دیشب دو نفر از رفقا آمده بودند
در محضر من ساخته بر ماحضر از من
همراه یکیشان پسری بود که گفتی
چشمانش طلب میکند ارث پدر از من
از در نرسیده به همان نظرهی اول
دین و دل و دانش بربود آن پسر از من
گفتم که خدایا ز من این قوم چه خواهند
ثابت طلبی دارند اینان مگر از من
ناخوانده و خوانده چو بلا بر سرم آیند
دارند تمنا همه بی حد و مر از من
نرد آمد و مشغول شدند آن دو ولی من
در حیله که خوش دل شود این یک نفر از من
گفتم تو هم ای مغبچه بی مشغله منشین
کابینه قلبت نپذیرد کدر ازمن
پیش آی و بزن با من دلباخته پاسور
شاید که یکی سور بری معتبر از من
گفتا که سر سور زدن کار جفنگیست
ضایع چه کنی وقت خوشی بی ثمر از من
گفتم سر هرچ آنکه تو گویی و تو خواهی
پیش آی و ورق ده که کلاه از تو سر از من
گر من ببرم از تو دو جوراب ستانم
بستان تو یکی قوطی سیگار زر از من
زیبا پسر این شرط چو بشنید پسندید
زیرا که همه سود از او بُد ضرر از من
خادم شد و یک دسته ورق داد و کشیدیم
شد چار ورق از وی و چارِ دگر از من
پشت سر هر یک ورقی یک عرقش داد
خادم که در این فن بود استادتر از من
پیمود بدانسان که زمانی نشده بیش
من بدتر از او مست شدم او بتر از من
او جر زد و من جر زدم آنقدر که آخر
شام آمد و کوتاه شد این جور و جر از من
خوردند همه جز من و جز من همه خفتند
کو برده بد از اول شب خواب و خور از من
پاسی چو ز شب رفت ز جا جستم و دیدم
خوابند حریفان همگی بی خبر از من
آهسته به سر پنجه شدم زیر لحافش
افتاده از این حال نفس در شُمَر از من
وا کردم از او تکمه شلوار و عیان شد
کونی که نهان بود چو قرص قمر از من
تر کردمش آن موضع مخصوص بخوبی
آری که فراوان زده سر این هنر از من
هشتم سر گرم ذکرم بر در نرمش
آهسته در او رفت دو ثلث ذکر از من
دیدم که بر افتاد نفیرش ز تکاپو
گویی که رسیدست دلش را خبر از من
وقتست که در غلتد و باطل شودم کار
کاری که نخواهد شد حاصل دگر از من
چسبیدمش آنگونه که هرگز نتوانست
کردنش تبردار جدا با تبر از من
تا خایه فرو بردم و گفت آخ که مردم
گویی به دلش رفت فرو نیشتر از من
چون َ صعوة افتاده به سر پنجه شاهین
درمانده به زیر اندر بی بال و پر از من
گفت این چه بساطست ولم کن پدرم سوخت
برخیز و برو پرده عصمت مدر از من
من اهل چنین کار نبودم که تو کردی
خود را بکشم گر نکشی زودتر از من
در خواب نمی دید کسی ترکندم در
غیر از تو که تر کردی در خواب در از من
با همچو منی همچو فنی؟ گفتمش آرام
حق داری اگر پاره نمایی جگر از من
یک لحظه مکن داد که رسوا مکنیمان
بشنو که چه شد تا که زد این کار سر از من
شیطان لعین وسوسه ام کرد و الا
کس هیچ ندیدست خطا اینقدر از من
تا رفت بگوید چه، دهانش بگرفتم
گفتم صنما محض خدا در گذر از من
قربان تو ای درد و بلای تو به جانم
عفوم کن و آزرده مشو این سفر از من
گر بار دگر همچو خلافی به تو کردم
برخیز و بزن مشت و بسوزان پدر از من
کاریست گذشتست و سبوییست شکستست
بیخود مبر این آب رخ مختصر از من
حالاست که یاران دگر سر بدر آرند
ناچار تو شرمنده شوی بیشتر از من
مستیم و خرابیم و کسی شاهد ما نیست
بگذار بجنبد کفل از تو کمر از من
یک لحظه تو این جوش مزن حوصله پیش آر
هم دفع شر از خود کن و هم دفع شر از من
دانی که تو گر بیش کنی همهمه و قال
بدنام کنی خود را قطع نظر از من
زیبا پسر از خشم در اندیشه فرو رفت
وامانده از این حال به بوک و مگر از من
گفتا بخدا نیست بد اخلاق تر از تو
گفتم بخدا نیست خوش اخلاق تر از من
گفتا ده بده قوطی سیگار طلا را
گفتم تو نرو تا نستانی سحر از من
بگذار که بی همهمه فارغ شوم از کار
چون صبح شود هرچه بخواهی ببر از من
شد صبح و برآورد سر آن سیمبر از خواب
در بستر من دید که نبود اثر از من
با خادم من گفت که مخدوم تو پس کو
او داد جوابش که ندارد خبر از من
پژمرد و در اندیشه فرو رفت و به خود گفت
دیدی که چه تر کرد در این بد گهر از من ؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر روایتگر یک شب به یادماندنی است که راوی در حال بازی با دوستانش و به ویژه یک پسر زیبا است. او به شدت تحت تأثیر این پسر قرار میگیرد و در تلاش است تا او را به خود ترغیب کند. راوی با بازی و شرابخواری به شدت مست میشود و در حین این حال، به وضعیت خود و روابطش با دوستانش فکر میکند. وقتی که آرامش را در لحظهای نامناسب به هم میزند، پسر زیبا در نهایت از او میخواهد که او را رها کند و درگیری میان آنها پیش میآید. شعر نمایشدهنده احساسات متناقض، وسوسه، و حسرتهای انسانی است و در نهایت، هر دو شخصیت در وضعیتی نابسامان قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: دیشب دو نفر از دوستان به ملاقات من آمدند و از من خواستند که چیزی برایشان بگویم.
هوش مصنوعی: در جمعی که حاضر بودند، پسری وجود داشت که به وضوح به چشمهایش مینمود که انتظار دارد پدرش چیزهایی را به او بسپرد.
هوش مصنوعی: نمیتوانم به درب ورودی برسم که آن پسر با همان نگاه اول، دین، دل و دانش مرا گرفت.
هوش مصنوعی: گفتم ای خدا، این مردم از من چه میخواهند؟ آیا جز ثابت قدمی و استقامت، چیز دیگری از من دارند؟
هوش مصنوعی: بیت بیانگر احساساتی عمیق از یک فرد است که با مشکلات و چالشهای زندگی مواجه شده است. او میگوید که چه آنهایی که او را نمیشناسند و چه کسانی که او را میشناسند، به نوعی به او نیاز دارند و خواهان توجه و کمک او هستند. این تمنا و درخواست، او را در موقعیتی دشوار قرار داده و بار سنگینی را بر دوش او میافکند.
هوش مصنوعی: دو نفر سرگرم بازی نرد شدند، اما من در فکر و حیله هستم تا شاید این یک نفر دلش به حال من بسوزد و خوشحال شود.
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای دخترک زیبا، بیدغدغه در زندگیات به راحتی نایست. قلبت نباید جایی را برای نگرانیهای من بپذیرد.
هوش مصنوعی: به سمت من بیا و با من که عاشق تو هستم، بازی کن. شاید یکی از زندهدلها توجهی به من کند و من را معتبر بشناسد.
هوش مصنوعی: او میگوید: در سرور و خوشی غرق شدن کار بیهودهای است. چرا وقت گرانبها را در شادی بیفایده سپری کنی؟
هوش مصنوعی: من گفتم هرچه تو بگویی و بخواهی، به جلو بیا و ادامه بده، زیرا کلاهم از تو و سرم از من است.
هوش مصنوعی: اگر من از تو دو جوراب بگیرم، تو از من یک قوطی سیگار طلایی بگیر.
هوش مصنوعی: زیبا پسر وقتی این شرط را شنید، خوشش آمد؛ چرا که تمام سود این معامله به نفع او بود و تنها ضرر آن به من میرسید.
هوش مصنوعی: بنده برای شما یک دسته ورق آورد و ما یک بازی شروع کردیم، چهار ورق از او و چهار ورق از من.
هوش مصنوعی: هر کدام از این صفحات که به عقب برگردانده میشوند، نشانهای از زحمات خادم است، که در این هنر از من ماهرتر بوده است.
هوش مصنوعی: به آن صورت پیش رفتم که زمانی طولانی نگذشته بود و من از او بدتر مست شدم، او هم از من بدتر شده بود.
هوش مصنوعی: او صحبت کرد و من هم پاسخ دادم، به طوری که گفتگو طولانی شد و شب رسید و این نوع گفتوگو از طرف من ادامه پیدا کرد.
هوش مصنوعی: همه خوابیدند و خوردند، جز من. من تنها کسی هستم که هنوز بیدارم و نمیدانم چه بر سر دیگران آمده است.
هوش مصنوعی: وقتی که شب به نیمه رسید، از جای خود بیرون آمدم و دیدم که همه دوستانم خواب هستند و از حال من بیخبرند.
هوش مصنوعی: به آرامی و بیصدا به سر پنجه پا وارد لحاف شدم، در حالتی که نفسزنان از من دور شده بود.
هوش مصنوعی: من از او دکمه شلوارم را باز کردم و چیزی که تا آن moment پنهان بود، مثل ماه درخشان نمایان شد.
هوش مصنوعی: من آن مکان خاص را به خوبی تر کردهام، زیرا در این زمینه مهارت زیادی دارم و توانستهام به طور فراوان بر این هنر تسلط پیدا کنم.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به حالتی اشاره میکند که در حین ذکر گفتن، تمام توجهش معطوف به آن ذکر است و به آرامی و با نرمی وارد یک حالت معنوی عمیق میشود. او به نوعی نشان میدهد که در این حالت، دو سوم از ذکرش به درونش رفته و احساس میکند که در این مرام و ذکر غرق شده است.
