HRezaa در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:
سلام و درود بر همه اساتید
این کمترین، تمام تفسیرهای دوستان رو خوندم، و سپاسگزارم
ولی در مورد مصرعی که حضرت حافظ فرمودند:
ورنه از ضعف در آنجا اثری نیست که نیست
نه خودم مفهوم قانع کنندهای به ذهن ناچیزم رسید، و نه از صحبتهای اساتید برداشت راضی کنندهای گرفتم
مخصوصا کلمه «در آنجا» در این مصرع رو نمیشه با اطمینان تفسیر کرد
اگر از اساتید کسی بتونه راهنمایی کنه ممنونم
HRezaa در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۱ در پاسخ به م- ط دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:
عاااالی
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۶ - پشیمان شدن آن سرلشکر از آن خیانت کی کرد و سوگند دادن او آن کنیزک را کی به خلیفه باز نگوید از آنچ رفت:
آقا کوروش درود
تفسیر خاصی نداره مولانا میفرماید
این را بدان که در این جهان جای امنی وجود داره و گوش به منافق نکن که منکر این موضوعه
از بیت بعد به دلایل عقلی منافقان در رد آخرت و پاسخ به ایشان میپردازد
شاد باشی
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۷ - تفسیر گفتن ساحران فرعون را در وقت سیاست با او کی لا ضیر انا الی ربنا منقلبون:
آقا کوروش درود
آفریننده کی از آفریده خود خوفناک میشود (رو به فرعون) اگر تو معنای من را درگ میکردی اسیر جسم حیوانی نمیشدی به بیت قبل توجه بفرمایید باز رو به فرعون میگن که: توبه مردم میگی که من پروردگارم ولی حقیقت وماهیت این دو نام را نمیدونی دونام من وپروردگار
شاد باشی
امین مروتی در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:
شرح غزل شمارهٔ ۴۶۰ (در دو جهان جای ماست)
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
ظاهراً غزل خطاب به شمس است.
عاشق آن قند تو، جان شکرخای ماست
سایهی زلفین تو، در دو جهان جای ماست
جان شکردوست و شکرخوار من، عاشق سخن های شیرین توست.
از قد و بالای اوست عشق که بالا گرفت
و آنک بشد غرق عشق، قامت و بالای ماست
اوج گرفتن و بالا رفتن و برشدن عشق، از برکت قدو بالای اوست. یعنی شمس، قد عشق را بلندتر کرد و بدان رفعت بیشتری داد به گونه ای که آب عشق از سر ما گذشت و ما را در خود غرق کرد.
هر گل سرخی که هست، از مدد خون ماست
هر گل زردی که رُست، رُسته ز صفرای ماست
گل های عالم، متاثر از این عشق می رویند. کل سرخ با خون ما آبیاری می شود و گل زرد از زردی روی ما رنگ می گیرد.
هر چه تصور کنی خواجه، که همتاش نیست
عاشق و مسکین آن، بیضد و همتای ماست
ای خواجه همان چیزی را که تو بی مانند تصور کنی، عاشق معشوق بی مانند ماست.
از سبب هجر اوست شب که سیهپوش گشت
توی به تو، دودِ شب، ز آتش سودای ماست
شب از هجران اوست که سیاه پوشیده و تارک شده است. این دود تو در تو لایه در لایه ی شبانگاهان، حاصل آتش عشق ماست.
نیست ز من باورت؟ این سخن از شب بپرس
تا بدهد شرحِ آنک، فتنه ی فردای ماست
اگر باورت نمی شود از خود شب بپرس تا به تو بگوید فردا چه کسی قرار است بیاید و فتنه برانگیزد. منظور مولانا این است که امیدوارم شمس فردا روزی برگردد و فتنه ای دیگر در عالم دراندازد.
شب چه بود روز نیز شهره و رسوای اوست
کاهش مه از غمِ ماه دلافزای ماست
نه تنها شب، بلکه روز هم از عشق او مشهور شده و اگر ماه کم کم باریک و هلالی می شود، به سبب غمی است که از فراق معشوق ماه وش و دلبر ماست.
آه! که از هر دو کون، تا چه نهان بودهای
خه! که نهانی چنین، شهره و پیدای ماست
چطور تو از هر دو جهان پنهانی و خوشا که بر ما آشکار شدی. یعنی بدا که جهانیان تو را نمی شناسند و قدر نمی دانند و خوشا که من تو را می شناسم.
زان سوی لوح وجود، مکتب عشاق بود
و آنچ ز لوحش نمود، آن همه اسمای ماست
لوح وجود یعنی دنیا، آن سوی دنیا مکتب عشق برقرار است و بر لوح عشق اسامی ما عاشقان یا اسمای الهی نوشته شده است.
اول و پایان راه، از اثر پای ماست
ناطقه و نفس کل، ناله ی سرنای ماست
جای پای ما و سلوک ما در همه مسیر پیداست. عقل کل و نفس کل، حاصل نوایی است که ما در سرنا یا نی می دمیم. یعنی عقل و نفس کل هم آفریده عشق اند.
گر نه کژی همچو چنگ، واسطه نای چیست؟
در هوس آن سری، اوست که هم پای ماست
مولانا به خود و عاشقان خطاب می کند می گوید اگر ریگی در کفش ندارید و مانند چنگ، کج و کوله نیستید، چرا باید بین خود و معشوق واسطه ای مثل نی یا هر آلت موسیقی دیگری بطلبید. عاشق نیاز به واسطه ندارد. اگر هوس آن سر یعنی اگر سر عشق داشته باشی، خود عشق به پای ما تبدیل می شود و بی واسطه و سریع ما را به معشوق می رساند.
گرچه که ما هم کژیم در صفت جسم خویش
بر سر منشور عشق، جسمِ چو طغرای ماست
هر چند ما هم به واسطه داشتن جسم و اسارت در جسم، کژی هایی داریم اما وقتی فرمان عشق دررسد، جسم ما حکم مهر دارد بر منشور عشق. یعنی جسممان فدای دستور عشق می شود.
رخت به تبریز برد، مفخر جان شمس دین
باز بیاریم زود، کان همه کالای ماست
شمس که افتخار جان ماست، به تبریز سفر کرد. اما ما او را -که همه چیزمان است- باز می گردانیم.
28 مرداد 1404
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۴ در پاسخ به علی میراحمدی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم:
درود
سپاس از جنابعالی وسوره گرامی در تکمیل نوشتارشما سروران ، دقیقا در اینجا مقصود جناب نظامی حضرت رسول اکرم است و در خیلی جاها کنایه از ایشانه ولی قابل تعمیم به کل ادبیات که فرمودند نیست مثلا
در یتیم گوهر یکدانه را ز اشک
جزع دو دیده پر ز عقیق یمان شود. سعدی
دی بدان رسته ٔ صرافان من بر در تیم
کودکی دیدم پاکیزه تر از در یتیم سنایی
شمس دین بر دل مقیم و شمس دین بر جان کریم
شمس دین در یتیم و شمس دین نقد عیار مولانا
شیلا راد در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۴:
واقعا یعنی معانی این اشعار انقدر سخت بوده که از هوش مصنوعی استفاده کردید حداقل اجازه بدید کسی که بلده معنی رو اصلاحه کنه یا از سایتای دیگه بردارید
مسعود شریفیان در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:
با درود و تشکر از برگزار کنندگان این سایت که امکان تبادل نظر و نهایتا درک بهتر مفاهیم ادبیات کشورمان را فراهم میکنن
تشکر از جناب ساقی که در تفسیر و تاویل این غزل مفاهیم کلیدی برای درک بهتر منظور و مقصود جنا حافظ را فراهم نمودند
درک و تفسیر عزلهای حافظ در مورد هر غزل متفاوت است بعضی از غزلها بعلت شرایط خاص زمان نیاز به استفاده از کنایات و استعاره های بیشتری است و لذا نیاز است که آگاهان عزیزی همچون جناب ساقی توضیحات مفصل تری ارائه دهند و این نشانه اطاله کلام نیست بلکه سعی در رساندن پیام و حرف دل شاعر است
موفقیت همگان را آرزومندم
محمد مهدی حامدی در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۱:
با درود به همه استادان و دوستان گرامی
گذشته از حال و هوای زیبای عارفانه این شعر، وقتی آن را می خوانم به یاد این نکته می افتم که بیشتر افراد ناشادمان و افسرده، زمینه هایی از تربیت، کودکی و ژنتیک دارند:
مرا نه سر نه سامون آفریدند.... پریشونم پریشون آفریدند:
یعنی من از همان اول همین طور بوده ام و با آدم های دیگر مخصوصاً آدم های موفق متفاوتم. حالت روانی من مربوط به خلقت من است. امکان تغییر هم وجود ندارد.
.... پریشون خاطرون رفتند در خاک، مرا از خاک ایشون آفریدند
من و امثال من همین هستیم و گوهر وجودی و شالوده ما همین پریشانی است، گویا از خاک پریشانی ما را سرشته اند و درست کرده اند.
علی میراحمدی در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۴۵ در پاسخ به سوره صادقی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم:
جناب رضا از کرمان پاسخی در باب حاشیه شما نوشته اند که اتفاقا پاسخ ایشان میتواند همانا وصف وجود گرامی پیامبر اسلام باشد.
پیامبر اسلام هم یتیم بود و هم وجودی منحصر به فرد است و مانند او دیگر زاده نخواهد شد.
و حافظ چه زیبا اشاره کرده است که پیامبر گرامی، نمونه عالم بشریت بود و هست و مانند حضرت محمد(ص)دیگر نخواهد آمد:
دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم
مادر دهر ندارد پسری بهتر ازین
نیک است که دوستان این بیت حافظ را هم دریابند تا راهی به عظمت فکری و بیان شعری این شاعر بزرگ پیدا کنند تا هرکجا واژه پسر در شعر حافظ خواندند ذهنشان به سمت مسائل دیگر نرود .
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۷ در پاسخ به سوره صادقی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم:
درود
در یتیم بدین دلیل نامیده شده چون منحصر بفرد است و با نظر به اینکه والدی ندارد و یتیم است ودیگر نمونه او زاده نخواهد شد. منظور از یتیم این است .
شاد باشید
سوره صادقی در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم:
به نظر میرسد رنج و راحت ترکیب اسمی عطفی هستند و میتواند معادل «همه اوقات» یا «در هر شرایطی» معنی بدهد.
من جستجوی گذرایی درباره مار و سوسمار و داستانهایی که ممکن است اینها در زندگی پیامبر داشته باشند انجام دادم و جالب آنکه برای هر دو هم نمونههایی یافتم که برایم کاملاً جدید بود. البته به نظر میرسد هر دوی این داستانها بشدت ضعیف باشند بلحاظ سندی ولی شاید در زمانه نظامی معروف بوده باشند.
داستان مار که اشاره به غار در مصرع اول احتمال آن را قوت میبخشد اشاره به پناه بردن پیامبر و همراهش ابوبکر به غاری در حین هجرت به مدینه برای مخفی شدن از تعقیبکنندگان دارد. گویا ابوبکر اول در غار (به اندازه سوراخی بوده گویا) میرود که مطمئن شود ماری نباشد و از سده چهارم گویا آب و تاب این داستان اضافه میشود که بله مار ابوبکر را گزیده و پیامبر شفا داده و گفته غمگین مباش. علامه امینی در الغدیر چنین جزئیاتی را در داستان غار رد کردهاند.
سوسمار اشاره به داستان سوسمار سخنگو یا شاعر ممکن است باشد که عرب بادیهنشین میآورد و به پیامبر میگوید اگر این سوسمار ایمان بیاورد من نیز ایمان میآورم و پیامبر از سوسمار میپرسد من که هستم و سوسمار به سخن میآید. احمد کسروی گویا در یکی از آثار بلافاصله قبل از مرگش به شدت انتقاد کرده به این معجزه که به خرافه میماند. من هم حقیقت، نشنیده بودم این معجزه را.
احتمال دیگر هم به سادگی آنست که مار و سوسمار ـــ چنانکه هوشمصنوعی پیشنهاد داده(!) ـــ بطور کلی کنایه باشد از همه موجودات ولو خوار و بیشکوه و یا حتی خطرناک و اینکه همه موجودات در همه شرایط نگهبان و آشنا و بیخطر برای پیامبر ما هستند. در این صورت، جالب است توجه کنید که هم مار و هم سوسمار (نوعی مارمولک یا بزمجه یا آفتابپرست احتمالا) موجودات خونسرد هستند که محبت درشان ایجاد نمیشود ـــ برخلاف حیوانات خونگرم که خیلیهاشان اهلی هم میشوند؛ پس اشاره بیت میشود اینکه همه موجودات حتی خونسردها که بیتفاوتی و نداشتن محبت ذات آنهاست، ارادتمند و حافظ و در خدمت پیامبر ما هستند.
سوره صادقی در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۸ در پاسخ به مرتضی ( باران) دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم:
در یتیم به همین معنا گویا کنایه از حضرت رسول است در ادبیات فارسی. اینجا هم میگوید نامش اینست. گویا به این وصف معروف بوده آن زمان.
سوره صادقی در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم:
دستبرد نمودن گویا کنایه است از هنر دست خود را نشان دادن. هنرنمایی کردن.
سوره صادقی در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم:
سر زیر چنبر آوردن: کنایه از طوق بر گردن انداختن که خود کنایه از به دست آوردن کنترل بر آن و رام کردن
دندانکن به نظرم کنایه از کسی است که رحم ندارد.
دندان کنان صفت بیان است با فتح ک کنایه از زاری و بیقراری و با ضم ک کنایه از خشمگین بودن و بروز دادن آن در صورت است.
معنی بیت به این ترتیب، چنان که من میفهمم: دنیا که حریف همه است و همه مقهور او، خودش به اختیار خودش بر در رسول ما آمده و با بیقراری تسلیم نموده خود را. دنیا رام حضرت رسول است.
سوره صادقی در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم:
اشاره به زخمی شدن صورت پیامبر و شکستن دندان ایشان در اثر اصابت سنگ در غزوه احد که دشمنان با سنگ و چوب به حضرت حمله بردند
لب بر سر سنگ نهادن کنایه از بوسیدن حجرالاسود که گویا پیامبر انجام داده در طواف و پس از آن به سنت تبدیل شده و مسلمانان بوسیدن حجرالاسود را مستحب میدانند.
سکینه ضیایی در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹ - مطلع سوم:
سلام، ضمن تشکر از سایت بسیار ارزشمند شما و تلاش مستمر تان در زمینه حفظ آثار ادبی.
چرا قصیده آفتاب خاقانی در لیست قصاید نیست؟
با این مطلع؛
ایعارض چو ماه ترا چاکر افتاب
کوروش در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۸ - مجرم دانستن ایاز خود را درین شفاعتگری و عذر این جرم خواستن و در آن عذرگویی خود را مجرم دانستن و این شکستگی از شناخت و عظمت شاه خیزد کی أَنا أَعْلَمُکُمْ بِاللَّهِ وَ أَخْشیکُمْ لِللَّهِ وَ قالَ اللهُ تَعالی إِنَّما یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلَماءُ:
چون خلقت الخلق کی یربح علی
لطف تو فرمود ای قیوم حی
لالان اربح علیهم جود تست
که شود زو جمله ناقصها درست
یعنی چه ؟
کوروش در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۷ - تفسیر گفتن ساحران فرعون را در وقت سیاست با او کی لا ضیر انا الی ربنا منقلبون:
رب بر مربوب کی لرزان بوَد؟
کی انا دان بند جسم و جان بود؟
یعنی چه ؟
سام در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ شهریار » حیدر بابا گلدیم سنی یوخلیام (قسمت دوم منظومهٔ حیدر بابا):