مهدی خورسندی
مهدی خورسندی در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم:
این دیدگاه ایرانیان است نسبت به آفرینش که آفرینش گیتی از "ناچیز" آغاز می شود که همان ماده نخستین جهان است چنانکه پیر توس فردوسی بزرگ فرماید:
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید
و از این ماده توانایی یا به زبان امروزی انرژی زاده شد!
به گمان بنده ناچیز همان ماده چگال و آغازین جهان است و چیز همان ماده و توانایی همان است که امروز انرژی خوانندش!
+دو نکته پیرامون سخن پیر توس:
۱- آفرینش از نگاه ایرانیان از عدم و نیستی آفریده نشده و نیاز به یک ماده آغازین داشته که همان ناچیز است
۲-در این بیت آشکارا ماده و انرژی همپیوند با هم است و از ماده انرژی زاده می شود! و این همان قانون آلبرت انیشتین است که ماده و انرژی را به هم پیوند داد: E=mc^2!!!
از نگاه عرفان و فلسفه ایرانی نیز از عدم چیزی آفریده نمی شود چنانکه شیخ شبستری گفت:
عدم موجود گردد این محال است
وجود از ذات هستی لایزال است
سپس آفرینش چهار آخشیج یا عنصر بنیادین جهان است:
سرمایهٔ گوهران این چهار
برآورده بیرنج و بیروزگار
و سپس نوبت به آسمان می رسد:
پدید آمد این گنبد تیزرو
شگفتی نمایندهٔ نو به نو
و پس از اینها زمین، گیاه، جانوران و در آخر آدمی:
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ
زمین شد به کردار روشن چراغ
گیا رست با چند گونه درخت
به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت
وزان پس چو جنبنده آمد پدید
همه رستنی زیر خویش آورید
چو زین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید
دو بیت زیر نیز شگفت است!!! :
سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کاربند
پذیرندهٔ هوش و رای و خرد
مر او را دد و دام فرمان برد
سرش راست بر شد (انسان راست قامت!)
خرد کاربند و پذیرنده هوش: انسان خردمند!
اشاره به دو گونه انسان و فرگشت آنها و همچنین اشاره به آنکه پیش از این سرش راست نبود و حیوان بود، میمون و شامپانزه!
مهدی خورسندی در ۳ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:
جرعه جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم
در لَت(مصرع) نخست حافظ شیراز آشکارا از گردش و حرکت زمین سخن می راند! چرا که زمین را تخت روان دانسته است.
تخت روان، تختی است که شاهان بر روی می نشستند و چاکران و بندگان و خدمتکاران دربار و شاه در زبر آن رفته و آن را حرکت می دادند و به مقصد دلخواه می بردند. تخت روان در میان ایرانیان باستان و مردم میانرودان بسیار به آیین بوده است.
جرعه افشانی بر خاک و زمین نیز از سنت ها و آیین های کهن ایرانیان است چنانکه بر روی آتش نیز می افشاندند و این داستانی شگفت دارد که از این قرار است:
در دوران بسیار کهن که سرماها و زمستان ها سخت و دراز مدت بود و ایرانیان در بخش های شمالی تر ایران کنونی می زیستند گیاه هوم را شناختند که به دلیل الکل موجود در آن پس از گرفتن آب و شیره آن و آمیختنش با شیر و خوردنش حس گرمی و شور و خوشی نیکی به آنها دست می داد و آنها را در برابر سرما و یخبندان های سخت یاری می داد.
پس از زمانی دریافتند که با افشاندن عصاره ی این گیاه شگفت آتش نیز برافروخته تر و شعله ور تر می شود و جانی دوباره می گیرد! و دیرتر خاموش می شود!. اینچنین با گذر زمان و ساخت می و باده، افشاندن می بر آتش و خاک به آیین شد و ایرانیان آن را کاری نیک و پسندیده دانستند و با این کار انگار که شادی و خوشی را به خاک و آتش که از عناصر اصلی و چهارگانه هستی از نگاه ایرانیان است، نیز هدیه می دادند!.
بیافشان جرعه ای بر خاک و حال اهل دل بشنو
که از جمشید و کی خسرو فراوان داستان دارد
بنابراین لَت نخست از این رَج (بیت) آشکارا اندیشه ایرانیان باستان را می نُماید و نشان می دهد ایرانیان تیز بین و باهوش از گذشته های دور هم با گرد بودن زمین و هم با گردش آن آشنایی داشتند و آنرا دریافته بودند.
مهدی خورسندی در ۳ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰:
من به خلاف رای تو گر نفسی زنم زنم
به هر حال مردان نسبت به برخی از ویژگی ها برتر از زنان بوده و هستند که یکیش شجاعت و نیرو فیزیکی است. البته که گاهی استثناء نیز داشته ایم. در میان مردم و فارس زبانان نیز اصطلاح "از زن کمتر بودن" را داریم که باز باید بخشی از ویژگی های مردانه را نسبت به زنان هدف گرفته باشد و نه همه آنها و نه پست نشان دادن زنان را!
اینجا نیز به نظر سعدی همان منظور را دارد.
مهدی خورسندی در ۳ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۸:
در لَت دوم از رج سوم این سروده:
"پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم" واژه "شاید" به چَم (معنی) "شایسته است" می باشد و نه "احتمالا"!!! چرا که از نگاه عرفانی جان را بدون درنگ و اندیشه باید فدای معشوق حقیقی و قربانی او کرد!.
مهدی خورسندی در ۳ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۵ - اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا:
این ابیات آشکارا نظریه فرگشت داروین را نشان می دهد.
البته که مولانا این دیدگاه رو از نیاکان باستانی خود به ارث برده است و این دیدگاه ایرانیان است نسبت به آفرینش که آفرینش گیتی از "ناچیز" آغاز می شود که همان ماده نخستین جهان است چنانکه پیر توس فرماید:
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید
و از این ماده توانایی یا به زبان امروزی انرژی زاده شد!
این دیدگاه را بسنجید با تئوری big bang و اینکه از نگاه ایرانیان از عدم چیزی آفریده نمی شود چنانکه شیخ شبستری گفت:
عدم موجود گردد این محال است
وجود از ذات هستی لایزال است
سپس آفرینش چهار آخشیج یا عنصر بنیادین جهان است:
سرمایهٔ گوهران این چهار
برآورده بیرنج و بیروزگار
و سپس نوبت به آسمان می رسد:
پدید آمد این گنبد تیزرو
شگفتی نمایندهٔ نو به نو
و پس از اینها زمین، گیاه، جانوران و در آخر آدمی:
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ
زمین شد به کردار روشن چراغ
گیا رست با چند گونه درخت
به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت
وزان پس چو جنبنده آمد پدید
همه رستنی زیر خویش آورید
چو زین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید
دو بیت زیر نیز شگفت است!!! :
سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کاربند
پذیرندهٔ هوش و رای و خرد
مر او را دد و دام فرمان برد
سرش راست بر شد (انسان راست قامت!)
خرد کاربند و پذیرنده هوش: انسان خردمند!
اشاره به دو گونه انسان و فرگشت آنها و همچنین اشاره به آنکه پیش از این سرش راست نبود و حیوان بود، میمون و شامپانزه!
مهدی خورسندی در ۴ سال قبل، سهشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:
درود
دوست گرامی احمد جان
استاد غزل سعدیست اما همگان دانند که غزل فارسی با حافظ شیراز به اوج خود رسید و شاید بخت خوش حافظ بود که در دوره ایشان زبان فارسی نیز پس از چند سده به پختگی و صیقل خوردگی خود و پالوده شدن از برخی از واژگان ناجور و و سخت تازی (عربی) رسید و حافظ شیرین سخن و نکته سنج بی شک با پای گذاشتن بر جای بزرگانی چون سعدی و خواندن و بررسی غزل های آنان و همچنین نبوغ ویژه خود به این مرحله و مرتبه از غزل فارسی دست یافت.
اینکه برخی از سروده های حافظ یا از شاعران بزرگ چون سعدی بوده است و یا با مفهومی مانند آن شکی نیست. در برخی بخش ها و سروده ها بهتر از سعدی سروده است و در برخی دیگر سست تر.
سعدی شیراز نیز هر چند در بسیاری از زمینه های ادبی چه نثر چه نظم چه غزل و چه قصیده استادی چیره دست بوده اما در هنگام سرودن شعر حماسی علیرغم ادعای خود شعرش سست است و نمی تواند حال و هوای جنگ و نبرد و حماسه گویی را همچون فردوسی بزرگ ایجاد کند.
مهر افزون