سفید در ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۱۹ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸:
زلفت به ره هوش و خرد دام کشیده
چشم از دو طرف گوشه این دام گرفته...!
مهرداد کیان نژاد در ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۳۶ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
درخت هرچه پربار تر، سر افکنده تر.
با احترام و ادب هم میشه پاسخ سوال بقیه رو داد. این همه ناز و تبختر و تحقیر در جمله اولتون آدم رو به خنده میندازه! چند پاسخی از شما به دیگران که فقط تو همین صفحه دیدم همین لحن و ریخت رو دارن! با خودتون و بقیه مهربونتر باشین😂
H A در ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹:
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی!
چه تعبیر قشنگی؛ زبان حال!
الف.الف:)
نیلوفر در ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۰ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۶۹ - ای خایه:
بنده در جایگاهی نیستم که درباره اشعار ایشان اظهار نظر کنم اما این دیگر چیست😭😭😭😭
محمد ملکی در ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۷ - و له ایضا:
این شعر از حافظ است یا از حیدر؟
در سخنرانییی از دکتر رضا ضیاء می شنیدم که این شعر از حیدر است و متاسفانه با استفاده از این شعر، برخی گفته اند که حافظ پسری داشته و او فوت کرده!!! در حالی که حیدر شیرازی این شعر را گفته. و همینطور شعر المنه لله که در میکده باز است...
ولی راستی، حیدر شیرازی نیز شاعر بزرگی بوده است که این چنین معانی عاشقانه ای را در شعر های خود جای داده است. درود و رحمت خدا هم بر حیدر شیرین سخن و هم بر حافظ شیرین سخن.
جعفر عسکری در ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶:
متن بالا اشکالات وزنی و املایی بسیار داره، بر اساس نسخهی شادروان محمّد قهرمان، شکل درست غزل رو مینویسم:
پی به خلوتگاه قرب از بس که شبها بردهایم
صبح چون سر زد، بهسان شمع، ما دل مُردهایم
نیست نفسِ دون، امانتدار یک جو اعتبار
حق به دست ماست، گر چیزی به خود نسپردهایم
گر بها میداد ما را، قدر ما را میشناخت
در کف ایّام کالایِ به یغما بردهایم
باده دُردآمیز گردد، شیشه چون برهم خورَد
گردش افلاک تا برجاست، ما آزردهایم
گلبن ایّام را ما آشیان بلبلیم
عالم ار سرسبز گردد، ما همان پژمردهایم
یادگار دودمان پردلی ماییم و شمع
سر به تاراج فنا رفتهاست و پا افشردهایم
باده در سر، یار در بر، میرسد ما را کلیم
چون صراحی گر دماغ خود به بالا بردهایم
امین مروتی در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۰:
شرح غزل شمارهٔ ۱۷۵۰ (تلخی نکند شیرینذقنم)
مستفعلتن مستفعلتن
محمدامین مروتی
از معدود شعرهای مولاناست که به عشق زمینی و عشق بازی را توصیف می کند. عرفا بعضاً از تجارب عاشقانه و زمینی خود و اتصال و ارتباط آن با حال و هواهای معنوی سخن گفته اند.
تلخی نکند شیرینذقنم
خالی نکند از مَی دهنم
سخن از محبوب شیرین دهانی است که شاعر را می بوسد و او از این بوسه مست می شود.
عریان کندم هر صبحدمی
گوید که بیا، من جامه کنم
هر صبح عریانم می کند و خودش هم عریان می شود تا به هم بیامیزیم.
در خانه جهد، مهلت ندهد
او بس نکُنَد، پس من چه کنم
معشوق شاعر، شور و اشتیاق و بی صبری از خود نشان می دهد.
از ساغر او، گیج است سرم
از دیدن او جان است تنم
مرا مست کرده و از دیدنش، تنم به جان تبدیل شده. یعنی حالی خوش و معنوی یافته ام.
تنگ است بر او، هر هفت فلک
چون میرود او در پیرهنم
چنان مشتاقانه با من درمی آمیزد،گویی در هفت آسمان نمی گنجد.
از زهره ی او من شیردلم
در عربدهاش، شیرین سخنم
از دل و جرئتش من شجاع می شوم و از عربدۀ شادمانه اش، سخن من هم شیرین و شنیدنی می شود.
