مصنوعی: اجازه دادند که از آسمان سنگهای لعابدار بر سر قومی که مانند فیل بودند ببارد و آنها را نابود کنند.
هوش مصنوعی: پرندهای به دستور او لشکری را شکست داد و سنگی در برابر فیل، پیکرش را خرد کرد.
هوش مصنوعی: فیل از حرکت خود به تندی خیز برداشت و رعد و برق از شدت نورش به طغیانی افتاد.
هوش مصنوعی: خدایا، این دل و احساسات من هم متعلق به توست. تو اولین کسی بودی که ساختمانی برای آن بنا کردی.
هوش مصنوعی: اگر خلیل به ساختن کعبه پرداخته است، این نشاندهندهی شگفتی و قدرت معمار است، اما آنچه واقعاً ارزش دارد، خدای بزرگ است که دلها را میسازد و شکل میدهد.
هوش مصنوعی: کسی که در آن مکان چشمه زلال و مقدس زمزم را قرار داد، در همانجا چشمی پر از اشک و احساس گذاشت.
هوش مصنوعی: اگر کسی جرعهای از آب زلالی بنوشد، تشنگیاش برطرف میشود و اگر حتی قطرهای از این آب در دل دریایی ناپایدار بیفتد، آن دریا را نیز به جنبش درمیآورد.
هوش مصنوعی: در اینجا، چشمههای علم و دانش را مشاهده میکنی که در کنار آن درختان سرو و گلهای یاسمین رشد کردهاند.
هوش مصنوعی: آب حیات از چشمه دانش سرازیر میشود و کسی که از این چشمه بنوشد، زندگیاش شاداب و سرزنده خواهد بود.
هوش مصنوعی: علم و دانش، مانند آب حیاتی است که انسان را زنده میکند. پس پسر، مانند سکندر، که در جستجوی علم و تجربه بود، تو نیز نباید در جستجوی حقیقت و دانش از پا بیفتی و سردرگم شوی.
هوش مصنوعی: اما آن دانشی که مانند آب زندگیبخش است، ای برادر، در واقع، دانشی است که تو را به شیوهی بندگی و servitude هدایت میکند.
هوش مصنوعی: برای اینکه بندگی را به درستی انجام دهی، ابتدا باید خواجه یا سرپرست خود را بشناسی.
هوش مصنوعی: برای آنکه بتوانی به کسی خدمت کنی و زیر پرچم او قرار بگیری، ابتدا باید او را به خوبی بشناسی.
هوش مصنوعی: ای جان، تا زمانی که کسی را نشناسی و ارزش و مقام او را درک نکنی، نمیتوانی دربارهاش نظری بدهی.
هوش مصنوعی: اگر ارزش و جایگاه خدمت به دیگران را ندانید، نمیتوانید بفهمید کدام خدمت واقعاً شایسته و مناسب است.
هوش مصنوعی: اگر در حرم، میربان رحمت باشد، در دل عارف نشانههایی از آن رحمت وجود دارد.
هوش مصنوعی: از نعمتهای فراوان خداوند بزرگ، مانند رودهای مهمی چون فرات، دجله، جیحون و نیل، بهرهمند شدهایم.
هوش مصنوعی: یک عارف همیشه در دل خود در حال تفکر و تأمل است و هر لحظه از زندگیاش به ایدهها و اندیشههای عمیق غوطهور است، چه در صبح و چه در شب.
هوش مصنوعی: در آن مکان اگر چه زیبا و دلنشین یا بیروح و سخت باشد، در اینجا وجود پاکی و روشنی بسیاری است.
هوش مصنوعی: اگر در آن مکان، مشعر وجود دارد، ای شخص دانا، بدان که اینجا هم نشانههای روشن دارد.
هوش مصنوعی: در آنجا ترس و وحشت وجود دارد و اینجا نیز همین ترس و نگرانی است، چرا که همه اینها ناشی از قدرت و عظمت پروردگار داناست.
هوش مصنوعی: اگر تو آنجا هستی، من هم اینجا حضور دارم. این وجود تو در آنجا، راهنمای من در دوالمن است.
هوش مصنوعی: اگر در آن مکان عرفات وجود دارد، ای همام، در اینجا نیز معرفت دارای ارزش و مقام است.
هوش مصنوعی: اگر در آنجا گناهی وجود دارد، در اینجا باید به خاطر آن گناه توبه کنی.
هوش مصنوعی: اگر در آن مکان، قربانی برای هدایت کنند، در اینجا هدیهای از جانب محبوب را تقدیم میکنند.
هوش مصنوعی: حاجیانی که گوسفند قربانی میکنند، عاشقانی که از جان خود میگذرند، از این فداکاری احساس شادی و خوشحالی میکنند.
هوش مصنوعی: افراد برای یاد دوست خود، جانشان را فدای او میکنند و در راه محبوبشان جانشان را ایثار مینمایند.
هوش مصنوعی: روزی خوش و زمانهای خوب خواهد بود که من جانم را برای راه او فدای کنم.
هوش مصنوعی: ای خوش آن صبح و سحر خرم که من آن جسم را در راه میگذارم.
هوش مصنوعی: اگر آن جوانمرد بر تن من عبور کند، جسم من در مسیر او به گرد و غبار تبدیل خواهد شد.
هوش مصنوعی: پس به دامن او مینشینم، جانم فدای آن قهرمان بینظیر من.
هوش مصنوعی: من میخواهم تصویر خودم را در دامن او ببینم، در حالی که او به مانند اسب تیزپایی در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: در بازی چوگان، هر دو جسم و روح من تحت تأثیر او قرار میگیرد و به نوعی از سختیها و مشکلات دور میشود.
هوش مصنوعی: ای خوش زمانی که با خبر خوشی از در بشیر (شخصی که مژده میآورد) وارد میشوم، ای صفا زندگی را بپذیر و جان را در دست بگیر.
هوش مصنوعی: من پیام تو را از آن معشوق آوردهام، بیدار شو و جان خود را به پای پیام او بگذار.
هوش مصنوعی: دل من همیشه مجذوب توست، اما این مجذوبیت میتواند به قیمتی سنگین تمام شود و ممکن است به خاطر عشق به تو، دلم به درد بیفتد و غرق در غم و اندوه شود.
هوش مصنوعی: من سر خود را با دست خود از تنم جدا میکنم تا پیام او را دریافت کنم.
هوش مصنوعی: سر آن گوی چمنی است که در بازی چوگان به کار میرود و تن انسان به خاطر یک پا و در راه او فدای آن میشود. یعنی عشق و تعلق به او به قدری است که انسان حاضر است جان خود را در راهش نثار کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.