گنجور

حاشیه‌ها

بیدل بی نشان در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:

سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی ...

برگ بی برگی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱:

معاشران ز حریف ،‌ شبانه یاد آرید 

حقوق بندگی خالصانه  یاد آرید 

حریف  در زبان عرفان به معنی یار ، هم پیاله و حضرت دوست است ،  معاشران همه انسان‌ها  هستند که امتداد خدا هستند و پیش از هبوط در جهان ناسوتی  با حضرتش از یک جنس بوده و معاشری  بجز او نداشتند ، شبانه یعنی وقتی که انسان پای به جهان ماده گذاشته و لاجرم برای بقای حیات به شب ذهن می رود ،‌ میفرماید  ای انسان بیاد آور که روزگاری بین تو و خدا جدایی و دوگانگی  نبود  زیرا  او از روح خود در تو دمید  اما اکنون در این جهان فرم دوران شبانه و تاریکی تو با رفتن به ذهن و بافت من ساختگی جدید آغاز شده است ، پس به یادآور که از جنس او هستی و پس از گذشت مدتی کوتاه از این خود جدید که  به منظور شناخت زندگی مادی بوده است  بایستی بار دیگر به اصل خود رجعت کنی ، این بازگشت به اصل خود همان ادای حقوق بندگی به حق تعالی  میباشد ، و این بازگشت  ، بجای آوردن حقوق  بندگی حضرتش که به همه انسان‌ها حق حیات و بازگشت دوباره به او را داده است باید واقعی ، خالصانه و بدون ریا کاری باشد و نه صرفآ  با لفظ و ادعا .

به وقت سرخوشی ، از آه و ناله  عشاق 

به صوت و نغمه چنگ و چغانه  یاد آرید 

انسانهایی  که عاشق نیستند دردی هم احساس نمی کنند  ، اما عشاق که معاشرت با حریف را به یاد آورده اند از درد و فراق و جدایی حضرت معشوق (حریف) آه و ناله سر می دهند که این اتفاقی مبارک است و از  این آه و فغان و درد فراق باید با شادمانی و نغمه های شادی بخش چنگ و چغانه  یاد کرد ، زیرا همین که انسان حریف یا اصل خود را به یاد آورد نیمی از راه و طریقت عاشقی طی شده و با سعی و کوشش میتوان باقیمانده راه را طی و به مقصد رسید ، برای آه و ناله هایی که برای عشق به چیزهای آفل این جهانی ست جایی برای شادمانی نبوده و معمولأ  انسان غمگین و افسرده میگردد اما  آه و درد فراق یار برای انسان عاشق به اصل و جان خدایی خود موجب شادی ذاتی درونی ست .چغانه از سازهایی ست که به منظور رقص و پایکوبی  از آن استفاده  می‌شد. 

چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی

ز عاشقان به سرود و ترانه یاد آرید 

ساقی رمز خداست و لطف یا خاصیت باده خرد ایزدی ، جلوه کردن  دریافت کننده شراب در رخ ساقی ست ، یعنی عکس روی خود را  در رخسار ساقی یا  حضرت معشوق  می بیند ، به عبارتی  دیگر دریافت  کننده باده به جان و اصل خدایی خود زنده شده و با او به وحدت می رسد  پس وقتی چنین اتفاق  زیبا و مبارکی بیفتد که یک انسان عاشق اصل جان خود شده و با لطف و عنایت حضرتش از جامهای باده معرفت  الهی بهره ببرد ، از چنین انسانهای  عاشقی مانند مولانا  ، عطار و حافظ با سرود و ترانه یاد کرده ، سیر الی الله آنها را با نغمه های عاشقانه و ترانه های شادی بخش یاد آوری کنید ، تا شاید دیگران نیز ببینند که این امر زنده و یکی شدن با خدا امری ممکن و شدنی ست و یا به قولی" دگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد " .

چو در میان مراد آورید دست امید 

ز عهد صحبت ما در میانه یاد آرید 

میان به معنی برداشته شدن حجابها  و وصل کامل سالک راه عشق به جانان  یا اصل خدایی خویشتن است و همین طور  در مصرع اول به معنی میان راه بودن ، پس حافظ خطاب به عاشقان می‌فرماید  هنگامی که در میانه مقصد و مراد خود برای برداشتن حجابها و دیدار روی خدا  هستید و امیدوارانه دست بسوی میان یا کمر  حضرتش می برید  ، بیاد آورید عهد و دورانی را که حافظ در غزلیات خود در باره میان و برداشتن حجابها  صحبت میکرد و این امر را برای هر انسانی  امکان پذیر می دانست  .

سمند دولت اگر چند سرکشیده رود 

ز همراهان  ، به سر تازیانه یاد آرید 

ز همراهان در ادامه مصرع اول خوانده می شود  و همراهان همان معاشران و یاران یا همه انسان‌ها  هستند  ، حافظ میفرماید  اگر سمند و اسب حضور که دولت و ثروتی عظیم است سرکش شده و با ستیزه و نافرمانی  و سرکشی از همراهان و انسان‌ها  بگریزد ، پس شما به آنها سر تازیانه  را  یاد آوری کنید ، یعنی انسان اگر به رضایت و دلخوشی به کار وصل دوباره و وحدت با خدا نپردازد ، بطور قطع  و یقین توسط خداوند با سر تازیانه یا اجبار به این امر وادار خواهد شد ، منظور این است که اگر انسان تسلیم نشود و همچنان عناد و سرکشی کند اتفاقات ناگواری برای او رقم خواهد خورد  که به ریب المنون یا  برنده شک از آن یاد شده است ، برای مثال انسانی دلبستگی  شدید  به ثروت خود و یا چیزهای با ارزش دیگری دارد و ناگهان یکی از آنها را با اتفاقی  غیر منتظره از دست می دهد  تا انسان به یاد آورد که از جنس چیزها نبوده و بجای عشق به آنها باید عشق خدا را در دل و مرکز خود قرار دهد ، و معمولأ  انسان باز هم سرکشی کرده و چیز دیگری را جایگزین آن چیز از دست رفته می کند  ، اما خدا یا  زندگی  از روی لطف تازیانه ای دیگر بر انسان وارد می کند  تا سرانجام  شاید که انسان از شب و خواب ذهن بیدار شده و تشخیص دهد که باید  تسلیم شده و به اصل خدایی خود رجعت کند .

نمی خورید  زمانی غم  وفادارن  

ز بی وفایی  دور زمانه یاد آرید 

 وفاداران  انسانهای عاشقی هستند که  حریف و جان اصلی خود را به یاد آورده و به عهد و پیمان خود با خدا برای زنده شدن به او و اظهار این گنج مخفی در زمین وفا کرده و به همین سبب غم  و درد فراق را تجربه کردند تا به میان رسیدند،  حافظ می‌فرماید  ای همراهان و یاران اگر شما به عهد خود وفا نکرده و با این غم ودرد  فراق بیگانه هستید ، به یاد داشته باشید که دور زمانه یا روزگار و هستی مطلق نیز به شما بی وفایی کرده و  اجازه کامیابی و خوشبختی در این جهان را به بی وفاها  نخواهد داد ، یعنی حتی بهره بردن از نعمتهای این جهان نیز منوط به وفاداری انسان به عهد و میثاق  خود با خداست که موسوم است به عهد الست .مولانا  در این رابطه میفرماید  : 

عاشقان  از بی مرادی های خویش 

با خبر گشتند از مولای خویش 

یعنی عاشقان به وصل حضرتش پس از عدم کامیابی و موفقیت در بهره بردن از امکانات دنیوی و نرسیدن به خوشبختی و آرامش مورد نظرشان ، به اشکال کار پی بره و پس از آن بود که عاشقانه به خدای خود توجه کرده و به سوی او بازگشتند  .

به وجه مرحمت ای ساکنان صدر جلال 

ز روی حافظ و این آستانه یاد آرید 

ساکنان صدر جلال راه یافتگان به کوی حضرت دوست هستند ، یعنی عاشقانی که متعالی شده و با حضرتش به وصل دایم رسیده و  به بالاترین مرتبه بزرگی رسیده اند ، پیامبران  و اولیای  خدا  و بزرگانی مانند عطار  ، مولانا و حافظ از آن جمله هستند ، روی حافظ در اینجا یعنی وجه ظاهر و صورتی که در فرم بسر میبرد ، آستانه که در پاره ای از غزلها از آن با عنوان سر زلف یاد شده نیز نماد این جهان و زیبایی های آن است ، پس حافظ از آن بزرگان که به وصل جانان رسیده اند میخواهد تا از روی مرحمت و لطف خود ، عنایت کرده و در پیشگاه آن یگانه از حافظ یاد کنید . حافظ در اینجا نیز شکسته نفسی کرده و خود را به عنوان انسانی که هنوز در صورت و فرم گرفتار بوده و در آستانه ورود به کوی حضرتش قرار دارد نام می برد . این تأسی به بزرگان عرفان و دین شاید در نگاه اول سزاوار نیاید همانطور که یوسف یک نفر  زندانی هم بند خود را واسطه قرار داد تا برای خلاصی از زندان  او را به یاد پادشاه مصر بیاورد و خدا به دلیل استمداد او از غیر حق ، یوسف را تنبیه کرده و چندین سال بیشتر در زندان نگاه داشت ، اما تمسک حافظ به ساکنان صدر جلال تفاوت اساسی با آن زندانی مصری دارند و آن وجه تمایز ، یکی شدن آنها با خداوند و جلوه کردن در رخ ساقی ست ، یعنی توسل به بزرگان و اولیای  خدا ، همان توسل به خداوند است ، زیرا هشیاری منفک شده از جان اصلی به جایگاه اولیه خود باز گشته است .

 

عرفان عرفانی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۴۶ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸:

هلالی سنت خاکساری در مقابل معشوق را و خود تحقیری آگاهانه رو تا اندازه ای بالا برده است نمونش در ادبیات فارسی نیست حقیقتا، 

 خودش رو در حد یک سگ در مقابل معشوق پایین آورده.

  توجه مولانا و عرفا به معشوق الهی در قالب اشعار عاشقانه، همیشه نوعی تسلیم و خاکساری و احساس کوچکی در مقابل معشوق الهی را داشته است، ولی به دلیل مینوی و خدایی بودن این احساس تسلیم و خاکساری، هیچوقت مورد طعن و انتقاد واقع نشده است. 

اما هلالی نهایت این از خود باختگی و خاکساری ها را  تماما متوجه معشوق زمینی و بشری کرده و علی رغم نفوذ کلام و ابدعات زبانی چندان دلپذیر بنظر نمیرسد.

بیدل بی نشان در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

خداوندگار سپهر ادبیات پارسی 

گویی کلام رو به مانند موم در دست داره حضرت ِ عشق

احسان در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

قافیه و «مغلطه» را گو همه سیلاب ببر

به نسخه های دیگر دسترسی ندارم ولی من این مصرع را «قافیه و تفعله را گو همه سیلاب ببر» شنیده بودم و با توجه به این که این بیت در باره ی شعر گفتن است به نظر می رسد واژه ی «تفعله» که اصطلاحی در باره ی وزن شعر است در کنار «قافیه» مناسبت بیشتری دارد تا «مغلطه»

سید علی اکبر در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۹ - قصهٔ محبوس شدن آن آهوبچه در آخر خران و طعنهٔ آن خران ببر آن غریب گاه به جنگ و گاه به تسخر و مبتلی گشتن او به کاه خشک کی غذای او نیست و این صفت بندهٔ خاص خداست میان اهل دنیا و اهل هوا و شهوت کی الاسلام بدا غریبا و سیعود غریبا فطوبی للغرباء صدق رسول الله:

با سلام و درود آقا کوروش "آقا رضا حکایت از این قرار است خوارزم شاه بعد از حمله و فتح شهر سبزوار دستور کشتن فرماندهان وبزرگ را داد و سپس دستور قتل وغارت مردم شهر راصادر کرد ،مردم بیگناه با شنیدن این حکم جمع شدند وبا التماس وخواهش از خوارزمشا

دلباخته‌ی ادبیات فارسی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

ویژگی‌هایی که سعدی برمی‌شمارد و آن‌ها را تحسین می‌کند، بسیار نزدیک به تفکرات ملامتیان است که در تضاد با ریاکاری عده‌ای صوفی‌نما عمل می‌کردند. در جلوت خودشان را ناپاک و در خلوت عابد و زاهد بودند. استادان جسارت بنده رو ببخشند.

شهاب الدین صدر در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۴۶ در پاسخ به خاتمی دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:

من هم در کودکی در نسخه ای متعلق به کتابخانه شخصی ابوی بزرگوارمون «جودی و سخایی» خوانده و از بر کرده بودم... 

با غرق شدن در عز و جلال و علم و یقین و نور و سرور حضرتش ، سخاوت را با جود هم نشین‌تر خواهیم یافت

 

عرفان عرفانی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۲۴ در پاسخ به هدایت قاسمی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

اشتباه میفرمایید 

در نسخه غربی به شکل " ای جان جان جان جان " امده و این شکل درست تر است همه یا تتابع اضافات خوانده میشود .

عرفان عرفانی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۹ - در مدحِ امیرنظام:

کسی اطلاع دادر که ایرج میرزا این شعر را در خصوص چه افرادی سروده است ؟

عرفان عرفانی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۲۸ در پاسخ به میر ذبیح الله تاتار دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

اتفاقا پذیرش بی ثباتی دنیا و پوچی هستی و  اقرار قلبی به این دنیای ابزورد 

 باعث نوعی شور و جد فلسفی و رهایی از هر تعلقی حواهد شد. 

عرفان عرفانی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۲۷ در پاسخ به شاهین نجف نجفی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

این بیتی که فرمودید" خلل پذیر بود هر بنا که میبینی       بجز بنای محبت که خالی از خلل است " 

بنظر میرسد که این بیت را دیگرانی به غزل اضافه کرده اند. چرا که محتوی این بیت با مضمون اصلی غزل اصلا هماهنگی ندارد.

  فضای سیاه و مملو از بی توجهی به هستی در این غزل موج میزند و بنظر نمیرسد که نشانه ای از میل به محبت در غزل تعبیه شده باشد. 

عرفان عرفانی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۲۳ در پاسخ به روفیا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

تصور نمیکنم که جریده در اینجا در معنی مجرد از تعلقات باشد. 

عرفان عرفانی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۲۲ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

تصور نمیکنم که بشه این کار را کرد به وزن شعر آسیب وارد میکنه

مسلم در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹:

به نظر من عارض به معنای اندام یار هست و در فرهنگ لغت معین و ... به اشتباه ترجمه شده است. 

دقت کنید عارض در کنار قامت آمده و اندام و قامت یار مدنظر بوده. همچنان که خال و خط در کنار هم آمده و قرابت معنایی دارند و زلف و رخ که در کنار هم هستند و اصطلاحا گیسو و زلف روی صورت و رخ می ریزد و باهم نزدیکی دار دارند؛ عارض هم با قامت باید قرابت معنایی داشته باشد. عارض احتمالاً عرض اندام یار بوده و قامت طول اندام یار.

 

 

امیرشریعتی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۶:۲۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۵:

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

امیرشریعتی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۶:۲۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۳:

احتمالا وزن این شعر به این صورت درسته:

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات 

محمدجوادچیزفهم دانشمندیان در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان:

بیت ۱۸ بجای دراز.دارز ضبط شده.لطفا تصحیح فرمایید

 

 

مجتبی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۷:

بیت چهارده: وزن بیت خراب است. استاد فروزانفر "پی من چه باشد" ثبت کرده‌اند که وزن صحیحی هم دارد.

مجتبی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۷:

بیت هفت: از بازی با کلمات آغاز و به معنایی بسیار والا ختم میشود. تبدیل نطفه به انسان چون نطفه منی هم نامیده میشود را به رهایی از تکبر تعبیر کرده چرا که منی از سویی دیگر معنی تکبر هم میدهد. بعد میگوید قدمی دیگر برای رشد رهایی از "مایی" است. یعنی این بار باید گروه و فرقۀ خود را هم کنار گذاشت و این امور هم متکبر نبود.

۱
۱۳۶۲
۱۳۶۳
۱۳۶۴
۱۳۶۵
۱۳۶۶
۵۴۵۹