گنجور

حاشیه‌ها

سوره صادقی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان:

زکال از دود خصمش عود گردد که ...

دود به معنای خشم و کینه و نفرت

ذنب به فتح ذال و نون، در هیات قدیم یکی از دو نقطه‌ای است که مدار هر سیاره با دایره‌البروج تقاطع پیدا می‌کند. دیگری، رأس است. سیاره بعد از گذر از نقطه راس به سمت شمال دایره البروج می‌رود و بعد از گذر از نقطه ذنب به جنوب دایره البروج می‌رود. من مفهوم سعد و نحس مرتبط با این دو مفهوم را نیافتم ولی از کاربرد نظامی در اینجا به نظر می‌رسد نقطه ذنب که نقطه مقابل راس است و هدایت‌کننده به سمت پایین است به نوعی مفهوم منفی و سقوط دارد ولی گویا ذنب مریخ سعد بوده. شاید چون مریخ نماد جنگ است به پایین رفتن آن به معنای تمام شدن جنگ و بدبختی باشد به نحوی گویی که منفی در منفی مثبت بشود. برداشت شخصی‌ام اینست و اگر توضیح بهتری دوستان عزیز دارند حتما اصلاح بفرمایند.

مفهوم بیت به نظرم اینست که بدخواهی دشمن او باعث پیشرفت و بهتر شدنش می‌شود و برایش خوش‌یمن است. بدخواهی دشمن به او صدمه نمی‌زند.

فرهود در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۴ در پاسخ به سوره صادقی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان:

درود

برای اینکه درک واقع‌بینانه‌تری از چگونگی نشر آثار هنری در قرون گذشته پیدا کنیم، پیشنهاد می‌کنم فیلم سینمایی «آمادئوس» محصول سال ۱۹۸۴ را که درباره زندگی موتزارت هست، ببینید؛ موتزارت حتی اجازه نقل مکان بی‌اجازه مخدوم و کارفرمای خود را نداشته است. موتزارت به‌عنوان یکی از بزرگترین موسیقی‌دانان تمام ادوار شناخته می‌شود حداقل ما می‌دانیم که شعرا و دانشمندان قدیم ایران در این یک بند آزادی عمل بیشتری داشته‌اند. دوست نظامی به او پیشنهاد می‌کند که برای بهره‌بردن مالی بیشتر از منظومه «خسرو و شیرین» از گنجه برود،

«رکاب از شهربندِ گنجه بگشای»

اما نظامی نمی‌پذیرد و در گنجه می‌ماند!

نظامی یکی از بزرگترین شاعران نه‌تنها پارسی بلکه سراسر تاریخ ادبیات جهان است؛ همین‌که او داستان «پادشاه ظالم و مرد راستگوی» را با هزینه یک حاکم و یا شاه منتشر کرده خود قابل تأمل است. مسأله مهم دیگر که باید گفت؛ چنانکه هنرمندان امروزی گاهی در خطر هستند شاعران و هنرمندان قدیم نیز با خطرات کم مواجه نبوده‌اند؛

سر اندازند گر بی‌وقت خوانی (نظامی)

 

این تصور که نظامی می‌توانسته در خانه شعر بگوید و روز بعد آن‌را به بقال سر کوچه داده که چند نسخه از آن را کتابت کند خیلی دور از واقعیت است. در زیر چند مثال از نویسندگان و هنرمندان اروپایی را که سده‌ها پس از دوره فردوسی و نظامی و حافظ اما در جایی دورتر و در غرب زندگی می‌کرده‌اند‌، می‌آورم که توسط برخی شاهان هم‌عصر خویش حمایت می‌شده‌اند:

ویلیام شکسپیر (دربار جیمز اول)، ادموند اسپنسر (دربار الیزابت)، ریشارد واگنر آهنگساز (دربار لودویگ دوم پادشاه باواریا)، پل روبنس نقاش (چند پادشاه اروپایی)، دیگو ولاسکز نقاش (دربار فیلیپ چهارم اسپانیا)

این نظر تایید هنرمندنماها و کسانی‌که متن هنر خود را در خدمت اشراف و صاحبان قدرت قرار می‌داده‌اند، نیست. هنرمندانی را که اثری از ناراستی و کژی در آثارشان نیست نمی‌توان در زمره درباری و مدیحه‌سرا قرار داد.

 

موفق باشید

 

عماد در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹:

سلام. این شعر را استاد حسام الدین سراج به زیبایی بسیار خوانده اند. آهنگ «نشان بی نشان»

علی.نیشابور در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۰۱ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:

ممنونم رضای نازنین

بهترین تفسیر و شرح ها همیشه مال شماست‌.

چقدر من از شما یاد گرفتم.همیشه پایدار باشی و غرق در نور و آگاهی

وحید نجف آبادی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۳:

درود و ارادت

گزافه گویی نیست مرتبه ای از عشقه که هیچ چیز و هیچ چیز مهم نیست الا........... 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۳ - ذکر ذالنون مصری رحمة الله علیه:

نقل است که ذوالنون مصری گفت: 
وقتی در کوهها می‌گشتم, گروهی بیمار و دردمند دیدم که جمع شده بودند، 
پرسیدم: شما را چه رسیده است؟
گفتند: عابدی است اینجا، در صومعه . هر سال یکبار بیرون آید و نَفَسِ خود بر این قوم می دَمَد، همه شفا می یابند. دوباره در صومعه می شود، تا سال دیگر بیرون نیاید.

صبر کردم تا بیرون آمد. 
مردی دیدم زرد روی، لاغر و مُردنی با چشم هایِ گود رفته. از شکوه و بزرگیِ او لرزه بر من افتاد. پس به چشمِ مهربانی و دلسوزی در بیماران نگاه کرد. آنگاه سوی آسمان نگریست، و نَفَسی چند در آن بیماران دمید. همگی شفا یافتند. 
چون خواست که در صومعه شود، من دامنِ او را گرفتم. 
گفتم: به خاطرِ رضایِ خدا دردِ جسمانی مردمان را درمان کردی. دردِ باطنِ من را هم درمان کن.

به من نگاه کرد و گفت: ذوالنون دست از من باز دار که خدا از اوجِ عظمت و جلال نگاه می‌کند. چون تو را ببیند که دست به جز از وِی در کسی دیگری زده ای,  تو را به آنکس بازگذارد و آنکس را به تو, تا هریکی به یکی دیگر  هلاک شوند.
 این بگفت و در صومعه رفت.

۲۷ ژولای ۲۰۲۵/ عراق, العماره , میسان, میدان نفتی بازرگان

HRezaa در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹۷ - گذشتن از جهان:

درود و عرض ادب

 

از نظر این کمترین، در بیت سوم سوال شاه بیان میشود که «گرچه همه بزرگان گفتند در زندگی دنیا همچون ما باش، ولی هیچکس نگفته برای رفتن به مرحله زندگی بعد چگونه باش»

و استاد در جواب گفتند که: آن جهان مزد این جهان توست

و این «این» جهان،  همچون یک اجرای موسیقی و ساز است و حتی یک ترنم که مخالف این ساز باشد در آن نمیگنجد، حتی اگر فکر کنی آواز قشنگی سروده‌ای هم اگر این آوازت ناکوک باشد، در این هستی نمیگنجد

و همساز بودن رو اینجور تشبیه کرده که اگر با نفس (بازدم) به آتش بدمی، شعله‌ورتر میشه

و ناهمساز بودن رو هم به تضاد بین آب و آتش

 

و در کل در جواب خسرو که میپرسه، من چگونه باشم که به مرحله بعد از زندگی راحتتر بروم، پاسخ میده که همساز با نوای هستی باش

 

بنظرم جهت تفسیر بیت پنجم اگر در ابتدای مصرع دوم بیت پنجم کلمه «که» را اعمال کنید، بسیار راحت معنی دریافت خواهد شد

HRezaa در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۸ در پاسخ به سوره صادقی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان:

درود بر شما

 

سپاس از راهنمایی‌هاتون

بابت وقتی گذاشتید سپاسگزارم

عبدالرضا فارسی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:

در سرای در این شهر اگر کسی ...

در این شهر پر از خوب رویان است اگر کسی می خواهد چشمش به جمال خوب رویان نیفتد بهتر است در خانه را گِل بگیرد 

عبدالرضا فارسی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:

شکر به دست ترش روی خادمم ...

اگر به دست خودت مرا زهر می دهی شایسته است. شاید به معنی شایسته 

علی احمدی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

ممنون از همه عزیزان که نکته  های خوبی به من آموختند

اما در بررسی این غزل به نظرم باید ابتدا به بیت آخر و کلمه عتاب در آن توجه کرد .آنچه حضرت حافظ را متاثر کرده نوعی عتاب است که ظاهرا از جانب کسی است که او را شاهد قدسی می خواند یعنی زیباروی پاک که قطعا انسان است .حافظ از این موضوع گله مند است که چنین شاهدی نباید او را عتاب می کرد .حتما پای کسی در میان است که به او دسترسی دارد و به قول حافظ نقاب از چهره اش برمی دارد و با او رو در رو می شود و حتی آب و دانه اش می دهد که شاید کنایه از گزارش هایی باشد که به او می دهد .

در بیت دوم نیز نگران منزلگاه آن شاهد است یعنی کسی هست که آنقدر با شاهد مورد نظر صمیمی است که گویا هماغوش اوست و ابهام در این موضوع حافظ را می رنجاند

در بیت سوم خود را درویش بی چیزی می داند که مورد عتاب آن شاهد قرار گرفته و خطاب به او می گوید آیا از اینکه چنین کار ناروایی کرده ای و من درویش را عتاب کردی و حتی حالم را نمی پرسی نمی ترسی ؟مگر نمی خواهی در آخرت آمرزیده شوی و به پاداشی برسی ؟

در بیت بعد باز هم خطاب به شاهد می گوید تو چشم خماری داری که دل عشاق را می برد و معلوم است که چنین چشم خماری مست است .تلویحا طعنه می زند که چنین چشمی نباید به خشم در آید و عتاب کند اما چرا؟

چون در بیت بعد از تیری صحبت می کند که با غمزه آن شاهد صادر شده است .نکته ظریف دیگر اینکه تیر را با یک چشم هدف گیری و رها می کنند و در بیت قبل آن چشم خماری می تواند آن یکی چشم خمار باشد چون می توانست به جای خماری از خمارت استفاده کند که زیبا تر می شد.

بگذریم حالا عتاب شاهد مثل تیری رها شده ولی به دلیل مستی شاهد ، به دل حافظ نمی خورد و به جای تسخیر دل،  روحش را آزرده می کند .و حافظ امیدوار است که شاهدش که خردمند است اندیشه نیکوی دیگری در سر داشته باشد . این موضوع می رساند که شاهد در عین مستی اتفاقا هشیار و آگاه است یعنی مستی مورد نظر حافظ مثل سایر غزلهایش حکایت از نوعی آگاهی فراتر دارد .

در بیت بعد می فرماید حالا تیر عتاب به من خورده و ناله و فریاد می کشم اما تو نمی شنوی و معلوم است که جایگاه تو آنقدر والا است که حتی صدای فریاد مرا نمی شنوی. 

در بیت بعد مثل بسیاری از غزل ها در اینجا هم حافظ کشف بزرگی می کند و یافته خود را با ما به اشتراک می نهد .خود را خطاب قرار می دهد و می گوید در این بیابان سرچشمه آب خیلی دور است و به راحتی نمی توانی به وصال معشوق برسی پس این عتاب ها را مثل سراب فرض کن نه سرچشمه آب .غول بیابان استعاره از همه وسوسه هایی است که عتاب ها را حقیقت جلوه می دهد و حافظ ما را از آن برحذر می دارد .او می گوید عتاب هم یکی از چالش های راه عاشقی است پس آن را جدی نگیر چون از بین می رود و معشوق روی خوش نشان خواهد داد .

در بیت بعد هم در تایید بیت قبل می گوید اگر تا بحال در جوانی این عتاب ها را جدی می گرفتی فقط عمرت را بیهوده هدر داده ای پس از این به بعد تا پایان عمر  آیین و روش دیگری را دنبال کن.

در بیت بعد قصر دل افروز را با منزل آسایش در بیت دوم مقایسه کنید .همان منزلی که آنجا حافظ را نگران کرده بود اینجا دل افروز می شود و منزلگاه انس می گردد و او از خدا می خواهد که بلایا به آن آسیب نرسانند .

در بیت آخر هم اشاره به این موضوع دارد که اگرچه به طور معمول غلامان به دلیل عتاب اربابان خود  از آنان گریزانند ولی خود را غلامی می داند که حاضر به مصالحه است چون عتاب را چون سراب می داند ولی به هر حال نمیتواند از احساسات خراب شده و جریحه دارش نگوید ولی امیدوار است با مصالحه سرانجامی بهتر داشته باشد. 

در مجموع از این رویداد قصد دارد به ما این درس را دهد که در راه عاشقی ممکن است مورد عتاب معشوق قرار گیریم باید آن را سراب در نظر بگیریم و به دنبال معرفت باشیم تا به وصال برسیم .

 

پایدار باشید

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:

گاه پیش او  نهاد و گاه پنهان برگرفت

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:

دل چو واقف شد ، به تگ رفت و دل از جان برگرفت

فاطمه زمانی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۶ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲:

سپاسگزار تفسیرهای روان و دلنشین شما هستیم آقا رضا

فواد . در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

گفته بودند معجزه خاص انبیاست ...

نه ذوق و نه بهت و نه وصف حال من ازخواندنت در کالبد کلمات گنجاندنیست .

بهترین درودها بر پیامبر ادب پارسی .

مهر و ماه در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸:

در بیت دوم

چرا «آرزو میکندم؟؟»

چه کسی اینو آرزو کرده برای سعدی؟

دل؟

خود صید؟

چرا فاعل نامشخص هست؟

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۲ - ذکر بشر حافی رحمة الله علیه:

سخت ترین کارها سه است:

۱. سخاوت به وقت تنگدستی

۲. ورع (تقوا و پرهیزگاری) در خلوت

۳. سخن گفتن پیش کسی که از او بترسی

دکتر صحافیان در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

دلم رمیده لولی‌وشی است شورانگیز 
دروغ‌وعده و قتال وضع و رنگ‌آمیز(۲۶۶)
دل عاشقم آواره دلبری لولی‌وش و دل‌انگیز است، با وعده‌های دروغین از روی ناز و اندام کشنده و فریب‌آمیز(خانلری: دلم ربوده)
۲- هزار جامه پاکدامنی و پارسایی، فدای پیراهن چاک
 مهرویان باد(لولیان بی‌حفاظ بوده و پیراهن چاکدار می‌پوشیده‌اند)
۳- با خیال شورانگیز خال زیبا و خوش‌بویت در خاک آرام می‌گیرم و گورم از این خیال مشکبو خواهد بود(واج آرایی حرف خ و مصوت آ که تعالی را می‌رساند- این بیت در نسخه خانلری نیست)
۴-فرشته از عشق بی‌بهره است و عشق موهبت خاک است پس ای ساقی جام بخواه و گلاب(شراب: نسخه قدسی و انجوی) بر خاک آدم بریز(شرح سودی:گلاب استعاره از باده است- مرسوم است که بر خاک مرده گلاب می‌ریزند)
۵- آری بر کفنم، پیاله شراب ببند تا سحرگاه قیامت با این شراب هراس روز رستاخیز را از یاد ببرم(طنز جسورانه- نکته عرفانی در مستی و بیخودی و گذر از هراس‌ها)
۶-به درگاهت زخمی و تنگدست آمده‌ام، بخشایشی کن! جز عشق تو هیچ پناه و تکیه‌گاهی ندارم.
۷-با شوق بشتاب! پیام‌آور میخانه عشق، دیشب رازی را آشکار کرد: در خرسندی و خشنودی باش و از سرنوشت پرهیز و فرار نکن(رضا نهایت مقامات است و بدایت احوال. کشف المهجوب،۲۲۶- احوال آمدنی است- هدیه الهی- و مقامات به دست آوردنی. مصباح الهدایه، ۱۲۴)
۷- یگانگی عشق می‌گوید که میان عاشق و معشوق جدایی نیست، ای حافظ! وجود خودت حجاب است، پس برخیز تا یگانگی را مشاهده کنی(محتوای اصلی اشعار عرفانی: سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد- آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم- حجاب، آسمان و زمین نیست، عرش و کرسی نیست، پنداشت و منی تو حجاب است، از میان برخیز به خدای رسیدی.اسرار التوحید ۱، ۲۸۷
حجاب‌ها را هفت‌صد، برخی هفت‌هزار و حتی هفتادهزار گمانه زده‌اند اما شمس تبریزی می‌گوید: به حقیقت رهبری نکردند، رهزنی کردند بر قومی، ایشان را نومید کردند که ما این حجاب‌ها را کی بگذریم؟ همه حجاب‌ها یک حجاب است جز آن هیچ حجابی نیست و آن، این وجود است. مقالات ۹۹)
دوبیت اضافه در خانلری:
غلام آن کلماتم که آتش انگیزد/نه آب سرد زند در سخن به آتش تیز
مباش غره به بازی خود که در خبر است/هزار تعبیه در حکم پادشاه‌انگیز

نکته: مطالب غزل وقتی قوی و عرفانی است باید قوت عشق هم بیشتر باشد  از این رو در بیت اول سه صفت بسیار قوی و ویرانگر برای معشوق ذکر می کند.

 پیوند به وبگاه بیرونی
آرامش و پرواز روح

سوره صادقی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۲ در پاسخ به HRezaa دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان:

در اینجا بحث قابل‌تاملی بر مساله مدیحه‌سرایی شاعر حکیمی چون نظامی و اینکه چرا دست به اینکار زده و آیا حق داشته یا خیر شکل گرفته که به نظرم رسید به قدر دانش خودم دو نکته اضافه کنم به صحبت بزرگواران. اینکه در نظر داشته باشید

اولاً رسم مدیحه و تقدیم اثر ادبی به پادشاه یا وزیر نه تنها در ایران که احتمالا در همه جای دیگر دنیا رواج داشته. شخصا کتابی از مجموعه نامه‌های آنتونیو ویوالدی آهنگساز باروک ایتالیا (قرن ۱۷) سالها پیش مطالعه کردم که در آن فهمیدم چگونه سرتاسر همه نامه‌ها پر بوده از اظهار خاکساری و خدمتگزار بودن او برای فلان مقام دارای قدرت که آن سالها برایم عجیب بود که روحی چنان بلند که آفریننده آنهمه آثار کلیسایی پرشکوه و کنسرتوهای بی‌نظیر که چارفصل آن شهره عام و خاص است، اینچنین روح نیازمند و خوارگونه‌ای داشته! 

بعدها فهمیدم مدح کردن بزرگان قدرت و ثروت در آثار هنرمندان نه نشان از عجز و کوچکی و روح خوار آنها دارد بلکه رسم و ادب رایج زمانه بوده و به این خاطر که تنها راه موجود برای حمایت از ادب و هنر بوده است. هیچ اثر ادبی و هنری در هیچ رشته‌ای در هیچ کجای دنیا در هیچ دوره و زمانه‌ای پیدا نمی‌کنید که بدون داشتن حمایت مالی به کوچک‌ترین سرانجامی رسیده باشد. این حمایت منتها حدود ۳۰۰ سال است که از شکل حمایتگر خارجی در قالب یک شخص یا خاندان در آمده و به واسطه قوانین کپی‌رایت و مالکیت فکری ذره ذره در قالب امکان درآمدزایی از هنر و خلاقیت، به خود هنرمند و پدیدآورنده منتقل شده. در واقع امروز هنر (در دنیا) در شکوفایی است چون هنرمندان خود قادرند حامی مالی خودشان باشند یعنی از هنرشان پول درآورند و مستقل باشند. امروزه کار از طریق قوانین حمایتی کپی‌رایت انجام می‌شود و همین مهم در گذشته از طریق مدح شاهان بوده. چطور است که هنرمند برای بهره‌مند بودن از کپی‌رایت باید یک سری اصول و قواعد را رعایت کند و مثلا در مواردی آثارش را به نحو خاصی ثبت کند یا غیره، در گذشته درست به همین ترتیب باید برای بهره‌مندی مالی از اثرشان مدح کسی را می‌گفتند. با همین معیار می‌توانید ببینید چرا وضع هنر و ادب اینقدر در جامعه ایران کنونی خراب و موجب تاسف است. آثار موسیقی محبوب را ببینید، وضع معماری ساختمانهای شهرها را ببینید. هنر فیلم و سینما و تلویزیونمان را ببینید و... . همه جا در عرصه فرهنگ و هنر ایران پر شده از زشتی و شرم و عقب‌ماندگی. حالا دقت کنید وضع کپی‌رایت در ایران چگونه است: تقریبا نداریم! در وانفسای میان سنت (مدح بزرگان) که تغییر کرده و از بین رفته تا برسد به مدرنیته (کپی‌رایت) که هنوز در ایران به دست نیامده دست و پا می‌زنیم و بر خلاف تمام قرون گذشته حقیر شده‌ایم و نه تنها در دنیا که در خود کشور هم برای خودمان چیزی از هنر و فرهنگ که موجب افتخار بلکه باعث کمترین حظ باشد، نداریم.

نتیجه دیگری که از این واقعیت می‌توان گرفت اینست که مدح خیلی از بزرگان ادبیات ما مدح های بی‌روح و صرفاً شکلی و از روی انجام وظیفه بوده. همین نظامی چند مدحی را که ازش تا به اینجا برسد خواندم در مدح کردن، اغراق‌های شاعرانه دارد ولی اغراقش از نوع چاپلوسی نیست بلکه مطلقا از جنبه ظرافت و شاعرانگیست. از طرفی مدح‌هایش در موارد بسیاری جوریست که از روی وظیفه بودنش معلوم است در مورد طغرل مثلا گویا نظامی این احتمال را می‌داده که پاداشی از او نگیرد و در نتیجه مدح بی‌حالی از او دارد در میانه مدحش یکجا به اندازه ۱۰ بیت حرف خود را در دهان شاه می‌گذارد به اسم اینکه این شاه انقدر بلندمقام است دارد اینطور فکر می‌کند و با خود اینجور می‌گوید! این اصلاً چاپلوسانه نیست بلکه شاید خالی از طنز نباشد ـــ اگرچه نظامی به طنز شهره نیست تا جاییکه می‌دانم.

نکته دوم هم اینست که بعد از چندین قرن از زمانه اینها، مدح این شاهان جذابیت کمتری برای ما دارد اگرچه من به بهانه مطالعه آن کمی درباره تاریخ دوره طغرل سوم و اتابک ایلدگز و پسرش قزل ارسلان کمی خواندم و چیزی از تاریخ هم عایدم شد، اما بنظرم فایده اصلی این مدیحه‌ها در حال حاضر حظ بردن از فکر ظریف شاعرانه است. بقول خود نظامی این «فکرت خیال‌انگیز»ش که هیجان برمی‌انگیزد از زیبایی. اغراق‌هایش ستودنیست و تشبیه‌ها و تناسب‌هایش واقعا لذت‌بخش است و به دماغ ما فارسی‌زبان‌ها می‌نشیند :-) مثلا در همین بخش بیتی که خطاب به زحل می‌گوید که باید بندگی قزل ارسلان را بکند در عین ابزورد بودن (مختصری از سرنوشت او را که بخوانید می‌بینید باوجودیکه خیلی بی‌عرضه نبوده ولی فقط مدت کوتاهی در قدرت بوده و حتی مثل طغرل عزت مرگ در جنگ را نداشته و شبانه ترورش کرده‌اند!)، واقعا زیباست؛ یا جایی که می‌گوید او می‌تواند روسها را از صفحه روزگار محو کند (نظامی گویا دل خوشی هم از دست روسها نداشته) خیلی زیبا و شاعرانه این معنی جنگی که می‌تواند به نوبه خودش هول‌انگیز باشد (کشتن کامل یک لشگر) را به زیبایی ارائه داده. و البته همین واقعیت که قزل ارسلان اصولاً نوبت به کشورگشایی‌اش نرسید و در زمان سرایش این شعر احتمالا نه به «روس» رسیده بوده و نه به «هندستان»، باز هم نشان دیگری از ابزورد بودن حرف نظامی است و گویی خود شاعر از فکر و خیال شاعرانه کردن لذت می‌برده و زیاد اهمیت نمی‌داده که مابازای خارجی دارد و در این سرایش مفاهیم ابزورد چیزی که من برداشت می‌کنم اینست که از روی چاپلوسی نبوده.

امیدوارم وقت شما را با پرگویی نگرفته باشم.

۱
۱۳۹
۱۴۰
۱۴۱
۱۴۲
۱۴۳
۵۶۲۷