برمک در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۲:
با انکهآنچنان پارسی را عربیذه کرده اند که عربی امخت شده ایم با اینهمه هنوز در نوشته پیشینیان هرچه پارسی تر است زیبا تر است سروده سعدی در این جا پارسی است
چو بینی در سپاه دشمن پراکندگیست تو آسوده باش وگر آسوده بود از پریشانی اندیشه داربرو با دوستان آسوده بنشین
چو بینی در میان دشمنان جنگ
وگر بینی که با هم یکزبانند
کمان را زه کن و بر باره بر سنگ
برمک در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۴ در پاسخ به محسن ، ۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۲:
چیزی به نام مقتضای شعر نداریم هرچه در سروده ازاد است در گفتار هم همانگونه است اینکه میگویند مقتضای چنین گفته شده نادرست است مردم راه را ره نیز گویند و اموخته را امخته نیز گویند و هرگز در سروده چیزی انجام نمیدهند که در زبان گفتار نتوان گفت و در این سروده هم که هیچ چیزی افزوده نیست سروده را درست بخوانید
بر باره سنگ ببر باره دیوار و قلعه است میگوید بالای دیوار سنگ ببر
بر = بالا - بر و بالا هردو دگر کشته واژه «برا» به معنی بالا و بلند است
بر= دستور بردن
باره/واره = دیوار و دژ -این باره که به چم دیوار یا دژ است با واژه وال انگلیسی به معنی دیوار یک ریشه دارند
-
یک باره دیگر داریم که پیوندی با این سروده ندارد
باره= هرچیز که بار برد چه اسب باشد چه شتر باشد چه استر یا فیل یا هر جانور یا بیجانی چون کشتی باشد
برمک در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۰ در پاسخ به حسین دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۲:
درست بخوانید
کمان را زه کن و بالای دیوار سنگ ببر - بالای دیوار باره. - باره هم دیوار است و هم قلعه -
جز کمانی که برایتان اشناست کمان دیگری هم بود که از پیش کمانش را میکشیدند در فیلمهای هالیودی میبینید همان که گیره دارد و در تیر را در ناو مینهند و سپس با انگشت میچکانند
برمک در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۶ در پاسخ به محسن ، ۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۲:
نه برادر پیشینه سخن را با امروز مسنج این گونه کاربرد در نوشته پیشینیان بس رواج داشته و بسیار امده
روزی دو برای مصلحت را یعنی من نیز گرچه ناشکیبم این دو روز را ( برای دو روزی ناشکیبم) - با اینهمه - برای مصلحت از سر مصلحت بنشینم و صبر پیشه گیرم
-
بر باره بر سنگ نیز که روشن است بر باره سنگ ببر
عارف جان سوخته در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۹:
درود فراوان
این غزل را حضرت مولانا در مورد شمس و زمان اولین دیدارش با ایشان سروده و گفت: مرا بربود.
احمد رحمتبر در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۲:
در برخی نسخ، به جای نعیب، نعیق آمده است. نمونه آن در همین گنجینه گنجور نیز یافت میشود.
نعیب و نعیق هر دو به معنی صدای کلاغ هستند، اولی با گردن کشیده و دومی بدون گردن کشیده.
محمد سلماسی زاده در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۵:
در بیت :
بس جهد میکردم که من آیینهٔ نیکی شوم
تو حکم میکردی که من خمخانهٔ سیکی شوم
مراد تسلیم حکم او شدن و فراتر رفتن از نقش های نیک و بد است ( یکی بودن نقش ها وقتی به قلم نقاش نگاه کنیم ) و اصالت داشتن مستی هوشیارانه بر نقشهای نیک و بد است و مراد از سیکی آنچنان که در دهخدا آمده :
سیکی .[ سی / ی َ ] (ص نسبی ، اِ) شرابی است که چندی آن را بجوشانند که چهار دانگش رفته و دو دانگش مانده باشد و در اصل سه یکی بوده ترکیب داده سیکی گفته اند. (آنندراج ) (انجمن آرا). شرابی که چندان جوشانند تا چهار دانگش رفته و دو دانگش مانده باشد در اصل سه یکی بوده ترکیب داده سیکی کرده اند و به عربی مثلث خوانند. (فرهنگ رشیدی ).
