ابراهیم سلیمانی اصل در ۳ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - اشک یتیم:
خدا رحمت کند پروین را. عجب شعرهای بلندی گفته !!!
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
در این شب سیاه گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آ !ای کوکب هدایت
عجیب این بیت شعر من رو در خودش فرو برد ...
همین لحظه یه دفعه ای این بیت شعر به ذهنم خطور کرد و بدجوری من رو غرق کرد در لحظاتی که قبلاً اتفاق افتاد و برای من اون لحظه در اون لحظه حال بود و حالا اون لحظات تنها یک خاطره هست و به گذشته پیوند خورده .
ولی زندگی ما آدمها تکرار پیوسته همین روزها هست که لحظه بعد دیگه امروز ، امروز نیست ...
عجیب هست که راه هر کس به یک سو میره ولی همه ما همدیگه رو تو راه های جدا میبینیم ...
هر لحظه از زندگی ما یک عزیزی هست که همه ما بهش میگیم معشوق یا یار و براش صفات خیلی جانانه ای انتخاب کردیم ...برخی هستند که معشوق ما نیستن ولی برای ما عزیز هستند ...و در گذران زمان دیگه این کسی که پیش رو هست تو نیست ...همه ما آروز داریم که این تو به او تبدیل نشه ... اما تبدیل میشه ... .
شبها میگذرند ولی همه ما شبها رو در تیرگی و ظلمات به یاد داریم و روزها رو از حق و حقیقت انوار الهی روشن ...
اما شب تنها تیرگی و ظلوم جهل نیست و گاه در روشنایی این همه ظلم و درد و رنج پیدا هست ...
راه برای همه کوتاه هست حقیقتا ولی برای ما که طی میکنیم خیلی دراز هست و در طی مسیر چندین بار خسته میشیم ولی هر چه قدر هم که بایستیم باز زمان ما رو با خودش به جلو میبره ...
زمان تنها به گذشته و امروز و فردا موکول نمیشه و گاه زمان در خلأ هست یا در چندین بعد پیش رو ...و این بعد هم آینده و هم حال و هم گذشته رو به هم پیوند میده ...
همیشه از دایره و ریاضیات میگفتم و سرشار از ذوق میشدم ...
ولی دایره بسیار چیز هولناکی هست ...
تکرار پیوسته راه رفتن در گردش پرگار ...
و شبها و روزها که با چرخش به مرکز به دل و روح من وارد میشه ...
تنها زمانی این تکرار ها شکسته میشه که راه عوض بشه ... ؛
بالاخره آنقدر میچرخی و میچرخی که نوک پرگار میشکنه و راه انحراف پیدا میکنه ؛
زندگی صاف و زلال هست مثل شکل اولیه دایره ولی اگر هر نقطه رو کنار هم قرار بدیم میبینیم این دایره صاف ولی شکننده هست .
در تیرگی شب ها ستاره رو میشمردم و جاده سیاه بود
...
تنها چهره یار بود که چندین بار دیده میشد ...دوبار در آینه ...
اگر نمیتونیم یار رو درست تشخیص بدیم به کجا خواهیم رفت ...؟!
و روزی که فریاد من را خواهی شنید نه از برگهای خشک و غمین و اشکین و نه از تصویر من در عکس های بر دیوار ...
روزی که تو صدایم را خواهی شنید در شبی ست تاریک و روشن و تیرگی نه ظلم است و درد
گاه در روشنایی حق و حقیقت درد پیدا هست
به سمت یار رفتن روشنایی روز و خورشید نمیخواهد ...
آنکس که کور بود در عشق یار نادیده راه رفت
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:
دوست عزیز Saeed amiri
درست گفتید ...در این روزها اندکی کسانی هستند که سری به اشعار زنند ... و آن ها هم اکثرا از دهه های ۷۰ هست و کمتر کسی هست از نوجوانان دهه ۸۰ و ۹۰ که به این سو آیند؛هستند ولی اندک ... .
تدریس اینها از کودکی خوب و مفید خواهد بود ولی نمیشود ولی چه کسانی توانایی یاد دادن شان را دارند ؟
آنها هم اندک هستند .
با تمام حرفتان موافق بودم جز در یک مورد و آن این که متعالی بودن و با سواد بودن کسانی که اشعار خوانده و حفظ میکنند و یاد میگیرند اینها را ؛
نه ...اینگونه هم نیست ...مهم این هست که حتی بدون خوانش اینها مفهوم معرفت و حق و عشق را در جامعه و دنیا بر پای دهیم ...یاد گرفتن نیکی به است یا نیکی را بی آنکه یاد بگیریم نشر دهیم ؟
در هر صورت ای کاش افرادی بودند که نوجوانان و کودکان امروز را یا فرهنگ ایرانی آشنا کنند ولی کو گوش شنوا و کو اراده ای ؟
آرش در ۳ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:
پیوند به وبگاه بیرونی فال حافظ
فرهنگ farhang۱۳۶۳@gmail.com در ۳ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۱:
ژاله از نرگس چکید و برگ گل را آب داد / وز تگرگ نازپرور صدْمه بر عناب داد
شاخ استون بلورین سیب خوارزمی گرفت / وز دم قاقم ستم بر سینهی سنجاب داد
sara begi در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۸ - بقال خرزویل:
خرزویل یا هرزویل روستایی نزدیک منجیل هست . منتهی استناد به موقعیت جغرافیایی که ناصر خسرو در سفرنامه برای این روستا یاد کردن از راه بیل و قپان. راه قپان هنوز هست و اگر از قزوین به سمت شمال از راه قپان بروی به روستای خرزان می رسید من خودم این راه را بارها رفتم نه به هرزویل بعد از خزران همانطور که ناصر خسرو گفتن شیب بسیار تندی هست که سه فرسنگ بروی به روستاهای طارم میرسی که به نام برزالخیر( البته تا آنجا که من رفتم و میشناسم الان چنین اسمی نیست حتما نام روستا عوض شده) یاد شده و گرمسیر هست.
خرزان لغتنامه دهخداخرزان . [ خ َ ] (اِ) روز اول سال ایرانیان که اول ِ بهار و عید نوروز باشد. (از ناظم الاطباء).
خرزان لغتنامه دهخداخرزان . [ خ َ ] (اِخ ) نام گردنه ٔ صعب المروری است در بین قزوین و طارم . (از ناظم الاطباء)
هنوز این روستا پا برجاست و جاده ابریشم از این روستا می گذرد. و دو اثر تاریخی در روستا وجود داشت یکی کارونسرا و دیگری حمام .که متاسفانه حمام رو ویران کردن مدرنسازی کنن . روستا به دلیل واقع شدن در موقعیت سوق الجیشی در دوره های مختلف شاهد قشون کشیها , جنگها و قحطی ها بسیاری بوده هنوز آثار سنگرها در بلندیهای روستا پا برجاست .
محمد farahmand۶۴@gmail.com در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸:
یه سوال داشتم
من تو بیت 9 شنیدم
به نیکی گرای و میازار کس
آیا فردوسی از کلمه خدا استفاده کرده؟؟؟؟
نی نامه در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۱۹ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴:
داروغه عیب و ایراد خودش رو نمی بینه (سوار بر گاو شدن)و از دیگران عیبجویی می کنه، ما خودمان در عالم مستی(مست حال معشوقیم) رسوای جهانیم، و ناتوان از تفهیم نابخردان ، چون وصف این حال اندر بیان نگنجد.
احمـــدترکمانی در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲:
درست است خانم زندی هر سگی که واق واق کنه
نباید چوب داد دهنش.باید گذاشت تا واق واق کنه از نفس
که افتاد اون موقع ترتیبشو داد.از این سگا همه جا هست
سایه سالاری در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۶۲:
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
بهر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته وینم
خاموش در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۳ - تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعهٔ اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازهٔ انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه تعزیه است:
دوستان همه حق دارن نظر بدن و هرکس به اندازه درک خودش از این شعر متوجه میشه و با عینک خودش نگاه میکنه، ایرادی هم نیست، باید ب نظرات هم احترام بذاریم چون همه انسان هستیم همچون مولوی
مظفر محمدی الموتی خشکچالی در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۲:
در مصرع اول، «سوی» باید صحیح باشد:
نیست از «سوی» محبت، بلبلان را بهرهای / این شراب آتشین، در ساغر پروانه است
سیامک bahramis۲۷۴@gmail.com در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۴۰ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۴ - رفیق بد:
در مصرع دوم بیت یازدهم منطور از پ رینده چیست؟
اشکبوس اشک در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹:
دوستان اندیشمند لطفأ نظر خود را در مورد درک مفهوم
این غزل ، با جابجایی ترتیب بیت ها بفرمایید
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی/که خیالها گذر کرد چو گذر نکرد خوابی
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد/که بزه کردی و نکردند چو مؤذنان ثوابی
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند/که همه بلبلان بمردند چو نماند جز غرابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن/که هزار بار گفتی چو نیامدت جوابی
رخ او نه مرد آنست که به عهدش عمل نماید/که مگس کجا تواند چو بیفکند عقابی
دل همچو سنگش به آب چشم سعدی/که عجب نبود نگردد چو بگردد آسیابی
نفحات صبح دانی ز چه روی دوست بماند/که به روی دوست ماند چو برافکند نقابی
سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد/که در آب زنده ماند چو در آرزویش آبی
نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری/که به دست خویش فرمای چواگرم کنی عذابی
پری در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:
این شعر که از بهایی هست تخلص داره ولی آقای فصیح الزمان رضوانی فسایی شعری یا همین وزن و نزدیک به این داره که یک بیتش اینه : کافر و مسلمانت گر به زلف و رخ بینند، کفر و دین دهند از دست ؛ روز و شب به آسانی . بسیار هم زیبا
محسن گلچین دوست در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
سلام،بیت هفتم برای بنده قابل فهم نیست.ممکنه راهنماییم کنید!
متشکر
دکتر صحافیان در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰:
در هنگام پیری دلباخته جوانی شدم و راز دیرینه عشق که تمام عمر پنهان بود،- در دوره پختگی- آشکار شد( ایهام جوانی: دوران جوانی و یا یک جوان- معشوقه یا شاهد-)
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر
ای دیده، نگه کن که به دام که درافتاد
مرغ دل از روزنه چشمم به سویش پر کشید، ای چشم به حالم نگاه کن که در دام که افتاده ام!
۳- وای از این درد، که معشوق آهو رفتار مشکینم، خون دلها در جگرم همانند نافه خود کرده است.
۴-چنان خوش بویی که هر شمیم مشکین نسیم، از رهگذر خاک کوی تو عطر افشانی می کند.
۵- همین که شمشیر جهانگیر مژگانت را بیرون کشیدی، از کشته های دل زنده و جاودان، پشته ساختی.
۶- بسیار دیدیم که در مکافات سرای دنیا، هر که با رندان کامل درافتاد، نابود شد.
۷- (هر جان دادنی به اوج نمی رساند)سنگ سیاه اگر جان هم بدهد یاقوت نمی شود، با سرشت تاریک خود چه می تواند بکند؟!( اشاره به موهبتی بودن سلوک)
۸- حافظ که پیوسته همدم و زلف نواز دلبران بود، اکنون( دوره پیری) به معشوق چابک و طنازی گرفتار شده است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
آرش جوادی در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۰۱ در پاسخ به سینا دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:
من هم مثل شما سعدی رو بیشتر دوست دارم ولی بگذارید این مقایسه را با یک سوال از خود شما جواب بدهیم. به نظر شما گل رز زیباتر است یا گل یاس؟ یا هر گل دیگری؟ کدام خشبو تر است؟ مقایسه بین شعرای فرهیتخته ما هم بی همین صورت است.
آرش جوادی در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۵۴ در پاسخ به دادمهر دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:
من هم ویرایش شما رو دوست دارم، گرچه کلا ویرایش آثار ادبی رو درست نمیدونم ولی به نوبه خودم کار شما رو تحسین میکنم. عالی بود ،با تشکر
ابراهیم سلیمانی اصل در ۳ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - اشک یتیم: