گنجور

 
عرفی

ای مهر تو جان آفرینش

نعت تو زبان آفرینش

لطف تو چمن طراز امکان

خشم تو خزان آفرینش

جودت همه بخش عالم کون

علمت همه دان آفرینش

با لقمه همت تو بس تنگ

میدان دهان آفرینش

همتای تو بهترین خطابش

بی نام و نشان آفرینش

در جنب تعینت دو عالم

بهمان و فلان آفرینش

تا گوهر فطرت تو گردید

آیین دکان آفرینش

تیزی بگذاشت تیغه صنع

در کاوش کان آفرینش

ناشی ز هوای جلوه تو

ارخای عنان آفرینش

در ضمن شمردن عطایت

افلاج بنان آفرینش

اندیشه احتمال شانت

زآنسوی گمان آفرینش

مهمانی میزبان جودت

عید رمضان آفرینش

شمشیر کمال تو نیامد

محتاج فسان آفرینش

معراج تو در هوای لاهوت

حد طیران آفرینش

با طالع حاسد تو همزاد

فوج حدثان آفرینش

با نطفه دشمن تو توأم

صد مرثیه خوان آفرینش

امکان وجود دشمن تو

زنار میان آفرینش

عیسی مگس و تکلم تو

حلوای دکان آفرینش

صافی شکر شفاعت تو

قوت مگسان آفرینش

با دیدن آب گوهر تو

دفع یرقان آفرینش

تأثیر ملال غیبت تو

وجه خفقان آفرینش

نعلین تو تاج قاب قوسین

تمکین تو شان آفرینش

در بازوی قدرت تو مضمر

صد زور کمان آفرینش

با علم تو آشنا نیفتاد

یک مسئله دان آفرینش

نظاره چهره حسودت

وجه غشیان آفرینش

افسانه سرنوشت خصمت

تزریق بیان آفرینش

با مستی شوق تست عرفی

از بیخبران آفرینش

در مغز دماغ او خبر نیست

از عنبر و بان آفرینش

دعوی کن نعت لایق تو

رسوای جهان آفرینش

دارد بعنایت تو عرفی

حرفی ز زبان آفرینش

برخیز که شور کفر برخاست

ای فتنه نشان آفرینش