چو طوطی خط او پر بر آورد
جهان حسن در زیر پر آورد
به خوش رنگی رخش عالم برافروخت
ز سرسبزی خطش رنگی بر آورد
لب چون لعلش از چشمم گهر ریخت
بر چون سیمش از رویم زر آورد
گل از شرم رخ او خشک لب گشت
ز خشکی ای عجب دامن تر آورد
دهان تنگ او یارب چه چشمه است
که از خنده به دریا گوهر آورد
سر زلفش شکار دلبری را
هزاران حلقه در یکدیگر آورد
فلک زان چنبری آمد که زلفش
فلک را نیز سر در چنبر آورد
فلک در پای او چون گوی میگشت
چو چوگانش به خدمت بر سر آورد
چو شد عطار لالای در او
ز زلفش خادمی را عنبر آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ز بدراهی نهادی دیگر آورد
به خودکامی سر از چنبر برآورد
چو کار از دست شد دستی بر آورد
صبوری را به سرپایی در آورد
ز مریم بی پدر عیسی برآورد
ز شاخ خشک خرمایی ترآورد
شبی شوقم شبیخون بر سر آورد
ز غم در پای دل جوشی برآورد
عذارت خط به بخت ما درآورد
سیه بختی است ما را ما درآورد
عذرات بود بر حسن تو شاهد
جمالت رفت و خطی دیگر آورد
چو زلفت پای در دامن کشیدست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.