راحی احمدی در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۱۱ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:
بیت سوم. معنیش میشه
چشمهای تو با دل من که مثل کبوتراست انس گرفته اند
تو که مثل پرنده باز هستی رو با خودم دوست کرده ام
یاسان در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۹:
این همه اینجا پیام گذاشتن که این شعر از رابعه قزداری است و نه از ابوسعید. حال آنکه کمتر دقت کردهاند که عنوان این بخش شعرهایی است که «ابوسعید از دیگر شاعران روایت کرده است» و نه شعرهای ابوسعید ابوالخیر. چنان که میدانید ابوسعید در حکایات و بیانات و آثارش اشعاری از دیگر شاعران و پیشینیان ذکر کرده. هم ضمن حکایت و هم جداگانه. بنابراین اگر ملاک، منابع و کتب و روایات مکتوب باشند باید در بخش ابوسعید ابوالخیر ذکر شوند و گمان میکنم گنجور کار درستی کرده است.
ابوالقاسم افشاری در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۴:
سلام و وقت بخیر دوستان اگر برای کسی ممکن است اشعار فوق را معنی و تفسیر کند ممنون و سپاسگزار خواهم بود، واژه (مقذری) بیت اول را درفرهنگ فارسی ندیدم .
امیر عباس طیبی در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۱ در پاسخ به دوست دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۷ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف سپاهسالار گوید:
درود بر شما. فاعلاتن بنا بر اختیار شاعری آمده. وقتی رکن ابتدایی وزنی فعلاتن باشد، شاعر این اختیار را دارد که به جای آن فاعلاتن بیاورد.
که تو را با من ار مناظره ایست
من به باغ آمدم به باغ خراممثلا در این بیت مصرع اول فعلاتن است و مصرع دوم فاعلاتن. اصل وزن فعلاتن است.
غزل ارغوان در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۹:
آقای وحید تاج به رهبری آقای آرش فولادوند این اشعار رو در کنسرتی اجرا کردند و واقعا زیبا و کم نظیر است ...
پیشنهاد میکنم در یوتیوب سرچ کنید و از دیدنش لذت ببرید
رضا از کرمان در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۸ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۵ - در بیان آنک ما سوی الله هر چیزی آکل و ماکولست همچون آن مرغی کی قصد صید ملخ میکرد و به صید ملخ مشغول میبود و غافل بود از باز گرسنه کی از پس قفای او قصد صید او داشت اکنون ای آدمی صیاد آکل از صیاد و آکل خود آمن مباش اگر چه نمیبینیش به نظر چشم به نظر دلیل و عبرتش میبین تا چشم نیز باز شدن:
درود
هر ماکولی(قابل خوردن _خورده شونده) هرچند در جای امنی پناه گرفته وتصور میکند که در حاشیه امن است ولیکن در نهایت خورده میشود پس به درگاهی پناه ببر که به طعام نیاز ندارد
شاد باشی عزیز
رضا از کرمان در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۵ - در بیان آنک ما سوی الله هر چیزی آکل و ماکولست همچون آن مرغی کی قصد صید ملخ میکرد و به صید ملخ مشغول میبود و غافل بود از باز گرسنه کی از پس قفای او قصد صید او داشت اکنون ای آدمی صیاد آکل از صیاد و آکل خود آمن مباش اگر چه نمیبینیش به نظر چشم به نظر دلیل و عبرتش میبین تا چشم نیز باز شدن:
درود
یعنی من این میخ دام بر آوردن خواسته نامعقول خودم را از جا برمیکنم که متحمل عذاب بعدی نگردم وشقی نشوم.
در غزل شماره ۶۵۲ داریم
باری تو بهل کام خود ونور خرد گیر
کین کام تو را زود به ناکام رساند
شاد باشی عزیزم
حامد فرجی در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۱ دربارهٔ مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۳۳:
در حالی که در روزگار ما، دولتک جعلی استالین-ساختهای که نام "آذربایجان" واقعی که در همۀ نقشه های تاریخی پیش از جعل بزرگ در 1916، همواره در جنوب رود ارس قرار داشته را دزدیده است و بر خود نهاده است، مدام برای مفاخر ملی ایران نقشۀ مصادره میکشد و برای شاعران ایرانگرا، اشعار پانترکی جعل میکند و نظر به خاک ایرانشهر نیز دارد، سخت در پی خاک پاشیدن در چشم حقیقت است؛ اشارۀ اسناد تاریخی اینچنینی به "گنجه" و "اران" و جاینام های تاریخی و اصیل اراضی ایرانشهر بزرگ باید از سوی میهندوستان و جنگجویان حقیقت، جدی گرفته شود.
برمک در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۰۸ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۲ - جغد جنگ:
در این چکامه این رج ها پارسی بیخته است
فغان ز جغد جنگ و مرغوای اوکه تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد
گسسته و شکسته پر و پای او
ز من بریده یار آشنای من
کزو بریده باد آشنای او
به گوشها خروش تندر اوفتد
ز بانگ توپ و غرش و هرای او
جهان شود چو آسیا و دم به دم
به خون تازه گردد آسیای او
همی خزد چو اژدها و درچکد
به هر دلی شرنگ جانگزای او
چو پاره پاره ابرکافکند همی
تگرگ مرگ، ابر مرگزای او
نماند ایچ جانور به جای بر
نه کاخ و کوخ و مردم و سرای او
تو گفتی آنکه دوزخ اندرو دهان
گشاد و دم برون زد اژدهای او
-زهی کبوتر سپید آشتی
که دل برد سرود جانفزای او
برین چکامه آفرین کند کسی
که پارسی شناسد و بهای او
برخی واژگان
مرغوا ، مرغوا از واژه مرغ/مرو همان شاخه بزرگ جانوران است که بیشینه انان پرنده اند
ابد / اپد ا+پد ، پد/پاد/ پای/پی سر و پای دو سوی چیزهاست و اندامی است در جانوران که تن بر آن استوار است پیشوند ا در پهلوی به چم نا است اپد بی پایانی است و اسر بی سری و این دو واژ در پهلوی بسیار امده
۳- توپ ، توفان و توفند و توپیدن و تفگ/تفنگ و تف و دف و لاف(موج و سیل) از ان امده همچنان توپ واژی قبطی بچم گوی است
رضا از کرمان در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۰۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۵ - در بیان آنک ما سوی الله هر چیزی آکل و ماکولست همچون آن مرغی کی قصد صید ملخ میکرد و به صید ملخ مشغول میبود و غافل بود از باز گرسنه کی از پس قفای او قصد صید او داشت اکنون ای آدمی صیاد آکل از صیاد و آکل خود آمن مباش اگر چه نمیبینیش به نظر چشم به نظر دلیل و عبرتش میبین تا چشم نیز باز شدن:
درود
فجار جمع کلمه فاجر به معنی تبهکاران است
قصه فجار عزیزم قصه خاصی نیست وهمون نقل حکایتی است که مولانا داره یادآوری میکنه که ما از عاقبت کار این تبهکاران ومرگ همسایگان(جارجمع جیران) ونزدیکان باید عبرت بگیریم ببینید خداوند که در هر لحضه قرین توست چگونه هریک از تبهکاران را بدون هیچ وسیله محسوسی هلاک میکند
ستد باشی
رضا از کرمان در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۵ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۶ - صفت کشتن خلیل علیهالسلام زاغ را کی آن اشارت به قمع کدام صفت بود از صفات مذمومهٔ مهلکه در مرید:
درود
در دعاهایت از خداوند بجز خواستن وصل به آستان او ولقای حضرت حق چیز دیگری را خواستن ،گرچه برایت منافعی داشته باشد ودر گمان تو برایت سود فراوان دارد ولی یک نقیصه است و داری سرمایه عمرت را هدر میدهی
رضا از کرمان در ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۱ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۶ - صفت کشتن خلیل علیهالسلام زاغ را کی آن اشارت به قمع کدام صفت بود از صفات مذمومهٔ مهلکه در مرید:
درود برشما
در حضور شیر روبه شانگی تقریبا مترادف این ضرب المثل است ( جلوی قاضی ملق بازی )
میگه خصوصاً عمر طولانی که در تحصیل کمالات روح نباشد به چه کار می آید فیلم بازی نکن جلوی قاضی ملق بازی در حضور خیر الماکرین ، مکاری این طول عمرو تاخیر در اجل بجز واپس رفتن ثمری برایت ندارد.
در دفتر دوم:
با دل وبا اهل دل بیگانگی
با شهان تزویر وروبهشانگی
همچنین دیوان شمس:
چو شیر مست بیرون جه نه اول دان ونه آخر
که آید ننگ شیران را ز روبه شانگی کردن
شاد باشی
برمک در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۳۱ در پاسخ به کیخسرو آرش گرگین فرامرزی دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۲ - دین و دولت: