محمد بن علی الرضا در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۹ - عقد چهارم در استدلال به ظهور آثار وجود آفریدگار سبحانه ما اعز شأنه و ما اجلی برهانه:
ذات نایافته از هستی بخش در میانش ویرگول ندارد
هستی ذات نمی دهد بلکه الله ذات می دهد و صفت هستی بخش جایگزین خداوند شده است
یعنی هستی بخش (خداوند) هستی می بخشد
و کسی که از او هستی نگرفته نیز نمی تواند به دیگری هستی ببخشد
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:
(1)
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی
چندین سخن نغز که گفتی که شنودی
ور باد نبودی که سر زلف ربودی
رخساره ی معشوق به عاشق که نمودی
(از زبان شهاب الدین سهروردی)
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن
(2)
در ادب فارسی، کسی که مشروح تر از همه از رباعی حرف زده است، «شمس قیس رازی»، مولف «المعجم فی معائیر اشعارالعجم» ست. وی ابداع آن را به رودکی نسبت می دهد...
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 7 و 8
(3)
اینکه «فهلویات» همزاد رباعی قرار گرفته است، این حدس را پیش می آورد که ترکیب رباعی بی ارتباط با ایران پیش از اسلام نیست. در ایران ساسانی این روش رواج داشته است که مفهوم حکیمانه ای را در عبارت کوتاهی بیان کنند. سخنان منسوب به اردشیر بابکان و بزرگمهر و دیگران، نمونه ای از آن است. کوتاه گویی و گزیده گویی با طبع ایرانیان آن زمان سازگار بوده. تجربه های دوران دراز تاریخی، ذهن آنان را برای دریافت مفاهیم، به صورت بُرنده و قاطع آماده کرده بوده، بی استدلال و توضیحی؛ و رباعی نیز همین روش را در پیش گرفته.
شیوه ی کوتاه گویی در زبان های دیگر هم هست، اندیشه ای به ناگهان در ذهن می گذرد، مانند یک آذرخش یا اشراق، و شخص می خواهد آن را ثبت کند.
به خصوص آن را نزد چینی ها و ژاپنی ها می بینیم؛ ...
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 11
(4)
رباعی های فارسی را در یک تقسیم بندی کلی می توان بر سه نوع دانست:
1. ترانه های ساده که بیان احساس عاطفی و گذرا دارند، و یا حسب حال می گویند؛ نمونه ی این رباعی ها را نزد گویندگان قرون سوم تا ششم می بینیم، گرچه بعد نیز ادامه می یابد
2. نوع دوم، رباعی های «خیامی وار» ست. دید ناخشنود و معترض نسبت به نوع زندگی، به گذشت عمر مهار ناپذیر؛ و در مقابل، دعوت به بهره وری از لحظات. بدیهی است که این طرز اندیشه منحصر به خیام نیست، جزو کهن ترین تامل های بشری ست، و در ادب فارسی از رودکی و فردوسی تا دوران ما جریان دارد، اما چون گوینده ی بارز آن خیام ست، آن را خیامی خواندیم.
3. سوم، دید عارفانه ست. موضوع اصلی آن جست و جوی معشوق ست که زیبایی جسمانی و روحانی هر دو را دارد. نموداری ست از زیبایی کل. ... موجودی ست بی نام، ناپیدا و ناشناخته. غایت زندگی در وجود او جستجو می شود...
در هر سه نوع، با درجاتی متفاوت، این سه وجه دیده می شود:
(1) رابطه ی انسان با طبیعت و دنیای بیرون
(2) بازتاب طبیعت به درون انسان
(3) پیوند آن از طریق تخیل به عالَم بی انتها
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 14
(5)
...«آن را می جویم که نمی یابم، آن را می یابم که نمی جویم.»
(تاگور)
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 14
(6)
در دوره ی سامانی هنوز شعر به تامل های عرفانی آمیخته نشده است... در این دوره نیز جرقه های خیامی دیده می شود... اما هنوز به لحن نفی و استعفا نرسیده است...
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 15
(7)
ورود بردگان تُرک به ایران که از اواسط دوره ی سامانی آغاز می شود، باب تازه ای در عشق می گشاید...
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 15
(8)
به خصوص در دوره ی غزنوی که خزانه ی کشور پربار است... رابطه ی میان عاشق و معشوق بر پایه ی تازه ای
گذارده می شود. زر و سیم در آن نقش مهمی بر عهده دارند.
در عین حال رباعی های این زمان از نکته های اجتماعی و تاریخی عاری نیستند، و ما می توانیم بسیاری از پسند و ناپسندهای جامعه ی ایرانی را از آن ها استشمام کنیم.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 16
(9)
سوال دیگر آن است که چه بخشی از این سرزمین حادثه آفرین تر، فکر انگیزتر و شعرسازتر بوده است؟ باید گفت: شرق ایران. علت در وهله ی اول اقلیم و جغرافیاست. حادثه های بزرگ از جانب شرق روی نموده و نیز چون در دوران بعد از اسلام خراسان دور از مرکز خلافت بوده، زمینه ی مناسب تری در خود داشته که کانون مقاومت و ابراز نظر قرار گیرد. به همین سبب می توان گفت که این خطه، سخنگوی ایران شده است. سه تیره ی اندیشه: حماسه، عرفان و تفکر خیامی از آن جا سر برآورده اند. بردگان ترکستان و زیبایان «چین و چگل» نیز در پروراندن ذوق شاعرانه ی خراسانیان بی تاثیر نبوده اند. می بایست دو سه قرن بگذرد و با یورش مغول، اندیشه ی ایرانی پخته و آبدیده شود، تا نبوغ شاعرانه سفری در پیش گیرد و از شیراز سر برآورد. اگر چنین نشده بود قله ی شعر فارسی به خراسان محدود می ماند.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 16 و 17
(10)
اگر [عارف] زمانی به جانب عکس قضیه می رود و می گوید که کامیابی را در ناکامی می جوید، برای آن است که می خواهد کامیابی تام و پایدار به دست آورد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 19
(11)
«جام جهان بین» که سراسر گیتی در آن دیده می شود، حاکی از همین تمامیت طلبی [انسان] است. آب حیوان نیز جاوان جویی را در بر دارد. دست به دامن عشق زدن در همین خط ست و آن، تکامل خود را در دیگری جستن است.
