گنجور

حاشیه‌ها

احمد اسدی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۴ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:

دوست گرامی حبیب،

 

با اینکه طبق فرمایش متین شما واژه "جنایت" ممکن است واژه‌ای غریب و کمتر به کار برده شده برای غزل باشد، توجه به دو نکته برای بررسیِ بیشتر و اظهار نظر صاحب‌نظران خالی از لطف نیست:

 

اول اینکه حافظ اضافه بر همه زیبایی های کلامی و صنایع ادبی منحصر به فردی که در غزلیات خود دارد، به واج آرایی و تکرار مصوت ها که موسیقی کلام او را گوش نوازتر میکند، توجه ویژه دارد و در تمام غزلیات خود جلوه شکوهمندی از آنرا به مخاطب خود عرضه می‌کند. به عنوان مثال در همین غزل پیشین با شاهکار تکرار واجِ "سین"، موسیقی بی نظیری خلق میکند:

 

نه من سَبوکش این دیرِ رندسوزم و بس

بسا سَرا که در این کارخانه سنگ و سبوست.

 

بی شک، این صنعت زیبا و دقت نظر در جای جای دیوان حافظ حتی  بیش از آثار سایر شعرا جلوه گر است. با همین رویکرد، صرفا از منظرِ تکرار واج های مشابه، در کنار کلمات "عاطفت" و "عفو" در این بیت، واژه "جنایت" با واژه "جناب" متناسب و همراستا با فن سرایش شعر حافظ به نظر می‌رسد. 

 

دارم امید عاطفتی از جناب دوست

کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست

 

دوم اینکه در فرهنگ لغت دهخدا با ارجاع به منابعی نظیر کتاب کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم برای واژه "جنایت" معنای "چیدن میوه" نیز ذکر شده است. نمی‌دانم این برداشت می‌تواند درست باشد یا نه، اما ناممکن نیست اگر حافظ به مضمونی که خود او بارها در دیوانش در مورد گناهِ چیدنِ سیب یا گندم  توسط آدم ابوالبشر و حوا و رانده شدن انها از بهشت، به دلیل اینکه از چیدن آن منع شده بودند، اشاره کرده باشد. مثل جایی که خود او میگوید:

 

از دل تنگ گنهکار برآرم آهی

کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم

 

یا این بیت:

 

خال مشکین که بدان عارضِ گندمگون است

سرِّ آن دانه که شد رهزنِ آدم با اوست

 

 

با این فرضیات، واژه جنایت می‌تواند واژه ای سازگار با سبک سرودن اشعار حافظ و مضامین مورد نظر او تلقی شود.

رسول یحیی آبادی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۳:

سلام ، با توجه به تمام نظراتی که برای مصراع چون نشود ز تیر تو ...داده شده بود فکر می کنم چون تیر سنبل راست و صاف بودن هست مولانا منظورش این بوده که چطور ممکنه کسی مانند تیر از نظر اخلاقی و انسانی صاف و راست نشه وقتی تو بهش کمان بدی یعنی عقل و خرد .

مهدی نظری در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۹ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

زیبا و دل نشین معنی می کنید.

با تشکر

کوروش در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۷ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۶۹ - ای خایه:

فقط ترجمش

محمد حسین طالبیان شهرضا در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:

استاد شجریان در  اثری با نام صبحدم چند بیت از این غزل را در سه گاه اجرا نموده است

محمدرضا خوشدل در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۴۱ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰:

سلام بیت سوم مصرع دو( کم مگر) در همه دیوان ها نوشته شده و اینجا (که مگر) است. ممنون میشیم اگر اشتباهی صورت گرفته تصحیح و گر نسخه ای بدین شکل نوشته شده اطلاع دهید. 

 

با سپاس از دقت، پیگیری و سخت کوشی عزیزان گنجور 

مریم حدادی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - در ذکر سفر سومنات و فتح آنجا و شکستن منات و رجعت سلطان گوید:

این بیت دقیقا داره چه تصویری رو توصیف می‌کنه؟ 

چو پای باز در آن بیشه پر جلاجل بود/ستاک‌های درخت از پشیز‌های کمر

عبداله وفا در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۱:

سلام و عرض ادب و احترام 

پیشنهاد میکنم تفسیر/ ترجمه هوش مصنوعی را حذف کنید 

چرا که به نظرم بسیار سطحی و غیر واقع است و  روح ابیات را کم می‌کند .

متشکرم  

مریم حدادی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

با سلام 

آیا این غزل در مدح شاه شجاع سروده شده ؟

مریم حدادی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص:

با سلام

لطفاً بفرمایید مفهوم بیت زیر تمایل پیامبر به نماز خواندن بعد از تجربه‌ی از خود بی‌خود شدن است یا اینکه وقتی در نماز از خود بی‌خود می‌شد، این احوالات در او قابل مشاهده بود؟

چون دلش بی‌خود شدی در بحر راز / جوش او میلی برفتی در نماز

Heydar Barsam در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

منکه دستم به آستین دوست تا بحال نرسیده اما و اما خوشم و دیوانه که از قلم حضرت سعدی که واصل شده محضر دوست کلام دوست را می نوشم  نیوشتان باد عشاق  من که سیل اشک امانم نمی دهد ؟! شما را نمی دانم 

برمک در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۳:

قطران بسیار سخنور بزرگیست بنگرید سخنش چه پارسی است

 

مکوش بار خدایا بخون بنده خویش

که بندگان بفزایند جاه بار خدای

سرای من بتو آراسته است مالامال

که سرو کبک خرامی و ماه جنگ سرای

اگر تو نیز نیائی همی چه کمتر از آن

که چون پیام فرستی بمن که خیز و بیای

بجان بخرم پیوند مهر تو نه بدل

بسر بیایم نزدیک تو همی نه بپای

اگر ببینی بخشودنی ز من بجهان

اگر کسی را بخشودئی مرا بخشای

شمین اصفهانی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره از کجاست تا بِ کجا

که با توجه به اینکه کسره آخر باید متصل نگاشته شود تا به کجا نیز ایراد ندارد 

به نظر من یک قافیه خراب برای معادل سازی با قافیه خراب ، خودش نوعی هنر است همانگونه که در بسیاری از اشعار توجه به کتابت در انتقال پیام نیز مد نظر حافظ بوده است.

عباس جنت در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹:

همان‌طور که قبلاً گفتم این غزل مربوط به ظهور پیامبران الهی است که همه در حقیقت یکی هستند و یک هدف دارند برای تربیت نوع بشر این خود یکی از مظاهر توحید است یک خدا یک دین یک بشر. مانند معلم مدارس هر معلم به‌اندازه فهم دانش‌آموز درس می‌دهد و معلم بعد همین کار را ادامه می‌دهد؛ ولی همه در یک مقام هستند.

 

 هر دین مانند چهارفصل سال وقتی میایند؛ مانند بهار روحانی بشر را شکوفا می‌کند بعد در تابستان الهی مردمان آماده به‌ثمررسیدن می‌شوند و در پاییز الهی کم‌کم شروع به ریزش می‌کنند در زمستان خشک و تاریک می‌شود اینجا است که مولانا می‌گوید:

رومی پنهان گشت چو دوران حبش دید / امروز در این لشکر جرار برآمد

گر شمس فروشد به غروب او نه فنا شد / از برج دگر آن مه انوار برآمد

آن باده همانست اگر شیشه بدل شد / بنگر که چه خوش بر سر خمار برآمد

 رومی و شمس منظور پیامبر الهی و حبش یعنی زمستان تاریک که بشر از راه خدا خارج شده. ولی دوباره با دستی پر برمی‌گردد و بهار الهی دین جدید شروع می‌شود. باده منظور کلام الهی مثل قران مجید

ای قوم گمان برده که آن مشعله‌ها مرد / آن مشعله زین روزن اسرار برآمد

چراغی را که خدا روشن می‌کند خاموش نمی‌شود

 

 مولانا در غزلی دیگر وحدت پیامبران الهی را این‌طور بیان می‌کند:

هر نبی و هر ولی را مسلکی است /لیک با حق میبرد جمله یکی ست
صد کتاب ار هست جز یک باب نیست /صد جهت را قصد جز محراب نیست
این طُـرُق را مخلصش یک خانــــه است /این هــزاران ســـنبل از یک دانه است

ریحانه آ در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲۸ - تضمین غزل خواجه حافظ علیه‌الرحمه:

عجب شعری! رحمت خدا بر روح شاعر 🌱💙

خلیل شفیعی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

✅ نگاه دوم

عناصر کلیدی غزل ۲۲۸:

محبت و عنایت :
دربیت اول غزل، از معشوق خواسته‌های کوچک و بزرگ با زبانی عاجزانه مطرح می‌شود.  کوچک‌ترین محبت و عنایت معشوق  در سرنوشت عاشق تأثیرگذار است.

پناه و آرامش :
در بیت دوم از سایه‌ی سرو بلند معشوق می‌خواهد که به آن پناه ببرد. این نشان می‌دهد که معشوق  منبع آرامش و امنیت است.

شکوه و بزرگی :
در بیت سوم، معشوق به‌عنوان خاتم جمشید با ویژگی‌های شکوهمند و برجسته توصیف می‌شود و می‌خواهد تصویری از او بر زندگی‌اش حک شود.

انتخاب بین عشق و دنیای ریاکاری:
در بیت چهارم، تضاد میان انتخاب عشق به محبوب و محبت دنیوی (محبت پادشاه) مطرح می‌شود. عاشقی راستین بر ریاکاری و تعلقات دنیوی ترجیح داده می‌شود.

عشق و مستی:
در بیت پنجم، به ترک عقل و دین به‌واسطه عشق و مستی اشاره می‌شود. از تأثیر شگرف عشق بر عقل و ایمان سخن گفته می‌شود.

گذران عمر در عشق و لذت‌:
در بیت ششم، از گذراندن عمر در عشق و لذت‌ صحبت می‌شود و از عواقب آن در آینده پرسیده می‌شود.

هشدار به افشای راز عشق:
در بیت هفتم، به سکوت اگاهان تأکید و به این اشاره  می‌کند که اگر بی ظرفیت ها از راز عشقش باخبر شوند، چه اتفاقات ناگواری خواهد افتاد.

🎤 این عناصر کلیدی بیانگر دغدغه‌های عاشقانه، جستجو برای محبت و عنایت معشوق، و تأثیرات عاطفی و روحانی عشق در زندگی  است.

خلیل شفیعی بهمن ماه ۱۴۰۳

 

پیوند به وبگاه بیرونی

خلیل شفیعی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

نگاه اول:  شرح کامل غزل ۲۲۸ دیوان حافظ

"گر من از باغِ تو یک میوه بچینم چه شود؟ / پیش پایی به چراغِ تو ببینم چه شود؟"

معنی: اگر من بتوانم اندک لطفی از باغ تو دریافت کنم یا از روشنایی تو برای یافتن راه استفاده کنم، چه اتفاقی می‌افتد؟

مفهوم نهایی: درخواست کوچک‌ترین لطف و عنایتی از معشوق با لحنی فروتنانه.

"یا رب اندر کَنَفِ سایه‌ی آن سروِ بلند / گر منِ سوخته یک دَم بنشینم چه شود؟"

معنی: ای خدا، اگر منِ عاشق سوخته بتوانم لحظه‌ای در سایه‌ی آن سرو بلند (معشوق) آرام بگیرم، چه اشکالی دارد؟

مفهوم نهایی: آرزوی دیدار یا پناه گرفتن در کنار معشوق با زبانی عاجزانه.

"آخِر ای خاتَمِ جمشیدِ همایون آثار / گر فِتَد عکسِ تو بر نقشِ نگینم چه شود؟"

معنی: ای معشوقی که همچون انگشتر جمشید باشکوه هستی، اگر تصویر تو بر وجود من نقش بندد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

مفهوم نهایی: درخواست برای نمایان شدن جلوه و زیبایی معشوق در زندگی، همانند تصویری که روی نگین انگشتر حک می‌شود.

"واعظِ شهر چو مِهرِ مَلِک و شَحنه گُزید / من اگر مِهرِ نگاری بِگُزینم چه شود؟"

معنی: واعظ شهر محبت پادشاه و مقام دنیا را انتخاب کرده است؛ اگر من هم محبت معشوقی زیبارو را برگزینم، چه ایرادی دارد؟

مفهوم نهایی: اشاره به ریاکاری واعظ و گزینش عشق به معشوق در مقابل آن.

"عقلم از خانه به در رفت، وَگَر مِی این است / دیدم از پیش که در خانهٔ دینم چه شود!"

معنی: عقل من از کنترل خارج شد و اگر شراب (عشق و مستی) این‌گونه باشد، از قبل می‌دانستم که ایمانم تحت تأثیر آن قرار خواهد گرفت.

مفهوم نهایی: اشاره به خروج از عقلانیت و تأثیر عشق بر باورها و زندگی.

"صرف شد عمرِ گرانمایه به معشوقه و مِی / تا از آنم چه به پیش آید، از اینم چه شود؟"

معنی: عمر گرانبهای من در عشق و شراب گذشت؛ باید دید از گذشته چه نتیجه‌ای خواهم گرفت و آینده چه چیزی برایم خواهد داشت.

مفهوم نهایی: اشاره به گذران عمر در عشق و مستی و اندیشه در مورد عاقبت این مسیر.

"خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت / حافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود؟"

معنی: خواجه (معشوق یا پیر دانا) فهمید که من عاشقم، اما سکوت کرد؛ اگر حافظ هم از این حال من آگاه شود، چه خواهد کرد؟

مفهوم نهایی: اشاره به راز عشق و آشکارسازی تلویحی آن برای معشوق یا مخاطب.

خلیل شفیعی بهمن ماه ۱۴۰۳

پیوند به وبگاه بیرونی  

سید حسین اخوان بهابادی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵ - سبب رجوع کردن آن مهمان به خانهٔ مصطفی علیه‌السلام در آن ساعت که مصطفی نهالین ملوث او را به دست خود می‌شست و خجل شدن او و جامه چاک کردن و نوحهٔ او بر خود و بر سعادت خود:

لغتنامه دهخدا:
اشناختن. [ اِ ت َ ] ( مص ) شناختن.
شعر از مولانا:
ساکنش کرد و بسی بنواختش
دیده‌اش بگشاد و داد اشناختش
در گویش شهرستان بهاباد هنوز از کلمه ی اِشْناخت(eshnaakht) به جای شناخت استفاده می شود.
چِطو(chetow)(چطور) اِشناختُش!(چطور فلانی را شناخت که مثلاً پسر کیه یا کجا قبلاً او را دیده)
چِطو(چطور) اِشناخت منا!(چطور من را شناخت مثلاً از روی شباهت به پدر و مادر یا بعد از سالها دوری)

برمک در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۵:

 

 

کمند و پی رخش و رستم سوار

نیابد ازو دام و دد زینهار

کمند کیانی بینداخت شیر

به  گردن درآورد گور دلیر

کشید و بیفگند گور آن زمان

بیامد برش چون هژبر دمان

ز پیکان تیر آتشی برفروخت

بدو خار و خاشاک و هیزم بسوخت

بران آتش تیز بریانش کرد

ازان پس که بی‌پوست و بی‌جانش کرد

بخورد و بینداخت زو استخوان

همین بود دیگ و همین بود خوان

 

 

سید حسین اخوان بهابادی در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۷ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵ - سبب رجوع کردن آن مهمان به خانهٔ مصطفی علیه‌السلام در آن ساعت که مصطفی نهالین ملوث او را به دست خود می‌شست و خجل شدن او و جامه چاک کردن و نوحهٔ او بر خود و بر سعادت خود:

زنده باد کوروش و رضا از کرمان که کوروش سوال کرد و رضا از کرمان در مقام پاسخگویی برآمد.

من از رضا جان عزیز از شهر کرمان که کرمانی هابه مهمان نوازی، واقعا مشهورند خواهش می کنم کل شعر را برایمان معنی کند و یاری کند تا در محضر درسش تلمذ کنیم.

۱
۱۵۰
۱۵۱
۱۵۲
۱۵۳
۱۵۴
۵۴۶۷