از حال ما چه پرسی ای بیوفا که چون است؟
دارم دلِ خرابی، از غُصِّهٔ تو، خون است
از شُغْلِ میپرستی بازَم مَدار ناصح!
چون عشق، کامل افتاد همسایهٔ جنون است
هرگز به دل ندارم کین از جفایِ دشمن
در وی درو نماند این کاسه سرنگون است
دارد «طبیب»، عشقی، پیداست از سرشگش
از پردهٔ دل آید اشگی که لالهگون است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از غم و حسرت خود به خاطر عشق ناکامش صحبت میکند. او میگوید که از غصه معشوقش دلش خراب است و نمیخواهد به نصیحتها درباره پرستیدن میپردازد، زیرا عشق کامل او را به جنون کشانده است. شاعر همچنین تأکید میکند که هرگز از جفای دشمن کینهای در دل ندارد و نشان میدهد که عشق او عمیق و دردناک است. در نهایت، اشکهای او نشاندهنده عمق احساساتش هستند، زیرا آنها شبیه گل لالهاند.
هوش مصنوعی: ای بیوفا، چرا از حال ما میپرسی؟ من از غم تو در دل، حالتی خراب دارم و چشمانم از این غصه پر از اشک است.
هوش مصنوعی: وقتی به عشق واقعی دست پیدا کنی، دیگر نیازی به نصیحت و راهنمایی دیگران نیست؛ چون در این حال، انسان به مرز جنون میرسد و نمیتواند به شیوههای معمول زندگیاش ادامه دهد.
هوش مصنوعی: هیچ جایگزینی برای خودم ندارم، چون این کینهای که از ظلم و ستم دشمن در دل دارم، در سراسر وجودم باقی نمانده است و همه آن به یکباره فرو ریخته است.
هوش مصنوعی: عشق مانند درمانگری است که از چشمانش اشکی پدید میآید. این اشک که رنگ لاله را دارد، از عمق دلش بیرون میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.