به نظر عارفان در آغاز آفرینش، حیثیت انسانی از طریق عشق به انسان بخشیده شد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 19 و 20
(12)
عرفان با بیان های گوناگون همه چیز را در درون خود انسان می جستند. می خواستند بگویند اگر چیزی در اندیشه ی من نگنجد، وجود ندارد، بنابراین کائنات، همان است که در اندیشه می گنجد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 20 و 21
(13)
سوال این ست که فمعشوق کیست؟ موجودی است دو گانه. خاستگاه او زمین و جسم است، ولی به جانب آسمان تبخیر می شود.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 24
(14)
اندیشه ی خیامی بیش تر از جانب شاعران مرفّثه تر به بیرون می تراود، زیرا می بیند که عمر می گذرد و دوران خوشی ها به سر می رسد. در مقابل، شکایت از کل زندگی و بد حادثه، خاص شاعران محروم ست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 28
(15)
رودکی همه ی عناصر اندیشه ی خیّامی را در این چند بیت خلاصه کرده است:
شاد زی با سیاه چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
ز آمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد...
نیک بخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آن که او نخورد و نداد...
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 30
(16)
اینکه در ادب فارسی آن همه از مستی تمجید شده، برای آن است که آن را پادزهر هوشیاری می شناخته اند. هوشیاری در عمق، یعنی محدود کننده ی زندگی؛ نوعی «مکتب خانه» که کودک را از بازی باز می دارد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 31
(17)
بدیهی است که شادی طلبی خیامی، با تامل همراه است، و از این رو غم آلود است. آن را می توان «معنویت زمینی» خواند. حکایت از «آگاهی» دارد، نه بی خبری حیوانی. ...
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 32
(18)
سرانجام شاعر به نتیجه می رسد که زندگی نه رازش گشودنی ست، و نه معنای چندانی در آن هست. یعنی در واقع رازی برای گشودن ندارد، همین هست که هست، و معنایی اگر در آن باشد در کوشش به پرمایه کردن آن به دست می آید. آن چه را که خیام آن را نگفته بود، حافظ آن را تکمیل می کند.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 32
(19)
این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که رباعی های خیامی، یک پشتوانه ی بزرگ داشته اند، و آن سقوط شاهنشاهی ساسانی ست. تکان و حیرتی که از فرو افتادن این قدرت بزرگ حادث شد، هرگز نمی توانست از یاد متفکران ایرانی دور بماند. همواره نمونه ی اعلای بی اعتباری روزگار بوده است. بنابراین سرچشمه را باید شاهنامه دانست که کارنامه ی از بین رفتن سلسله هاست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 32 و 33
(20)
انار، در تمدن های مختلف(بعد از انگور) بیش از هر میوه ی دیگری بار تخیل به خود گرفته، زیرا از همه عجیب تر می نموده. خود ما آن را «میوه ی بهشتی» می خوانیم، شاید به سبب آنکه در قرآن کریم دوبار از آن یاد شده(سوره ی انعام، آیه ی 141، همراه با نخل و زیتون، و سوره ی الرحمن، آیه ی 68)
در اساطیر یونان، آن را به افرودیت که الهه ی عشق و باروری ست، نسبت می دهند. و در افسانه ی کشورهای دیگر با برکت و فراوانی ارتباط می یافته است. در روم باستان، زلف عروس را با شاخه های انار نسبت می داده اند که پر فرزند بشود. در هند، زنان سترون عصاره ی انار می نوشیده اند، به امید این که از نازایی به در آیند. در اساطیر ایران نیز خاصیت زایندگی و پایندگی به آن بخشیده شده است.
در «زرادشت نامه» آمده است، که زرتشت پیامبر انار به اسفندیار داد تا بر اثر خاصیت آن رویین تن بشود. نشانه های دیگر از این میوه، از اعتقاد باستانی ایران تراوش کرده است. در بزنزهای لرستان(هزاره ی پیش از میلاد)، نقوشی از پروردگار باروری دیده می شود که شاخه های انار در دست دارد. به روایت پورداوود، در آتشکده ها چند درخت انار می کاشتند و ترکه های آن را برای «برَسم»(شاخه ی مقدس) به کار می بردند. در تورات(سفر تثنیه 8/8)، زمین خرّمی که «یهوه» به قوم خود وعده می دهد پر از درخت انار است.
در مسیحیت، همین خاصیت انار را به بُعد روحانیت انتقال داده اند.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 34 و 35
(21)
رباعی ها در حکم مویرگ های ادب فارسی هستند...
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 36
(22)
دل گر چه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت
(منسوب به ابوعلی سینا)
مهم همان جست و جوی راز ست و نه رسیدن به کشف آن.
سرنوشت آدمی این است که جستجوگر باشد نه یابنده. فردوسی نیز می گفت از این راز جان تو آگاه نیست...
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص41 و 42
(23)
بنگر ز جهان چه طَرْف بربستم؟ هیچ،
وَز حاصلِ عمر چیست در دستم؟ هیچ،
شمعِ طَرَبم، ولی چو بنشستم، هیچ،
من جامِ جَمَم، ولی چو بشکستم، هیچ.
(منسوب به ابوعلی سینا)
ردیف هیچ، حاصل همه ی عمر را به یک نقطه می رساند، و آن بیان این تاثر ست که زندگی به مرگ می پیوندد. همه ی یادها، دلبستگی ها، امیدها بر باد می رود.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 42
(24)
[...]
شد روشنی و تیرگی از روز وشبم
اکنون نه شبم شب است نه روزم روز
(منوچهری)
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 43
(25)
[...]
بر رهگذرِ باد چراغی دارم.
(منوچهری)
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 43
(26)
اندر دریا نهنگ باید بودن
واندر صحرا پلنگ باید بودن
مردانه و مرد رنگ باید بودن
ورنه به هزار ننگ باید بودن
(منوچهری)
منظور «حق زندگی ادا کردن» ست. یک سره زیستن...
حنظله ی بادغیسی گفته است:
یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی
رنگ در این جا به معنای نیرو و مقاومت است(فرهنگ معین)
دعوت به پایداری می کند در کشاکش دشواری ها
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 43
(27)
[...]
بلبل چو دو چشم خویش بگشاد ز خواب
گُل ریخته دید و بوستان گشته خراب
(ابوحنیفه اسکاف)
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 43
(28)
[...]
گر آب خورم تو را در آن می جویم ...
(مسعود سعد)
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 47
(29)
[...]
بس دیر به دست آمد و زود برفت
آتش به من اندر زد و چون دود برفت
(انوری)
چون دود برفت یعنی به سرعت دور شد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 49
(30)
[...]
از هر دهنی یکان یکان پرسیمت
در هر وطنی جدا جدا جوییمت
(خاقانی)
گاه معشوق به صورت یک گمشده در می آید. خود عاشق هم نمی داند که او کیست. تجسمی از آرزوهای برآورده نشده ی اوست. یک موجود تام و تمام که باید عاشق را از غربت زندگی رهایی بخشد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 52
(31)
[...]
با این همه راستی که میزان دارد
میلش طرفی بود که بیش تر دارد
(سعدی)
سعدی در این رباعی نوعی بی عدالتی ابدی را در جامعه ی بشری گوشزد می کند.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 56
(32)
خواهم شبکی چنانکه تو دانی و من
بزمی که در آن بزم تو وامانی و من
من بر سر بسترت بخوابانم و تو
آن نرگس مست را بخوابانی و من
(سلمان ساوجی)
نرگس مست کنایه از چشم است. خواباندن چشم، در لذت فرو رفتن است.
شبک با کاف تصغیر، یعنی فقط یک شب
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 58
(33)
از بس که شکستم و ببستم توبه
فریاد همی کند ز دستم توبه
دیروز به توبهای شکستم ساغر
و امروز به ساغری شکستم توبه
(سلمان ساوجی)
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 58
(34)
«خاوران» ناحیه ی شمال خراسان بوده است... [خراسان]
در دورانی، پرماجراترین و پر کُشته ترین سرزمین ایران بوده است.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 62
(35)
[...]
گر تو ز وجود خود برون جستی پاک
شاید صنما به جای تو هستم من
(ابوسعید ابوالخیر)
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 62
(36)
[...]
با زلف بتان دراز دستی کم کن
بت را چه گنه تو بتپرستی کم کن
(ابوسعید ابوالخیر)
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 63
(37)
عارفان به نوعی فوق دین اعتقاد داشتند که بر فراز آیین های نام گذاری شده قرار داشت.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 63
(38)
در درجه ی نهایی عشق همان «طلب» می شود.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 80
(39)
اصل همه عاشقی ز دیدار افتد
چون دیده بدید آنگهی کار افتد...
(احمد غزالی)
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 83
(40)
«چون حلقه بر در بودن» یعنی بیگانه و مطرود بودن
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 93
(41)
[...]
لب بر لب من نهاد و خاموشم کرد
(عین القضات همدانی)
لب بر لب نهادن، لطیف ترین طرز خاموش کردن کسی ست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 95
(42)
[...]
بی عشق تو بودنم ندارد سامان
خواهی تو وصال جوی خواهی هجران
(عین القضات همدانی)
عالم عشق، عالم بی رنگی ست. تقسیم بندی های هجر و وصل مربوط به دنیای خودی ست. در عشق، بیخودی حاکم ست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 98 و 99
(43)
[...]
وانکس که بتم را به سزا بستوده ست
او هم به حکایت ز کسی بشنوده ست
(عین القضات همدانی)
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 113
(44)
«بتکده» از آن جا که مردود عام ست، از خلوص بیش تری برخوردارست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 135
(45)
من بر سر کوی آستین افشانم
تو پنداری که من ترا می خوانم
نی نی غلطی که من تو را کی خوانم؟
خود رسم من است که آستین جنبانم
(شهاب الدین سهروردی)
... جزو نمک کار ست که خواهندگی باشد، اما وانمود گردد که نیست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 137
(46)
[...]
کس نیست بدینسان که من مسکینم
کز دیدن و نادیدن تو غمگینم
(شهاب الدین سهروردی)
... ماهیت عشق آن است که هرگز نباید به اقناع برسد؛ جز با مرگ
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 137
(47)
[...]
من خفته بدم به ناز در کتم عدم
حسن تو به دست خود بیدارم کرد
(فخرالدین عراقی)
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 143
(48)
از نطق به هر دهن، زبانی دگری
وز لطف به هر بدن، روانی دگری
در خاطر هر گسی گمانی دگری
در تو که رسد؟ تو خود جهانی دگری
(کشف الاسرار میبدی)
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 146
(49)
هر کسی معشوق خود را در خود دارد. در واقع هر کس عاشق خود است.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 180
(50)
تشبیه جهان به «دیر» تا حدی از روی تحقیر بوده تا سادگی و عسرت آن را بنماید... آدم آورد در این دیر خراب آبادم
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 249
(51)
... خیّام کم و بیش بی پرده حرف زده است. از این رو، مصلحت ندید شاعری خود را آشکار کند.
او در میان گویندگان یک وجود استثنایی ست، زیرا ذهن علمی داشته. ریاضیات و فلسفه که مبنای استدلالی دارند، اجازه نمی دهند که اندیشه به جانب تخیل بی مرز کشیده شود... [خیّام]، زمانه و زندگی و مرگ را همانگونه که هست می بیند. ...
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 261
(52)
به طور کلی سه تیره ی فکر در خیّام دیده می شود:
(1) خاطره ی ایران باستان که هیچ اندیشه ی ایرانی هرگز نتوانسته است خود را از نفوذ آن بر کنار نگه دارد.
(2) بی اعتباری جهان و کوتاهی عمر، که برای جبرانش اغتنام وقت توصیه شده است.
(3) چون و چرا در کار آفرینش.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 262
(53)
خاطره ی ایران باستان، پس از شاهنامه سراسر ادب فارسی را گرفت. گویی پیکر قهرمانان داستانی را سوزاندند و خاکسترش را بر سراسر خاک ایران پاشیدند. دیگر هیچ گیاهی نرویید مگر آن که تاثیری از آن در خود داشته باشد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 262
(54)
اندیشه ی خیامی(منظور از اندیشه ی خیامی، اندیشه ای است که خیام فرد اجلالش شناخته شده، ولی دیگران هم در همان معنا سحن گفته اند) رکن عمده ی جهان بینی شاهنامه را تشکیل می دهد، هم برای آن که قهرمانان در عین شکوه و قدرت به زوال می افتند، هم برای آن که پایانش به سقوط ساسانی منجر می شود که یکی از شگرف ترین افتادن های تاریخ بوده است، و ایرانی هرگز از هیبت و حیرت آن بیرون نیامده است.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 262
(55)
اندیشه ی بی اعتباری جهان، نتیجه ی آرزوهای برآورده ناشده ی بشر است. شاهنامه یک نمونه اش را بازتاب می دهد... اشاره های متعدد به آن، در تمدن کهن سومر و مصر و چین دیده می شود که در سایر تمدن ها نیز ادامه یافته است.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 263
(56)
اندیشه ی چون و چرا در کار آفرینش: آئین هایی که به دو پروردگار نیکی و بدی قائل بودند، مانند مزدایی و مانوی موضوع را تا حدی حل کرده بودند، زیرا بدی ها را به گوهر بدی نسبت می دادند، ولی در آیین های توحیدی این بحث ادامه یافت، و همه ی صاحبان فکر چه با ایمان و چه بی ایمان، گریزی به آن داشته اند.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 263
(57)
شاعران ایران، برای آنکه در معرض نارواگویی قرار نگیرند، کاسه کوزه ها را بر سر چرخ و سپهر و گردون شکسته اند. این جنبه ی آسمان جای اهریمن پیشین را گرفت که هر گزندی را می شد به او نسبت داد، و سرزنش ها را به او نسبت داد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 264
(58)
روشن بینی خیام در حدی است که هر چیزی را به جای خود می گذارد. از خلال آنچه درباره اش جسته و گریخته درباره اش نوشته شده می شود تصور کرد که فرائض را به جای می آورده (مثل حافظ) و با کسانی که در دین مداری آن ها شک نبوده نشست و برخاست داشته. نظامی عروضی او را «حجه الحق» می خواند که لقب کوچکی نیست. القاب دیگرش هم که با کلمه ی «امام» یا «سید» همراه است، همگی نشانه ی مقبولیت او در نزد خواص است... [او] جزو دانشمندانی به شمار می رفته که از جانب دربار سلجوقی برای ترتیب تقویم جلالی دعوت شده اند، نمی توانسته است اشتهار به سست اعتقادی دینی داشته باشد، مگر آن که او را فرد بسیار زبردستی بدانیم که افکار درونی خود را با مهارت تمام پنهان می داشته، و دو شخصیت اجتماعی و فردی متغایر در کنار هم می نهاده.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 265
(59)
صادق هدایت از میان معاصران نخستین کسی است که موضوع مادی اندیش بودن خیام را مطرح کرده. ... هدایت در این نظر تحت تاثیر تفکر فرنگی بوده که مرز مشخصی در میان اعتقادها نهاده اند، وگرنه در گذشته ی ایران که اندیشه ها تلفیقی و سیّال بودند، همزیستی دو باور ناهمخوان در کنار هم چیز کم یابی نبوده ست. نظیر همین نظر، منتها به صورت اعتراض، از جانب نجم الدین رازی صورت گرفته است... نجم الدین رازی از کسانی است که عقاید دیگران را با قالب باورهای خود می سنجند و اگر گوشه اش ساییده باشد، بر چسب کفر می زنند... [نجم الدین رازی] در واقع خیام را کشف کرد و به دیگران شناساند. بعد از آن خیام، به عنوان شاعر در مرکز توجه قرار گرفت و همان دو رباعی ناب (در دایره ای کآمدن و رفتن ماست... و دارنده چو ترکیب طبایع آراست...) که او آورده، کلیدی قرار گرفتند برای جدا کردن اصل از رباعی های الحاقی که به حکیم نیشابور نسبت داده می شدند.
به غیر از نجم الدین رازی، قفطی نیز که صدسالی پس از مرگ خیام کتاب اخبارالحکما را نوشته، ترانه های او را «مارهای گزنده برای شریعت» خوانده است.
اگر بخواهیم با چند رباعی حکم «مادی اندیشی یا دهری» درباره ی خیام صادر کنیم، باید همین رای را درباره ی کسان دیگری(مثل باباطاهر، ناصرخسرو، عطار و حافظ) هم که با لحن دیگر کم و بیش همان مفاهیم را به زبان آورده اند، جاری سازیم.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 269 و 270
(60)
حافظ آخرین چون و چرا کننده ی بزرگ است... وی جا به جا نکته های رندانه ای دارد که بیش تر از خیام جای حرف باقی می گذارد. منتها خیام برهنه است و او توری پُرچینی بر تن صنم کلام خود افکنده است.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 273
(61)
زمان خیام حساس ترین دوران تاریخ ایران بعد از اسلام است... از نیمه ی دوم قرن پنجم تا نیمه ی اول قرن ششم، این صدساله دارای زایندگی خاص است و آینده ی ایران تا اندازه ای در این دوره ترکیب می گیرد. می توان عرصه ی فکر ایران را به میدانگاهی تشبیه کرد که در زمان مورد بحث ما، پنج خیابان از آن جدا می شود:
1. یکی عرفان که با سنایی وارد حوزه ی شعر می شود. چون شعر مهم ترین مَرکب تفکر ایران خواهد شد، می توان به اهمیت این واقعه پی برد.
2. اندیشه ی علمی که در قرن سوم و چهارم نضجی گرفت و کسانی چون رازی ، فارابی و ابن سینا و دیگران سردمدارش بودند. این هنوز رمقی در خود دارد و معتزله و اخوان الصفا هوایش را داشته اند. ولی اکنون با هجوم فکر صوفیانه در کار جا پرداختن ست.
3. اندیشه ی رسمی سازش که نظام الملک نماینده ی آن است، و می خواهد ترکان سلجوقی را که قدرت را در دست دارند، تا حد یک حکومت متمدن فرا ببرد و با همدستی با خلافت بغداد، ثباتی در کشور برقرار سازد. سلجوقیان خرپایی بودند که به زیر سقف ترک خورده ی خلافت عباسی زده شدند، و عده ای از ایرانیان چون نمی توانستند با آنان در افتند سیاست مماشات در پیش گرفتند.
4. اندیشه ی مقاومت که باطنیان الموت مبیّن و ادامه دهنده ی آن قرار گرفتند و نزدیک 200 سال بخشی از کشور را در حالت بی ثباتی نگاه داشتند و بعد میراث این روش را به سربه داران و قزلباشان سپردند.
5. در این میان اندیشه ی خیامی نیز هست، که توصیه به روشن بینی می کند. وقتی جمع اختیار خویش را از دست داد فرد چاره ای ندارد جز آن که خود را دریابد. دنباله ی این روش به حافظ می رسد که می خواست در میان این همه غوغا و کشاکش، دستخوش فریب نشود.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 276، 277
(62)
حکومت ترک های غزنوی و سلجوقی، مسیر فکری ایرانی را به جانب تعصب و خشونت سوق دادند که واکنش آن در دو جبهه ی عرفان و عصیان الموت نموده شد. یک دوران بحران فکری آغاز می شود. افراد با احساس یک یک پشت پا به دنیا می زنند و به اردوی درویشی روی می آورند. از آن جمله اند سنایی و عطار و به نوعی دیگر ناصر حسرو. شهاب الدین سهروردی و عین القضات همدانی جان بر سر آزاد اندیشی خود می نهند. ابوحامدغزالی ترک تعیّن مدرسی می کند و آواره ی شهر و دیار می شود.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 277
(63)
ناصر خسرو بیش از هر کس از بد زمانه در دوره ی سلجوقی یاد می کند... دورانی که ناصر خسرو از آن حرف می زند همان دوران نظام الملکی ست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 283
(64)
خیام چگونه کسی ست؟
... به طور کلی دو شخصیت به او بخشیده شده، یکی علمی و اجتماعی و دیگری آن چه از رباعی های او استنباط می شود. در زمینه ی اول همگی با احترام بسیار از او یاد می کنند... روایت ها نشان می دهند که او خیلی زود به شهرت دست یافته... او را محیط بر نزدیک به تمامی دانش های زمان دانسته اند...البته این ها می تواند قدری با غلو همراه باشد.
گفته اند که تندخو بود و در تعلیم امساک داشت. می توان حدس زد که چندان مردم دار نبوده، و چون بیش تر از دیگران می دانسته و روشن تر می دیده، حوصله ی بحث نداشته. با این حال، سلوکش طوری بوده که احترام دیگران را برانگیزد، و حسن رابطه اش با دستگاه حکومت مانع بوده که از جهت فکری مزاحمتی برای او فراهم شود.
متفکرانی چون خیام که با زمانه دمساز نبودند، تنها در پناه قدرت وقت می توانستند از تعقیب و آزار در امان بمانند. این گونه بودند مولوی و حافظ و عده ای دیگر. البته شخصیت علمی او هم هاله ی مصونیتی بر گرد سر او تنیده بوده.
روایت های آورده شده، غالباً او را یک آزاد اندیش معرفی می کنداما نه متظاهر به دگر اندیش...
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 286، 287 و 288
(65)
...داستان «سه یار دبستانی» که خیام و نظام الملک و حسن صباح را هم مکتب معرفی می کند، به تحقیق رسیده که عاری از حقیقت است، ولی ساختنش عبث نبوده. این سه تن هر سه، از افراد شاخص زمان خود بودند، و در کنار هم نهادن آنان، نشانه ی آن است که پردازندگان داستان، هر یک از آنان را نماینده ی مکتبی می دانستند که در اجتماع زمان تاثیرگذار بوده.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 288 و 289
(66)
خیام از لحاظ فکری وابسته به حکمت یونان بوده، یعنی علم و منطق را مدار کار می شناخته. این طرز اندیشیدن، خود به خود جهان بینی او را تحت تاثیر می گرفته. او را «تالی» ابن سینا دانسته اند و جهان بینی اندیشه اش را خیلی نزدیک به جهان بینی شاهنامه می نماید. یعنی خردورزی با طیف لطیفی از عرفان زمینی.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 289
(67)
نظامی عروضی که خیام را در اواخر عمر دیده، هیچ حرفی از شاعری او به میان نمی آورد. این پنهان کاری به حکم احتیاط بوده که پذیرش این بیت ها را در خور حوصله ی عامه نمی دیده. البته اگر فرد دیگری، کم تر معنون و معروف، اینها را سروده بود، شاید مشکل چندانی پیش نمی آورد، ولی شنیدن این حرف ها از زبان خیام که حجه الحق بوده، بلوا به پا می کرده.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 289
(68)
شراب خیام البته آب انگور هست ولی تنها آن نیست. در پی آن چیز دیگری نهفته است. آن را کنایه از پاک کننده ای قرار داده اند که ناهنجاری های زندگی را بزداید، یعنی ضد دروغ، ضد اندوه، ضد زشتی و ضد خشونت.
نه این که با نوشیدن آن بشود همه ی اینها را زدود. نه، یک ماده ی قرار دادی است که در برابر کسانی نهاده می شود که از این ناهنجاری ها بهره برداری می کنند.
گویند کسان بهشت با حور خوش ست
من می گویم که آب انگور خوش ست
این را در برابر آن می نهد. یعنی خود را این قدر متولی بهشت ندانید و بهشت فروشی نکنید. باید در نظر داشته باشیم که شراب در آن زمان ها و پیش از آن و بعد از آن، لااقل در مجالس اعیان حضور رایجی داشته. ... شراب خیام با تامل در زندگی همراه ست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 293، 294و 296
(69)
خیام طوری از معشوق حرف می زند که گویی او را در برابر خود نشسته می خواهد، و نه آن که در آغوشش باشد. حضور، مهم است. بر عکس سعدی و حافظ که وقتی شعر آن ها را می خوانید، گرمای تن معشوق و هُرم نفسش را احساس می کنید...
دلدار خیام باید آرام بنشیند، چنگ بنوازد و می بریزد و می بریزد. طراوت طبیعت از طریق او به شخص طالب تسری می یابد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 298
(70)
تلقی ای که در جهان از خیام شده است، قدری متفاوت ست با آنچه در کشور خود از اوست... گویی پنداشته می شود همین تعداد اندک رباعی مخلوط ـ که فیتزجرالد به انگلیسی برگرداند ـ و در حال عصاره ی نبوغ و تامل قوم ایرانی ست ـ حرف آخر در مورد بشریت زده است، وگرنه این همه دامنه پیدا نمی کرد...
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 300
(71)
خیام نگاه بدبینانه به زندگی ندارد، آن را آن گونه که هست می بیند. علاجی برای نارسایی هایش نمی شناسد. فقط می گوید آگاه باشید. آن را آنگونه که هست بشناسید، نه کمتر و نه بیش تر. نه مانند عارفان حواله به عالم بالا می دهد و نه ریاضت و ترک را توصیه می کند. با زندگی قهر نیست، شکرگزار هم نیست. توصیه اش آن ست که از مواهب نجیب و نخبه بهره بگیرید، و لحظه ها را دریابید. نمی خواهد بشر گول بخورد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 300 و 301
(72)
آیا خیام با این همه گرایش به ملموس، معنا را در زندگی از یاد می برد؟ نه. معنا در خود همین ملموس جسته می شود؛ جسماً و روحاً پاکیزه بودن و آگاه بودن، واقع بین بودن و آرمان را از واقعیت ها جدا ندانستن. در نهایت، بی آزار بودن.
روشن بینی را بالاتر از هر چیزی قرار می دهد. حتی بحث محدث و قدیم را که یک بحث بنیادی ست، جزو فروع به حساب می آورد. نجوم را هم که جزو رشته ی اوست، چون در دور دست است جدی نمی گیرد.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 301
(73)
در ذهن بعضی کسان این دور اندیشی بوده است که شعر بخوانند و دوست بدارند ولی به شعر گویی معروف نشوند، شعر گویی تا حدی شبیه به نظربازی بوده است که کسانی آن را دور از شان خود می دانستند.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 309
(74)
... می توان گفت که باب ترانه ی عرفانی را ابوسعید ابوالخیر گشود.
دل بستگی ابوسعید به شعر، گذشته از ذوق شخصی، برای آن نیز بوده است که آن را نافذترین بیان می دانسته. ...
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 309
(75)
شهاب الدین سهروردی پیوند دهنده ی فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، با عرفان دوره ی اسلامی ست.
● ناردانه ها، گزیده ای از رباعی های فارسی، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ص 310
محمد علی جاهدی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۳۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:
در این رباعی خیام گذری میکند بر ماییم و می و مطرب و این کنج خراب/جان و دل و جام و جامه در رهن شراب/فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب/آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
خیام در تمام طول عمر خود را تفسیر مینمود و آن شخص رند نیز خود ایشان بودند که از زهدان سالوس نیز گوی سبقت را ربوده بودند
مجتبی مهرابی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۳۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۴:
تا پرده نشینِ حرمِ یار نگردی…؛
در دیده ی تو، پرده ی اسرار بلند است…!
بهروز پارسیان در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۰۷ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۴ - از زندان شاه:
کرده بهر ماه نو سرودی تصنیف
کرده بهر سال نو کتابی تدوبن (تدوین)
گرچه خود اکنون پیادهایست بر این نطع
گردد از فر اصطناع تو فرزبن(فرزین)
سید یحیی فاضلی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۰۲ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲:
در مصرع دوم از بیت هفتم باید به صورت «... که ما نیایم و تو قندی» نوشته شود. یعنی ما نی هستیم و تو قند هستی.
Esmaeili در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷:
خیلی ها به بیت دوم بیشتر دقت کرده اند که انسان در این جهان کوچک است در صورتی که در بیت اول مفهوم مهمتری وجود دارد بیت اول به این اشاره میکنه که انسان وقتی میمیره چیز خاصی اتفاق نمیافتد و اینکه انسان هم مثل موجود کوچکی مثل مگس میمیره و ناپدید میشه و جزوی از خاک همونطور که در یک رباعی دیگر میگوید
در دایرهای که آمدن و رفتن ماست آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست
داره چرخه طبیعت رو میگه !!!!!
جابری در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳:
در بیت پنجم به توجه به وزن شعر و نسخه چاپی غزلیات نزاری، "چون" باید "چو" باشد
Esmaeili در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۰:
حمید رضا 4 خیلی خوب گفت
جابری در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴:
در بیت پنجم باد صبح به اشتباه صبح باد ثبت شده است
Esmaeili در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵:
در مصراع آخر منظور تثبیت شدن گفته های دین فروشان است در گذر زمان است و اینکه در اوایل بهانه می آورند ولی رفته رفته این بهانه ها به حقیقت مبدل میشود
ح. الف در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۴۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:
پیش از اینکه “حکیم عمرخیام” وارد عرفان و تصوف و فرقه های گوناگون کنیم باید بیاد داشته باشیم که ایشان “ صاحب علم ریاضیات و نجوم بود و نوروزنامه مطابق با تحقیقات اساتید مانند استاد فقید مجتبی مینوی ، متعلق به خیام است ! پیش از اینکه نظرم را در ارتباط با رباعی بگویم ، باید از خود بپرسیم : چرا حکیم عمر خیام و خواجه شیراز حافظ که خود در دیوان شعرش مدعیست که «قرأن را به چهارده روایت خوانده و آنرا در سینه محفوظ دارد مانند حضرت سعدی و حکیم طوس »حکیم فردوسی در قبرستان بویژه قبرستان مسلمانان یا بطور در قبرستان دفن نشدند؟؟؟؟ که اگر شده بودند امروز همچون گورستان های گذشتگان اثری از آنها امکان نداشت باقی بماند ! آنچه مسلم است ، متعصبین از دفن این بزرگان در گورستان جلوگیری کردند و همین باعث شد تا آثار این بزرگان توسط مردم و صاحبان علم و خرد حفظ بشود همانطور که آرامگاه آنها کشف و حفظ شد ! طبیعی است که ریاضیدانی مانند خیام که در نوروزنامه روی تقویم و روز شماری و کبیسه کار کرده بود ، لازم دید تا افکارش را با این دلیل که مردم ایران اهل رمان و داستان در شکل کتاب نیستند، با رباعیات خود به جنگ جهل برود . رباعی مورد نظر و جهل حاکم بر دوران «خیام» را میتوان با رباعی مشابه مقایسه کرد ! در آن دوران تصور بر این بود که “کره زمین” از زیر بر روی شاخ گاو و از بالا نیز با شاخ گاو دیگری نگهداشته شده است ( گالیله هم گرفتار چنین نگاهی شد) خیام بی پروا در رباعی خود می گوید :
گاویست در آسمان قرین پروین
گاویست دگر ، نهفته در زیر زمین
گر بینایی ، چشم حقیقت بگشا
زیر و زبر دو گاو ، مُشتی خر بین
قطعا در رباعی آنان که محیط فضل و آداب ..
شدند تصور من این است که مانند افرادی که کره زمین را استوار بر شاخ دو گاو می دیدند، مانند همین فضل و ادب که کمال شمع اصحاب شدند ، چیزی در چنته نداشتند تا از شب تاریک به برون و یا روز خارج شوند در غیر اینصورت مانند خیام و حافظ و مولانا و فردوسی و ... از شب تاریک (جهل و خرافات) خارج میشدند و در روز ماندگار میشدند و هم آثارشان و هم آرامگاه آنها ماندگار میشد. در پایان معتقدم اگر علوم و علم ریاضیات و کهکشان را در نظر نداشته باشیم ما نیز از شب تاریک خارج نخواهیم شد ! البته بنظر من همینکه در مورد رباعیات خیام کنکاش می کنیم ، کار درستی است ، حتی اگر “فیل در تاریکی” را به اشکال گوناگون ، ناودان
Esmaeili در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۲:
آقای رضا ذوالفقاری این که خیام گفته مشروب بهتر از آنهاست منظور لذته و در وصف شراب اغراق کرده نه اینکه فقط دغدغه اش شراب خوردنه در ضمن آنهایی که نظرات عرفانی بودن اشعار رو تکذیب میکنند حتما نمیگن که خیام کارش از صبح تا شب شراب منظور خیام شاد بودن و خوش بودنه
شهروز در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:
واقعاً تلاش ستودنی ای انجام می شود برای اینکه به زور این را به شخصیت خیام القا کنند که او مذهبی بوده یا حتی خداباور و به اشعار اش رنگ عرفان بدهند. در این شعر آشکاراً عارفان هدف گرفته و قرائن آن همین تضاد شخصیتی او با آنها و این است که آنها را شمع اصحاب خطاب قرار داده چرا که رابطه ی مرشد و مرید ویژگی عرفان است.
حسن در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷:
به نظر من بیت دوم صحیح است و منظور از چون «بسیار» می باشد.
دلم از تو انقدر می رنجد که در وهم نیز نمی آید
زیرا که تو با وجود شیرین زبان بودن جواب مرا با تلخی می دهی
nabavar در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۹ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
گرامی اییار
نکته سنجی شما را تحسین می کنم
در گردن دیدهٔ بلا جوست
گویا سعدی چنین می پسندد، ورنه بر گردن نیز صحیح است
بس فتنه که با سر دل آرد
در فارسی ” با “ و ”به “ و گاهی” بر “ به جای یکدیگر می آیند
درین بیت هر جا که مُوَلّهی چو فرهاد
اگر موله /movallah [شیفته} بخوانیم موزون است
گفتم که شکایتی بخوانم
از دست تو پیش ( پادشا) من
”پادشا“ با دیگر قافیه های غزل مناسب است
پادشاه به ” ه “ ختم می شود و دیگر قافیه ها با ” آ “
نوروزتان پیروز
مهدی اسکندری در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۹ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۱:
مولانا در این شعر اعجاز کلام را به حد اکثر رسانده است چنانکه اگر کسی این شعر را بدون دانستن نام شاعر بخواند آن را شاید با غزل یکی از غزل سرایان معاصر اشتباه بگیر از بس نو و فراتر از زبان زمان خود آن را سروده. زبان نوی شعر کمتر از معنای آن ارج ندارد.
از دل تو در دل من نکته هاست ...
هادی در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۹ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:
من سواد ترجمه شعر حافظ ندارم البته ولی حیفم آمد چیزی نگم ذیل این همه نظرات خوب و گرانقدر دوستان.
به نظرم صحبت اصلن مربوط به یزد و شیرازو نیشابور نیست. حس کردین عجیب به دل میشینه؟ حتی وقتی یزدو ندیدی؟ صحبت از برگشتن نیست، صحبت از رفتنه والبته صحبت از تمایل به مردن هم نیست.
متاسفمم، من میفهمم چی میگه ها ولی نمیتونم بگم. شما هم البته بهتر از من میفهمیدش ولی ترجمه کردنش خرابش میکنه.
کدوم ماها یه زمانهایی حس نکردیم ته یه سیاه چال گیر کردیم. بیچاره بودنو کی تجربه نکرده؟ کی دم غروب دلش نگرفته، دلش نخواسته ول کنه بره، بره یه جایی که یه آدم خوبی، یه حس خوبی ، یه حال خوبی باشه؟
کی تا حالا تنها گیر نیافتاده حس کنه هیچ کاری از دستش بر نمیاد؟
توهین نباشه ها ولی یزد و شیرازو شاه شجاعو خدم و حشمش مال حافظه من نیست! به نظرم اون حافظ که تو شیش و پنج یزد و شیراز تو گل گیر میکنه خیلی حافظه درپیتیه!
ما مردم عوام هم یکمی از تضمین شعر و دزدی و شعر و تحت تاثیر بودن شعر و این چیزا خبر داریم. شعر خوبم زیاد خوندیم! ولی احمق نیستیم که یکی یه کتاب حافظ گوشه خونمون هست ولی ولی دیوان بیدل دهلوی رو ندیدیم تا حالا. والله برای فال گرفتن و یه قل دو قل بازی کردنم حافظ نمیخونیم. ولی نه اون حافظی که یه روزیم تو یزد بوده پول نداشته برگرده خونش اول رفته پیشه عربها گدایی ، وقتی پول ندادن بهش واسه ایرانی ها شعر گفته تا پول بهش بدن برگرده خونش!
امیدوارم منظورمو رسونده باشم!
علی حسن زاده در ۴ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۹ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۰۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲:
غلامحسین ساعدی در یک جمع دوستانه که ویدیوی آن در اینترنت موجود است، این شعر را به گونه ای طنزآمیز خوانده. توضیح نمی دهم خودتان حتما ببینید.
محمد بن علی الرضا در ۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۹ - عقد چهارم در استدلال به ظهور آثار وجود آفریدگار سبحانه ما اعز شأنه و ما اجلی برهانه: