گنجور

حاشیه‌ها

سجاد در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:

مشکل بیت اول اینجاست که مست به دیوانه میگه صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه. اگر طرف دیوانه هستش پس چه فرقی میکنه که مست باشه یا دیوانه به هرحال نمیتونه مست رو به خانه ببره پس بیخود بودن منطقی تر هستش

حمید شجری در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:

ابیاتی از این شعر رو از یکی از آشنایان قدیمی شنیدم. مصرعی که ایشان خواندند اینطور بود
دزد را گفتم که خفتانش مبر
این مصرع رو کسی از دوستان شنیده؟

افسانه چراغی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵:

در مصرع آخر، آزاده فاعل جمله است به معنی انسان آزاده، شریف، نجیب، اصیل و وارسته.
آسان قید است. پس امکان ندارد که به جای آزاده، آسوده باشد؛ چون در این صورت دو قیدِ هم‌معنی آمده و جمله بدون فاعل می‌ماند؛ البته شاعران بزرگ، چنین اشتباهی نمی‌کنند.

افسانه چراغی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴:

می‌نزند دمی: دم نمی‌زند- دم زدن: سخن گفتن، حرف زدن
راست: درست- این معنی: کل مصرع دوم
معنی بیت دوم:
کسی درباره این که آمدن از کجا و رفتن به کجاست، درست نمی‌گوید (پاسخ درستی نمی‌دهد).

مهدی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۲:

ای چشم عقل خیره بر اوصاف روی تو
چون مرغ شب که هیچ نبیند به روشنی
یکی از نابترین بیت‌های عرفانی سعدی‌ست.ظرفیت عقل معاش انسان پذیرای انوار حق تیست چنانچه موسی کلیم نیز در این مقام بیهوش شد. در جایی دیگر سعدی در ماجرای خواهش قبیله مجنون از قبیله لیلی برای اجازه دبدار از زبان خویشان مجنون می گوید که "مجنون خود طاقت دیدن لیلی ندارد"چنانچه موسی نتوانست

محمود در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۸ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸۱ - جوجهٔ نافرمان شاعر نامشخص:

این شعر و اشعار نظیر آن مانند:
به علی گفت مادرش روزی
که بترس و کنار حوض مرو
رفت و افتاد ناگهان در حوض
بچه جان حرف مادرت بشنو
که بچه ها را از خطرات اطراف خود میترساند، از هرکدام از شعرای توانا و شیرین سخن ما باشد، بنظر من سکه ای دو رو است. یک رویش بچه هایمان را متوجه خطرات اطراف میکند تا مراقب جان خود باشند. روی دیگرش اینست که آنها را ترسو و ریسک ناپذیر بار میآورد که از هر خطر کردنی ابا میکنند و این صفت باعث درجا زدن جامعه و عدم پیشرفت آن میشود.
جوامع پیشرفته، عامل پیشرفتشان خطر پذیری و تن دادن به وقایع ناشناخته و کشف ناشناخته ها است. بزرگان ما باید فرزندان را به پیشروی در مسائل ناشناخته، البته همراه با احتیاط و مراقبت رهنمون شوند، که خُب، در چنین راههائی البته احتمال آسیب هم هست، ولی جامعه را به پیش میبرد. مثلاً مادر علی بهتر است در این شعر فرزندش را به فراگیری شنا رهنمون شود، نه دوری از حوض، و مرغ هشیار جوجه را آموزش دهد که چگونه بدور از خطر گربه، خواسته هایش را تأمین کند، نه اینکه او را زیر بال و پر خود پنهان کند.

حمیدرضا روستا در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۰ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۳ - در تحمل نکردن زور:

بادرود.در مصراع اول کلمه (زیر)درست است چون در غیراینصورت وزن شعر به هم میریزد...ضمنا چون این شعر در قالب غزل سروده شده پس در مصراع اول رعایت قافیه و ردیف نشده(مار خفتن) مگر اینکه قبل از بیت اول یک یا چند بیت دیگر آمده باشد که من بی اطلاع هسم.قافیه مور ..زور و... و ردیف شعر هم که (رفتن)میباشد...در بیت دوم هم (تن روغن زده) باید به (تنی ) تبدیل شود تا وزن شعر مختل نشود..

nabavar در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

گرامی بابلی
خاقانیا فریب جهان را مدار گوش
کورا ز ده، دو قاعده محکم نیامده است
فریب دنیا را مخور که روزگار بر قوانین محکمی بنا نشده
از ده تا قاعده ی دنیا حتی دوتا هم قابل اطمینان نیست

محسن در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۲:

به جای ترکان باید توران نوشته شود. افراسیاب شاه توران بوده نه ترکان...

حسن در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۵ دربارهٔ عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۲ - در ستایش رسول اکرم «ص»:

ارخاء عنان یعنی چی؟ یعنی بدون تامل از چیزی گذاشتن؟ اینجا اون معنی رو نمیده

امیر در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:

دوستان چشم نمی بیند یعنی حوصله ندارد یاتنبلیش میشه هنوز این اصطلاح تو نیشابور استفاده میشهدرنتیجه همون هرکو درسته در مصراع بعدی

امیرحسین محمدی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - در خیال تو:

عجب شعری!!

تماشاگه راز در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
معانی لغات غزل (387)
شمشاد قدان: بلند بالایان، خوش قد و بالاها، سهی قامتان.
خسرو: کسری، شهریار، نام معشوق شیرین.
شیرین دهن: 1- شیرین کلام، نوشین لب، 2- خوش لب و دهان.
قلب: دل، کنایه از ناحیه مرکزی سپاه.
صف شکن: سرباز دلیری که با حمله به سپاه دشمن صفِ لشکر را در هم می ریزد، پهلوان سپاه، شجاعِ صَفْ دَرْ.
درویش: فقیر گوشه نشین.
چشم و چراغ: نور چشم و فروغ دیده، محبوب عزیزالوجود.
شیرین سخن: خوش سخن، بذله گو، خوش صحبت، شیرین زبان.
بَر خور: برخوردار شو، بهره مند شو، بهره برداری کن.
ذرّه: ریزترین شیئی که در هوا معلق و در مسیر تابش (باریکه) نور به چشم می خورد و طبق عقیده قدما پیوسته برای رسیدن به خورشید به بالا می روند.
پست مشو: فرو منشین.
خلوتگه: خلوتگاه، جایگاه خلوت، سراپرده، و در اصطلاح صوفیه: مقام قرب و کمال ولایت.
بر جهان تکیه مکن: به دنیا اعتماد مکن.
شادی زهره جبینان خور: به سلامتی زیبایانی که پیشانی تابناکی مانند ستاره زهره دارند بنوش.
نازک بدنان: نازک اندامان، آنان که دارای اندامی ظریف و متناسبند.
پیر پیمانه کش: مرشد و راهنمای عارفِ باده نوش.
صحبت: معاشرت، هم نشینی.
بِگُسَل: بِبُر، جدا شو، پیوند بِبُر.
فارغ: آسوده خاطر.
اَهْرِمَن: اهریمن، شیطان.
خونین کفنان: کنایه از گلهای لاله قرمز رنگ.
مَحْرَم: خویشاوند نزدیک، خودی، رازدار.
معانی ابیات غزل (387)
(1) شاه بلند بالایان و شهریار شیرین بیانان که به مژه های خود، دلِ همه شجاعانِ شورش آورِ صَفْ دَرْ را می شکند‌…
(2) در حال مستی بر من گذار کرده نگاهی به من درویش انداخته گفت: ای سرآمد همه خوش سخنان‌…
(3) تا کی می خواهی که حبیب تو از طلا و نقره خالی باشد؟ بندگیِ مرا بپذیر تا از همه دلبران سیمین بدن بهره برداری کنی.
(4) از یک ذرّه غبار کمتر نیستی. خود را فرو مگذار و دلگرم باش تا در حال رقص و چرخش به سراپرده خورشید برسی.
(5) به حال دنیا اعتماد مکن و اگر یک پیاله می داری به سلامتی ماهرویان و نازک اندامان بنوش.
(6) روانشاد پیر عارف باده نوش من گفت که از بدقولان و عهدشکنان دوری گزین‌…
(7) دست بر دامن دوست بزن و از دشمنان پیوند بِبُر. مرد خدا باش تا از شرِّ شیاطین در امان باشی.
(8) به هنگام سحر، در چمنِ لاله زار از باد صبا می پرسیدم که این لاله های سرخ گلگون کفن در راه که شهید شده اند؟
(9) پاسخ داد که من و تو استعدادِ آگاهیِ این راز را نداریم (این سخن بگذار) و از شراب ارغوانی و دلبران شیرین دهان سخن بگو.
شرح ابیات غزل (387)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون مقصور
٭
کمال خجند:
نوش کن خواجه علی رغم صُراحی شکنان باده تلخ به یاد لب شیرین دهنان
دوش رفتم به چمن در هوسِ بلبل و گل این یکی جامه دران دیدم و آن نعره زنان
گفتم این چیست؟ بگفتند که آن قوم که پار می رسیدند در این روضه به هم جلوه کنان
همه را خاک بفرسود، کنون نوبت ماست حالِ شمشاد قدان بنگر و نازک بدنان
٭
حافظ تحت تأثیر غزل عبرت انگیز کمال خجند که در کمال آراستگی سروده شده، غزل خود را در اوایل سلطنت شاه شجاع سروده و در سه بیت اول اشاره به دعوت ضمنی شاه شجاع از او که شاعری توانا و سخن پرداز و در آن زمان مورد قبول شاه شجاع بوده است، می کند و او را به همکاری با کارگزاران حکومتی فرا می خواند.
از بیت چهارم غزل تا بیت هفتم یعنی در چهار بیتی بعدی حافظ به اندرز شاه می پردازد و آنچه را که در واقع خود به آن ایمان دارد و اساس اندیشه او را تشکیل می دهد با شاه در میان می گزارد. سپس در دو بیت آخر غزل از فلسفه حیات سخن به میان آورده و از آنجا که در کشف راز آفرینش درمانده است صلاح کار را در عیش و نوش و خوش گذرانی می داند.
حافظ مردی متفکر و در تمام سال های حیات خود در کشف راز آفرینش کوشا و در واقع موحّدی محقق بوده است اما از آنجا که (کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را) به ناچار با اظهار عجز خود، صلاح کار را در بهزیستی و شادی تشخیص می دهد و در این باره به کرّات اشاراتی کرده است.
در پایان ذکر این دو نکته خالی از فایده نخواهد بود، یکی اصطلاح (به شادی کسی شراب خوردن) است که در گذشته آنان که مرید و طرفدار و مطیع فرمان شخصی از روی صمیمیت و ایمان بوده اند به هنگام باده نوشی جام شراب خود را به سلامتی مراد و فرمانروا و محبوب خود بلند کرده و با ذکر نام او و به سلامتی او می نوشیدند و این، در واقع یک نوع بیعت و یا تجدید بیعت بوده است.
دیگر آنکه مضمون بیت چهارم و هفتم حافظ از این بیت سنایی گرفته شده که می فرماید:
گرد پاکی گر نگردی گرد خاکی هم مگرد ، مرد یزدان گر نباشی جفت اهریمن مباش
منتها حافظ خوش سلیقه ترجیح داده است که مفاد مصراع اول بیت سنایی را به نحو شایسته تری پرورش داده به صورت بیت چهارم غزل خود درآورد و مضمون مصراع دوم آن را نیز بیافریند که بایستی بر حسن سلیقه و تسلّط او آفرین گفت.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

تماشاگه راز در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۴:

غزل شمارهٔ 387

حافظ
حافظ » غزلیات

شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم
که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان

ایراندوست در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:

چه بی آزرم و کژ اندیش بوده جناب سعدی علیه الرحمه

احمد در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

ایرج شهبازی:
دست از جان و دلِ کسی بیرون کردن: (کنایه) او را از خود تهی کردن و بر جای او قرار گرفتن. منِ او را به کناری زدن و همۀ وجود او را تسخیر و تصرّف کردن

جواد در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۵۲ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۰ - از خون جوانان وطن لاله دمیده:

با سلام
در جواب سعید:
از لحاظ وزنی "تهی" صحیح است " مستفعل مستفعل مستفعل فع لن" ولی با توجه به اینکه تصنیف است کلمه خالی را هم در هنگام خواندن تصنیف می توان جایگزین کرد شجریان اینگونه خوانده است

سیدنورمحمد در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲:

با سلام و احترام
در گنجینه گنجور و منابع دیگر ، مصراع اول به این شکل است:
چشم ز راه مرحمت ..... به نظر می رسد که این صورت صحیحتر است .
اینجا صحبت از رضایت نیست بلکه سخن از رحم و مهر و عاطفه و محبت است که معشوق با دیگران دارد و با ما ناز می کند.

مهدی خورسندی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:

جرعه جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم
در لَت(مصرع) نخست حافظ شیراز آشکارا از گردش و حرکت زمین سخن می راند! چرا که زمین را تخت روان دانسته است.
تخت روان، تختی است که شاهان بر روی می نشستند و چاکران و بندگان و خدمتکاران دربار و شاه در زبر آن رفته و آن را حرکت می دادند و به مقصد دلخواه می بردند. تخت روان در میان ایرانیان باستان و مردم میانرودان بسیار به آیین بوده است.
جرعه افشانی بر خاک و زمین نیز از سنت ها و آیین های کهن ایرانیان است چنانکه بر روی آتش نیز می افشاندند و این داستانی شگفت دارد که از این قرار است:
در دوران بسیار کهن که سرماها و زمستان ها سخت و دراز مدت بود و ایرانیان در بخش های شمالی تر ایران کنونی می زیستند گیاه هوم را شناختند که به دلیل الکل موجود در آن پس از گرفتن آب و شیره آن و آمیختنش با شیر و خوردنش حس گرمی و شور و خوشی نیکی به آنها دست می داد و آنها را در برابر سرما و یخبندان های سخت یاری می داد.
پس از زمانی دریافتند که با افشاندن عصاره ی این گیاه شگفت آتش نیز برافروخته تر و شعله ور تر می شود و جانی دوباره می گیرد! و دیرتر خاموش می شود!. اینچنین با گذر زمان و ساخت می و باده، افشاندن می بر آتش و خاک به آیین شد و ایرانیان آن را کاری نیک و پسندیده دانستند و با این کار انگار که شادی و خوشی را به خاک و آتش که از عناصر اصلی و چهارگانه هستی از نگاه ایرانیان است، نیز هدیه می دادند!.
بیافشان جرعه ای بر خاک و حال اهل دل بشنو
که از جمشید و کی خسرو فراوان داستان دارد
بنابراین لَت نخست از این رَج (بیت) آشکارا اندیشه ایرانیان باستان را می نُماید و نشان می دهد ایرانیان تیز بین و باهوش از گذشته های دور هم با گرد بودن زمین و هم با گردش آن آشنایی داشتند و آنرا دریافته بودند.

حمیدرضا حسن شاهی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

شاد باد روان پاک استاد محمدرضا شجریان و استاد پرویز مشکاتیان که در تصنیف آستان جان چنان روح و جاانی به این شعر حافظ داده اند که ساعت ها به تفکر در خصوص شخصیت حضرت حافظ می پردازی

۱
۱۵۸۸
۱۵۸۹
۱۵۹۰
۱۵۹۱
۱۵۹۲
۵۴۵۹