گنجور

 
مولانا

دزدیده چون جان می‌روی اندر میانِ جانِ من

سروِ خرامانِ منی ای رونقِ بستانِ من

چون می‌روی بی‌من مرو ای جانِ جان بی‌تن مرو

وز چشم من بیرون مشو ای شعله‌یِ تابانِ من

هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم

چون دلبرانه بنگری در جانِ سرگردانِ من

تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم

ای دیدنِ تو دینِ من وی رویِ تو ایمانِ من

بی‌پا و سر کردی مرا بی‌خواب‌وخور کردی مرا

سرمست و خندان اندرآ ای یوسفِ کنعانِ من

از لطفِ تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم

ای هستِ تو پنهان‌شده در هستیِ پنهانِ من

گل جامه در از دست تو ای چشمِ نرگس مستِ تو

ای شاخ‌ها آبستِ تو ای باغِ بی‌پایانِ من

یک لحظه داغم می‌کشی یک دم به باغم می‌کشی

پیشِ چراغم می‌کشی تا وا شود چشمانِ من

ای جانِ پیش از جان‌ها وی کانِ پیش از کان‌ها

ای آنِ پیش از آن‌ها ای آنِ من ای آنِ من

منزلگهِ ما خاک نی گر تن بریزد باک نی

اندیشه‌ام افلاک نی ای وصلِ تو کیوانِ من

مر اهل کشتی را لحد در بحر باشد تا ابد

در آبِ حیوان مرگ کو ای بحرِ من عمانِ من

ای بویِ تو در آهِ من وی آهِ تو همراهِ من

بر بویِ شاهنشاهِ من شد رنگ‌وبو حیرانِ من

جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلی جدا

بی‌تو چرا باشد چرا ای اصلِ چار ارکانِ من

ای شه صلاح‌الدینِ من ره‌دانِ من ره‌بینِ من

ای فارغ از تمکینِ من ای برتر از امکانِ من

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من

سرو خرامان منی ای رونق بستان من

چون می روی بی‌من مرو ای جان جان بی‌تن مرو

وز چشم من بیرون مشو ای مشعله‌یْ تابان من

هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلای جان من

جور است از آنسان دلستان یا غارت ایمان من

شوخ و مقامر پیشه ای، قتال بی اندیشه ای

خونین چو شیرین تیشه ای، صیدت دل قربان من

هر روز آیم سوی تو، دل جویم از گیسوی تو

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

جانم فدای جان تو ای جان و ای جانان من

کفر منست آن زلف تو هم روی تو ایمان من

آمد هوای زلف تو ایمان من خندان شده

هر بلبلی برده گلی از گلشن و بستان من

من در میان با تو خوشم تو در کنار من خوشی

[...]

اهلی شیرازی

مجنون منم در عهد تو لیلی تو در دوران من

حسن آیتی در شان تو عشق آیتی در شان من

عیسی دمی، چند از جفا قصد هلاک من کنی

آب حیاتی تا بکی آتش زنی در جان من

ترسم ز چشم مردمت ایگنج حسن آفت رسد

[...]

نشاط اصفهانی

گویند جان خواهد ز من این جان و این جانان من

آن زلف و آن رخسار او، این کفر و این ایمان من

دل را سپردم با غمش، این جان من وان مقدمش

آن جعد و زلف در همش، وین کار بی‌سامان من

آن رسم ناگه دیدنش، طرز نگه دزدیدنش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

معرفی ترانه‌های دیگر