میگفت که تو در چنگ منی
من ساختمت، چونت نزنم
معشوق می گفت تو ساختۀ منی و مال منی و اگر دلم بخواهد می توانم تو را هم بزنم. منظور این است که عشق، فاصلۀ عاشق و معشوق و دوئیت ایشان را از میان برمی دارد.
من چنگ توام، بر هر رگ من
تو زخمه زنی، من تن تننم
شاعر هم ضمن تصدیق ادعای معشوق می گوید هر چه می کنی بکن. من سازی هستم در دستان تو. زخمه و زخمم بزن تا به آواز درآیم.
تن تنن، وزن اجزای آواز یا ارکان عروضی شعر بر حسب اتانین عروضی هست. مثلاً تننن تن معادل فعلاتن هست.
حاصل، تو ز من دل برنکنی
دل نیست مرا، من خود چه کنم
حلاصه تو از من دل برنمی داری و من هم دلم را از دست داده و به تو داده ام و کاری از دستم برنمی آید.
26 دی 1403
ابوتراب. عبودی در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵:
باسلام و عرض ادب تقدیم به محضر جمیع استادان عزیز و گرانقدر در گنجور
بی خودشده ازخویشم و غمخوار ندارم
در هر دو جهان جــز تـو مــدد کار نـدارملیلای منی، ای همه ی بـودو نبـودم
مجنون توام ، غیر تو دلــــــدار ندارمیک لحظه به خــود وامگذارم ز عنایت
بی إذنِ تـــو، انـدیشه ی کـردار نــــدارمنه حوصلهٔ نوح مرا هست،نه آن عمر هزاره
یعقوب نـی ام طاقت بسیار نــــــــــــــدارمزَاسـرارِ درونم تو خبــر داری و دانــــــی
تسلیم رضای تــــــوأم ،انکار نــــــــــدارمغیرازسر شوریده وُ جز خونِ رگ وُ جان
چیــــزی که کنم در رهَت ایثار نـــــــــدارممینای دلِ تنگِ(عبودی) بشکسته
چیـــــز دگــــــری لایق بازار نــــــــدارمدیوان عبودی چاپ دوم
محمد ملکی در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح الامام ابی عبدالله الصادق علیه السلام » شمارهٔ ۲ - فی مدح الامام ابی عبدالله الصادق علیه السلام:
بسیار شعر زیبایی بود. لذت بردم
سید مصطفی سامع در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در تهنیت ولادت امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام:
سرِّ رب
ساقیا می ده که شد ماه رجب
شد زمانی شادی و عیش و طربگو به مطرب زن تو ساز دلنوا
تا زداید از دل محزون تعببعد سه روز و سه شب شد آشکار
ماه تابان از حرم با نور ربشد چراغانی ز شادی هر طرف
جلوگر شد میر کل شاه عرببوسه ها زد بر رخ حیدر نبی
خنده زیبد بر رخ مولا عجبروز مولود علی حیدر شده
نعره حیدر زنید هر روز و شبیاعلی و یاعلی و یاعلی
نام حیدر است هردم زیب لباز فلک خیلی ملک سوی زمین
آمدند بهر طواف گل نسبباب شهر علم احمد حیدراست
او بود شیر خدا و سر ربفاتح بدر وحنین و خیبر است
شیرگیر و شیر کش والالقبگفت احمد بعد من مولا علی
بهر تان باشد امیر منتخبروز محشر ساقی کوثر علی است
باده مینا ز مولایت طلبداده ایزد بهر او عز ومقام
حاسدان ورزند بخل از چه سبباو قسیم نار و جنت در جزاست
راه جنت بی ولا باشد صعبگر ترا حب علی باشد مترس
بر رهت رو بر مه گرد سوی عقبمی شود محسوب عبادت ذکر شاه
نه قدم در بزم او با صد ادببزم مدح تو عجب شیرینتر است
از نبات و شهد و قند و هم رتبای به قربان ره ولای تو
جان وفرزند و عیال ومام و ابسامعا بر راه حیدر نِه قدم
راست باش هرگز مرو در راه چپدوستارانش بود با عیش و نوش
دشمنانش تا ابد در تاب و تب
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
۱۴۰۳-۱۰-۰۷
سروش در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۵ دربارهٔ امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱:
به قول استاد کدکنی، تصاویر قصاید معزی همگی مزاحم و فاقد ارتباط عمودی هستند و محور افقی شعر نیز ضعیف است و هیچ تصویر زیبایی ندارد
نه در این شعر بلکه در کل دیوان معزی همینجوری است و یک شعر خوب یا حتی یک بخش خوب از یک قصیده وجود ندارد و کل اشعارش تکرار مکررات هستن
مهری رزمجو در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳:
بیتذ13 نیامد همی درست است اشکال تایپی دارد.
آرا منتظری در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی:
درود بر شما. در جشن هنر سال 1356 شیراز در آخرین بخش کنسرت چهره به چهره شجریان و لطفی اجرا شده که قابل انتخاب در بخش معرفی ترانه ها نیست. بخش معرفی ترانه جای اصلاح زیاد دارد.
.فصیحی در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵:
جناب امکانش هست گاهی به طور مصداقی مثال بزنید تا ما شرحها رو بهتر متوجه بشیم ؟راه ارتباطیای وجود نداره تا ما بتونیم سوالاتمون را بپرسیم؟
.فصیحی در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵:
سلام وعرض ادب بار دیگر از برگ بیبرگی عزیز بخاطر شرح زیبا تشکر وقدردانی میکنم
کلاس اولی در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۲:
من اینطوری میفهمم که افرادی که چند عیال داشتند یعنی چند همسر داشتند در تامین هزینه های زندگی به مشکل بر می خوردند و سعدی به این موضوع اشاره کرده است
محمد سلماسی زاده در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۲:
به نظرم این غزل حکایت آشنائی مولانا با شمس تبریزی و بیرون آمدنش از شب تیره ی غفلت و رسیدنش به روز پرنور بیداری است :
به کار خویش میرفتم به درویشی خود ناگه
مرا پیش آمد آن خواجه بدیدم پیچ دستارش
اگر چه مرغ استادم به دام خواجه افتادم
دل و دیده بدو دادم شدم مست و سبکسارش
بگفت ابروش تکبیری بزد چشمش یکی تیری
دلم از تیر تقدیری شد آن لحظه گرفتارش
مگر آن خواب دوشینه که من شوریده میدیدم
چنین بودست تعبیرش که دیدم روز بیدارش
شب تیره اگر دیدی همان خوابی که من دیدم
ز نور روز بگذشتی شعاع و فر انوارش
چه خواجست این چه خواجست این بنامیزد بنامیزد
هزاران خواجه میزیبد اسیر و بند دیدارش
بنامیزد = آدمیزاد نیست ، موجود برتری است که هزاران خواجه اسیری وی را زیب وجود خویش سازند.
حامد فرجی در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
داشتم مصاحبۀ دکتر جفری لانگ از محققین حوزۀ "تجربیات نزدیک مرگ" را میدیدم، فکر کردم چندان نمیتواند دقیق و غیر شبه علمی باشد، دوستی برایم شعری از فرخی سیستانی (همان شعر معروف "من و درخت کنون هر دوان به یک صفتیم" را فرستاد و من از وزنش خوشم آمد. این وزن را جستجو کردم و بیش از پانصد صفحه نتیجه آورد. کاملا تصادفی یک عدد پرت در نوار نشانی مرورگرم زدم که از رودکی و دیگر دوستان بگذرم و رسیدم به این شعر مولوی. بازگشتم و مصاحبه را دیدم. اصلا چیزی که فکر میکردم نبود و خیلی منطقی و تجربه-محور بود. به قول امروزی ها پشمام ریخت 🙃
Shirin motadel در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۴:
سلام
چقدر خوبه اینجا یعنی گنجور داریم ما ایرانی ها و همه ادب دوستان.
کاش میشد به مردم نشون داد منبع بزرگ همه دیوان ها و شاعران نامی با تفاسیر، تصاویر و خوانش های تخصصی اینجا داریم.
بیشتر مردم اطلاع ندارند. هزاران باره سپاس هرعزیزی هرسهمی در کار سخت و تخصصی اینجا داره انجام میده.
ممنون
ممنون وحشی این غزل امشب سیرابم کرد و چون دارویی آرامم!
امیر الخوانین در ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵: