روزی که کلک تقدیر در پنجۀ قضا بود
بر لوح آفرینش غم سرنوشت ما بود
زان پیشتر که نوشد خضر آب زندگانی
مارا خیال لعلت سرمایۀ بقا بود
روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدم
عشق از میان ذرّات در جست و جوی ما بود
ساقی شراب شوقم دیشب زیادتر داد
گر پاره شد ز مستی پیراهنم به جا بود
بر عاصیان هر قوم بگماشت حق بلایی
ما خیل عشقبازان هجرانمان بلا بود
ساقی لباس زهدم صد ره به مِی فروشُست
تا پاک شد ز رنگی کالودۀ ریا بود
گر در محیط حیرت غرقم گناه من چیست
در کشتی وجودم عشق تو ناخدا بود
میخواستم که دل را از غم خلاص یابم
داغ جدایی آمد وین آخرالدوّا بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.