چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی
چون که به بخت ما رسد این همه ناز میکنی
ای که نیازمودهای صورت حال بیدلان
عشق حقیقت است اگر حمل مجاز میکنی
ای که نصیحتم کنی کز پی او دگر مرو
در نظر سبکتکین عیب ایاز میکنی
پیش نماز بگذرد سرو روان و گویدم
قبلهٔ اهل دل منم سهو نماز میکنی
دی به امید گفتمش داعی دولت توام
گفت دعا به خود بکن گر به نیاز میکنی
گفتم اگر لبت گزم می خورم و شکر مزم
گفت خوری اگر پزم قصه دراز میکنی
سعدی خویش خوانیم پس به جفا برانیم
سفره اگر نمینهی در به چه باز میکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی احساسات و نیازهای انسانی را به تصویر میکشد. شاعر به معشوق خود خطاب میکند و از او درخواست میکند که در رحمتش را بر همه بگشاید. او به عشق و حقیقت اشاره میکند و میگوید که اگر کسی در ظاهر عشق را به صورت مجاز میبیند، به اشتباه است. همچنین شاعر از نصیحتهای بیمورد میگوید و به یادآوری میکند که اگر دلتنگی وجود دارد، دعا باید به خود فرد برگردد. در پایان، به نوعی ابراز ناامیدی میکند که اگر در زندگی، محبت و دوستی وجود نداشته باشد، چرا به برقراری ارتباط و دعوت به مهمانی ادامه میدهیم.
هوش مصنوعی: چشمان تو همیشه پر از محبت و بخشش است، و وقتی زمان خوبی برای ما فرا میرسد، آنقدر توجه و مهربانی میکنی که همه را تحت تاثیر قرار میدهی.
هوش مصنوعی: ای کسی که هنوز به درک واقعی دلهای عاشق نرسیدهای، عشق حقیقتی است که اگر به آن با دیدهی مجاز نگاه کنی، معنا مییابد.
هوش مصنوعی: هرگز به نصیحتهای تکراری گوش نده و از یاد نبر که نباید بر دیگران عیب بگیری، به ویژه اگر خود وابسته به کسی باشی که در شرایط مشابه قرار دارد.
هوش مصنوعی: پیش نماز که فردی است در حال راه رفتن، با طراوت و شاداب به سمت من میآید و میگوید: «من قبلهٔ دلهای اهل ایمان هستم و تو در نماز خود سهلانگاری میکنی.»
هوش مصنوعی: در یک روز به کسی گفتم که امیدوارم تو را به مقام و جایگاه بالایی برساند. او پاسخ داد که خودت دعا کن، اگر به چیزی نیاز داری.
هوش مصنوعی: گفتم اگر گزش لب تو شبیه شیرینی باشد، من هم شیرینی را میچشم. او گفت اگر اینگونه است، پس تو برای قصهگویی، داستان طولانیتری را شروع کردهای.
هوش مصنوعی: اگر ما خود را دوست و همراه دیگران بدانیم، اما در عمل به آنها ظلم کنیم، چه فایدهای دارد که در این شرایط بگوییم به پایمان در میآوریم؛ زیرا اگر تو به کمک ما نمیآمدی، چرا درها را باز میکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی
نی به خدا که از دغل چشم فراز میکنی
چشم ببستهای که تا خواب کنی حریف را
چونک بخفت بر زرش دست دراز میکنی
سلسلهای گشادهای دام ابد نهادهای
[...]
باز به ناز کش مرا چیست که ناز میکنی
ناز نمیکنم دگر گونی و باز میکنی
من چو شهید عشقم و بر در تو بهشتیم
بر رخ من در بهشت از چه فراز میکنی
از دهنت چو میرود پیش دو لب حکایتی
[...]
چند مسافرت دلا سوی حجاز میکنی
کعبه دل طواف کن گر تو نماز میکنی
طوف دل شکسته کن میل درون خسته کن
چون به حقیقی رسی ترک مجاز میکنی
گفتمش این نیاز من گفت نه یکهزار نه
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.