آرش جوادی در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۳۹ در پاسخ به صغیر دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:
به حقیقت آدمی شو نه به خویشتن که سعدی
هم از آدمی شنیده است بیان آدمیت
حداقل بیت زیبا و دلنشینی هست و بیشتر جور در میاد چون شاعر عالی قدر همیشه به نام سعدی در اشعارش اشاره کرده است.
ممنون از شما بابت این پست عالیتون.
وحید در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵۱:
من هم در یک نسخه که در آن با این غزل زیبا آشنا شدم در مصراع اول " ببریدی " استفاده شده بود و من با این واژه در این شعر مانوسم و به نظر واژه ی "بپریدی" از دهان مبارک حضرت مولانا بعید است.
سوشی در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:
مخ ادم سوت میکشه اینارو میخونه، به حق این مقالات خوش از فهم خردمند گذشت 🤯
احمد نیکو در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:
هنگام صبوح گر بت حورسرشت
پُر می قدحی به من دهد بر لب کشت
هرچند که باشد این سخن از من زشت
سگ به ز من ار هیچ کنم یاد بهشت
(رباعی شماره ۱۱ مهستی گنجوی)
Parsa Zarei در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۰۵ در پاسخ به 7 دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۷ - حکایت پدر بخیل و پسر لاابالی:
چشمارو در فرهنگ معین : کوزهای که در آن پول بریزند و به منظور دفع چشمزهم آن را از فراز بام میان کوچه اندازند که بشکند و مردم پولهای آن را ببرند: ◻︎ چوچشمارو آنگه خورند از تو سیر / که از بام پنجهگز افتی به زیر (سعدی۱: ۹۶) .
این معنا دقیقا با « از بام پرت شدن » مرتبط است .
Parsa Zarei در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۰۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۷ - حکایت پدر بخیل و پسر لاابالی:
معمولا از اشتباهات رایج مصححان در تصحیح متن ، اینه که وقتی معنای ضبط پیچیده رو نمیدونن، ضبط ساده تر رو جایگزین میکنن و این دقیقا نشون میده چرا یحتمل ضبط اشتباهه! در خصوص بیت شماره ۱۴ ، ضبط صحیح « چشمارو » است ، به چندین دلیل ، یکی اینکه « چو خشم آری » به موضوع حکایت بی ربطه ، حکایت به معنای راستین ، به منظور رد خساست و نکوهش اون گفته شده و ربطی به بردباری نداره ،دوم اینکه همونطور که گفتم ، همین « سادگی » در ضبط ، از عوامل هشدار دهنده است که چرا به احتمال زیاد مصحح به دلیل کمبود اطلاعات تصمیم گرفته دست به تغییر بیت یا انتخاب نسخه های دیگه بزنه ،در صورتی که اگر با تحقیق و غیر عوامانه بررسی کنیم ، میشه فهمید که « چشمارو » معنای بسیار مرتبطی به « بام پنجه گز » و « از بام پرت شدن » _که در بیت دوم موجوده_داره . چرا که بر اساس فرهنگ معین : چشمارو= کوزهای که در آن پول بریزند و به منظور دفع چشمزخم آن را از فراز بام میان کوچه اندازند که بشکند و مردم پولهای آن را ببرند: ◻︎ چوچشمارو آنگه خورند از تو سیر / که از بام پنجهگز افتی به زیر (سعدی۱: ۹۶)
ضبط دکتر مرحوم یوسفی و استاد ناصح ( به همکاری استاد خطیب رهبر ) هم همین « چشمارو » است
محمد رضایی سعادت در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۹۲:
آباد کردن بنده و آزاد کردن کعبه فاقد مفهوم است
صحیح رباعی فارغ از اینکه چه کسی گفته این است
صد خانه اگر به طاعت آباد کنی
به زان نبود که خاطری شاد کنی
گر بنده کنی ز لطف آزادی را
بهتر که هزار بنده آزاد کنی
مرداد در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۰:
یکی از زیباترین و غمناک ترین غزلهای سعدی.
saeed amiri در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۲۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:
سلام دوستان
چنانچه اکثر دوستان تحصیل کرده هستند پس حتما میدانند که کلیت اموزش های مدرسه با انچه که فرد در زندگی و جامعه سروکار دار دارد هیچ سنخیتی ندارد. بعنوان مثال ریاضیات پیچیده که به یک فرد 10-15 ساله در ایران تدریس میشود در کشورهای پیشرفته در دانشگاه انهم رشته های صنعتی تدریس میشود. چرا از همان سال اول به مانند قدیم کتاب های بزرگان مثل سعدی تدریس نمیشود تا از کودکی ملکه ذهن افراد شود. یقین بدارید انسانی که گلستان و بوستان خوانده باشد و حافظ از بر باشدو شاهنامه و مثنوی بخواند دیگر توان رفتن در راه خطا نخواهد داشت و انسانهایی تربیت میشوند که بسیار متعالی و کاملا باسوادتر از حتی دکتر و مهندس های عصر حاضر خواهند بود. همانطور که مکتب خانه های قدیم فارغ التحصیلانی چون نظامی گنجوی داشته امامدارس حالا حتی یک نظامی شناس هم تحویل نمیدهند!
امیرالملک در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۵۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:
پرورده عشق شد سرشتم
جز عشق مباد سرنوشتم
بدایت کار عشق بود و نهایتش هم جز آن نیست.
سینا در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱:
سه بیت آخر شاهکاره
بیدل بی نشان در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹:
اعجاز کلام به حد غایت و نهایت ، تنها و تنها از خداوندگار سخن برمی آید و لاغیر
سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی ...
شیرین در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:
سراسر این شعر فقط وجود یک خالق را بیان میکند که همه موجودات اعم از جاندار و بیجان به یگانگی خداوند اقرار میکنند و او را تسبیح میگویند و اینکه همه ما انسانها به دنبال خدا هستیم درصورتیکه خداوند در دل و جان آدمی جای دارد و ما غافل هستیم و به دنبال خدا در مسجد و کعبه هستیم حال که خدا را همه جا میتوان یافت.
از خواندن این شعر شیخ بهایی لذت وافر بردم. ممنون از قرار دادن این شعر.
این شعر زیبا را شهریار رومی در آهنگ "وصال" در آلبوم "دولت عشق" زیبا خواندهاند.
شنیدنش خالی از لطف نیست.
بابک چندم در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۰۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:
حمید رضا جان،
والله دروغ چرا!
گرچه که ترازوی من از همان روز ازل نامیزانه و فعلن، فاعلن، مفتعلن و ...در رده گروه سنی من نیست، ولی هجاها را اگر که حوصله کنم و حال و دماغی باشد به گمانم که بتوانم از پسش برآیم...
پیشنهاد اولم هم که شوخی نبود و از دید خودم ایراد وزنی نداشت:
یک قدم برخلاف نفس بنه
در خیال، خدای را ننهاده
("را" از قلم افتاده) و معنی آنرا هم که پیشتر آوردم تکمیل می کنم : ای از خدا بی خبر حداقل کمی همت کن که از نفس دور شوی.
اما توصیف جناب ططری:
یک قدم بر خلاف نفس بنه
(یک قدم) در خیالِ خدای ننهاده
یک قدم در اندیشهء خدا بر نداشته ای؟در فکر خدا یک قدم نگذاشتی؟ در اندیشه/پندار او قدم برداشتن/گذاردن؟
در راه قدم می نهند یا در اندیشه؟
در اندیشه او قدم نهادن-> به سوی او رفتن، به او نزدیک شدن
برای من ثقیل است،
چرا که اگرچه نهایتاً به سوی خدا رفتن، به خدا نزدیک شدن را برداشت می توان کرد ولی همانند لقمه را دور سر گرداندن است...مثلا می توانست بسیار ساده تر بیاورد " قدمی در راهِ خدای ننهاده" .
اگر هم اینرا به حساب آرایه شاعری و تمایل شاعر به کمی پیچیدگی فرض کنیم، به نظر من چندان لطیف و دلچسب و مطبوع که نیست هیچ درست خلاف آنست و خلاف طبیعت سعدی که در ذهن من است: ظریف، لطیف، دلنشین گوی....بیانش در بسیاری موارد پیچیدگی دارد ولی نه پیچیدگی فقط به صرف پیچاندن و پیچیدگی...
در مورد بیت هفتم هم که اشاره کردید، به گمان من می توان هر دو مصراع آنرا دو گونه خواند : اخباری و پرسشی که در نهایت دو معنی متضاد می دهند.
اخباری: تو که آسوده ای از حال من خبر نداری،که چه دور از شادی و سرمستیم.
پرسشی: چون خودت غرق آسودگی هستی ، گمان میبری که من شادی و سرمستی ندارم؟
به هر حال این آنچه که به ذهن من خطور کرد است و گر ایرادی هم دارد گوش شنوا دارم.
Amin Chatrrouz در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۲۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹:
بنظر دوستان محترم امکان دارد این بیت از طرف معشوق باشه که دارد به وحشی می گویید شنیدیم ولی چاره ای ندارم چون مصرع دوم میگه «ما هم»
لطفاً نظرتون را بگویید ممنون
Teddy در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۰۹ در پاسخ به گویان دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۳:
ربط این حرف شما به حرف خودم رو نمیفهمم.
اون بالا یک دوستی نوشته بودن که خیام تو این شعر عاقبت انسان رو فنا دونسته و وجود دنیای دیگر رو نفی کرده و این غلطه چون اصلا در شعر اشارهای به وجود یا عدم وجود نشده. صرفا کامجویی دنیوی و حرص دنیا زدن را ذم کرده.
Amin Chatrrouz در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹:
فکر کنم اگر بجای رسیدیم دوم بزاریم بریدیم معنی این بیت رو بشه فهمید چون حرف از تیغ میزنه و در آخر هم میگه واقف دم تیغ باش که اگر برسه می برد یا شاید معنی بریدن و دل کندن باشه
Amin Chatrrouz در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۰۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹:
لطفاً نحوه خوانش مصرع دوم را بگویید چگونه هست؟
Teddy در ۳ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۰۰ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:
دو بیت آخر به این صورته:
خرم کسی که بر سر بازار عاشقی
جان در غمت بداد و غمت را به جان خرید
امروز نیست در سر سلمان حدیث عشق
کایزد مرا و عشق تو را با هم آفرید.
آرش جوادی در ۳ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۴۷ در پاسخ به احسان دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸: