ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمیدانیم
چون دلارام میزند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم
مر خداوند عقل و دانش را
عیب ما گو مکن که نادانیم
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزار دستانیم
تنگچشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص مینگری
ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بیوجودِ صحبتِ یار
همه عالم به هیچ نستانیم
تَرکِ جانِ عزیز بتوان گفت
تَرکِ یارِ عزیز نتوانیم



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
این غزل که در عین ایجاز بسیار نغز و عمیق است را میتوان «مرامنامه ی عشق در شعر سعدی» دانست. آنچه از سیمای یک عاشق در غزل سعدی سراغ داریم در این شعر بی نظیر بصورت خلاصه و مجمل بیان شده است. از نظر سعدی، عاشق به مقام «بی خودی» رسیده و از خود نه نامی دارد و نه نشانی و هرچه دارد همه از معشوق است چنانکه گویی عاشق بنده و مملوک است و معشوق مالک و ارباب. در ابیات سوم تا پنجم، خداوندگار سخن این حال را چنان به زیباترین و شیواترین کلام بیان کرده است که شرح همین سه بیت ( که جزء به جزء از تعالیم اسلامی برگرفته شده است) خود کتابی مفصل است.
ما در برابر معشوق خود ( حضرت دوست ) هیچ نداریم اما عاشق او هستیم و اگر عشق او را به شهری تشبیه کنند ما از ساکنان آن شهر هستیم
عاشقان دوست را نام و نشانی نیست در این درگاه و هر چه آنها در این درگاه خطاب شوند خوانده میشوند
چه به درگاه دوست راه بیابیم و چه نیابیم و طرد بشویم جای دگر و راه دیگری را نمیشناسیم
اگر دوست به هوای جان ما هم به پا خیزد و قصد خون ما را کند اطاعت میکنیم و سر پیچی نخواهیم کرد
عشاق به خاطر فیض بردن از محضر دوست از ارزش های دنیایی خود خرج میکنند ولی ما از جان خود
به عاقلان و صاحبان خرد بگو که ما را به اتهام نادانی سرزنش نکنند (زیرا آنان از حال و فعل ما بی خبرند)
هر گلی که به دنیا بیاید، ما به خاطر عشق به آن مثل بلبل هزاران دستان هستیم
کوتاه نظر ها و انسان های بی معرفت تنها میوه را میبینند ولیکن ما بستر فراهم آمدن آن را میبینیم ( اشاره به نگاه با معرفت و بی معرفت )
تو به صورت و وجهه مادی و فنا پذیر هر چیز توجه داری اما ما به قدرت خالق و ظرافت ها در کار او توجه داریم
ما از هرآنچه بجز ذکر دوست در تمام عمر بر زبان راندیم نادم و پشیمانیم
اگر همه دنیا را داشته باشم اما نتوانم با دوست همنشین باشم هیچ ارزشی ندارد
میتوانیم جان عزیز خود را ترک کنیم، اما هرگز نمیتوانیم از یار عزیز خود دور باشیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شکر اسلام کرد مادانیم
کین زمان مرد راه ایمانیم
ما که با داغ نام سلطانیم
ختلی آن به که خوش ترک رانیم
تا ز شوق تو مست و حیرانیم
ره به هستی خود نمیدانیم
تو چه دانی که ما چه مرغانیم
هر نفس زیر لب چه می خوانیم
چون به دست آورد کسی ما را
ما گهی گنج گاه ویرانیم
چرخ از بهر ماست در گردش
[...]
من و تو هر دو خواجهتاشانیم
بندهٔ بارگاه سلطانیم
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۶۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.