هوش مصنوعی: من متوجه شدم که صدای او از شدت تلاش و حرکتش سرنوشتی ناگهانی پیدا کرده، گویی دلش از وجود من باخبر شده است.
هوش مصنوعی: زمانی است که من به بیعبتی و بیحاصلی میافتم، وقتی کاری انجام دهم که نتیجهاش در دسترسم نیست و به دست نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: من به او آنقدر نزدیک شدم که هرگز نتوانست از من جدا شود، حتی با تبر.
هوش مصنوعی: وقتی که خود را در وضعیت دشواری دیدم و احساس ناراحتی کردم، او به نوعی نالهای کرد گویی که دردش به دل من نفوذ کرده است.
هوش مصنوعی: زمانی که پرندهای مانند شاهین بر روی پاهایش نشسته، به یاد انسان در حالتی افتاده و ناتوان میافتم که بدون بال و پر است.
هوش مصنوعی: گفت این چه وضعی است؟ مرا تنها بگذار. پدرم در غم و آتش است. بلند شو و برو، پردهی باعفتی را از من کنار نزن.
هوش مصنوعی: من هرگز چنین کاری نکرده بودم که تو انجام دادی، خود را بکشم، مگر اینکه تو قبل از من این کار را بکنی.
هوش مصنوعی: در خواب هیچکس ندید که من از کسی غیر از تو دچار تغییر شوم؛ تو به گونهای من را تغییر دادی که حتی خوابم هم نمیتوانست آن را ببیند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من مثل تو نیستم، اما اگر بخواهی میتوانی دل مرا بشکنی و از آن درد بکشانی.
هوش مصنوعی: لحظهای ساکت باش که ما را رسوا نکنی. بشنو که چه اتفاقی افتاد تا این کار از من سر زد.
هوش مصنوعی: شیطان وسوسهام کرد وگرنه کسی از خطاهایم اینگونه آگاه نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که او میخواست چیزی بگوید، من دهانش را گرفتم و به او گفتم: ای محبوب، فقط برای خدا از من عبور کن و از کنارم نرنج.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، من برای درد و رنجی که تو به من میرسی فدای تو میشوم. از من بگذشت کن و ناراحت نباش، این سفر و دوری برای من سخت است.
هوش مصنوعی: اگر بار دیگر مثل دفعه قبل به تو بیاحترامی کردم، بلند شو و مشت بزن و مرا بسوزان.
هوش مصنوعی: کاری از دست رفته و ظرفی شکسته است؛ بنابراین بیجهت در این آب به صورت مختصر به من ننگر.
هوش مصنوعی: اکنون دوستان دیگر هم به میدان میآیند و تو ناگزیر بیشتر از من خجالت میکشی.
هوش مصنوعی: در حال حاضر حالتی شاداب و بیپروا داریم، ولی هیچکس از حال ما خبر ندارد. بگذار به راحتی با هم پیش برویم، تو از خودت و من از خودم.
هوش مصنوعی: لحظهای آرام باش و حوصلهات را حفظ کن. هم از خودت بدیها را دور کن و هم از من.
هوش مصنوعی: میدانی که اگر تو زیاد سر و صدا کنی و حرفهای ناپسند بگذاری، خودت را بدنام میکنی، بیتوجه به من.
هوش مصنوعی: زیبا پسر از عصبانیت به فکر فرو رفت و در این وضعیت از خود بیخود شده بود و به دور و برش نگاهی انداخت، شاید به من توجه کند.
هوش مصنوعی: شخصی به دیگری گفت: به خدا سوگند که هیچکس بدخلقتر از تو نیست. او در پاسخ گفت: به خدا سوگند که هیچکس خوشخلقتر از من نیست.
هوش مصنوعی: گفت: ده قوطی سیگار طلایی رو بده. به او گفتم: نرو، تا صبح از من چیزی نگیری.
هوش مصنوعی: اجازه بده در آرامش از همهچیز کنارهگیری کنم، چون صبح که شود، هرچه میخواهی، از من ببر.
هوش مصنوعی: صبح شده و آن دختر زیبا از خواب بیدار شده و در بستر من نگاه میکند، اما اثری از من در آنجا نمیبیند.
هوش مصنوعی: شخصی با خدمتکار من صحبت کرد و از او پرسید که مولایش کجاست. خدمتکار در پاسخ گفت که او از من هیچ خبری ندارد.
هوش مصنوعی: او غمگین شد و به فکر فرو رفت و به خود گفت، آیا دیدی که در این شرایط بد چقدر به من آسیب رساند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آشفته ام از هجر و تو آشفته تر از من
من بیخبر از خویش و تو هم بیخبر از من
گفتم که صنوبر غم قدت برد از دل
او نیز خرابست بصد دل بتر از من
از پند عزیزان زره خواری عشقت
[...]
نگذاشت غم تنگ دهانت اثر از من
جز نام بجا نیست نشان دگر از من
برقی است خیال تو که بر خرمن جانم
هرگاه زند هیچ نماند اثر از من
بیرون نروم از خط فرمان تو هرگز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.