گنجور

 
سید حسن غزنوی

کیست از دوران خونبارش دل صد پاره نیست

همچو آبی گرد نا اهلیش بر رخساره نیست

هیچ عاشق دیده خوش در وجود

کز رقیب دیدها سوی عدم آواره نیست

ای رفیقان عالم ترکیب اضداد است از آنک

بوی گل بی خار و رنگ لاله بی رخساره نیست؟

بالغه گر می کند دنیایتان تن در دهید

هیچ دلوی نیست در عالم که هر دم پاره نیست؟

چشمشان چون دید حس بر آسمان انداخت آز

بوالعجب شمعی که بی‌خاصیتش دواره نیست