علی ا.م در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۳ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵:
چیزی که من در شعر میبینم گلایهای از دنیاست ...نمیدونم ربطش به اون دنیا و خدا رو از کجا اوردید
محسن عبدی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » جواب هدهد:
عقبه
راه دشوار در بالای کوه؛ راه سخت کوهستانی؛ گردنه.
محمد صنیعی آباده ای در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۲۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱:
حضرت سعدی بزرگوار خیلی زیبا گفته این حکایت را . ولی واقعن جای پرسش است کجا ما باید سخن راست نگوئیم وآیا مصلحت از اساس کار درستی است یا نه ؟
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵
ترسا بچهای ناگه ، قصدِ دل و جانم کرد
سودایِ سرِ زلفش ، رسوایِ جهانم کردزو هر که نشان دارد ، دل بر سرِ جان دارد
ترسا بچه آن دارد ، دیوانه از آنم کرددوش آن بت شنگانه ، میداد به پیمانه
وز کعبه به بتخانه ، زنجیرکشانم کردکردم ز پریشانی ، در بتکده دربانی
چون رفت مسلمانی ، بس نوحه که جانم کرددل کفر به دینداری ، زو کرد خریداری
دردا که به سر باری ، اسلام زیانم کردآزادِ جهان بودم ، بیداد و سِتان بودم
انگشتزنان بودم ، انگشتگزانم کرددل دادم و بد کردم ، یک درد به صد کردم
وین جرم چو خود کردم ، با خود چه توانم کرد؟دی گفت نکو خواهی ، توبه است تو را راهی
از رویِ چنان ماهی ، من توبه ندانم کردآخر چو فرو ماندم ، ترسا بچه را خواندم
بسیار سخن راندم ، تا راه بیانم کردبنهاد ز درویشی ، صد تعبیه اندیشی
در پردهٔ بیخویشی ، از خویش نهانم کردچون دست ز خود شُستم ، از بند برون جَستم
هر چیز که میجُستم ، در حال عیانم کردمن بی من و بی مایی ، افتاده بُدم جایی
تا در بُنِ دریایی ، بی نام و نشانم کردعطّار دمی گر زد ، بس دست که بر سر زد
هم مُهر به لب بر زد ، هم بندِ زبانم کرد
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴
پشت ، بر رویِ جهان خواهیم کرد
قبله ، رویِ دلسِتان خواهیم کردسودِ ما ، سوداییِ عشقت بس است
گرچه دین و دل ، زیان خواهیم کردخاصه عشقش را ، که سلطانِ دل است
مرکبی از خون ، روان خواهیم کرددل اگر خون شد ز عشقش ، باک نیست
کین چنین کاری ، به جان خواهیم کردگر در اوّل روز ، خون کردیم دل
روزِ آخر ، جان فشان خواهیم کردذرّه ذرّه ، در رهِ سودایِ تو
پایه هایِ نردبان خواهیم کردچون به یک یک پایه ، بر خواهیم رفت
پایهای ، زین دو جهان خواهیم کردتا کسی چشمی زند بر هم ، به حکم
ما دو عالم ، در میان خواهیم کردآن روِش ، کز هرچه گویم برتر است
برتر از ، هفت آسمان خواهیم کردوآن سفر ، کافلاک هرگز آن نکرد
ما کنون ، در یک زمان خواهیم کردگر کند چرخِ فلک ، صد قرن سِیر
ما به یک دم ، بیش از آن خواهیم کردپس به یک ذرّه و یک یکِّ وجود
خویشتن را ، امتحان خواهیم کردسر ز یک یک ذرّه ، بر خواهیم تافت
وز همه عالم ، کران خواهیم کردشبنمی بیپا و سر ، خواهیم شد
قصدِ بحرِ جاودان خواهیم کردتا ابد ، چندان که ره خواهیم رفت
منزلِ اوّل ، نشان خواهیم کردنیست از پیشانِ ره ، کس را خبر
پس خبر از کاروان خواهیم کردکس جوابِ ما نخواهد داد باز
گرچه بسیاری فغان خواهیم کردگر بسی معشوق را خواهیم جست
هم وجودِ خود ، عیان خواهیم کردور شود مویی ، ز معشوق آشکار
ما همه خود را نهان خواهیم کردچون فرید ، اینجا دو عالم محو شد
پس چگونه ، ره بیان خواهیم کرد
افسانه چراغی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو:
یکی از رسمهای رایج در گذشته، کشیدن نقش و نگار بر روی دست عروس بوده است. شیرین خود را با انواع زیورها آراسته و مانند عروسان نقش بر دستش کشیده. مثل نقش حنا که امروزه نیز برخی آن را انجام میدهند.
دکتر حافظ رهنورد در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:
چند نکته دربارهی این غزل زیبا و بسیار لطیف؛
نخست معنای کلمهی معاشران:فرهنگهای لغت، واژهی معاشر را در معانی «دوست» و «همنشین» ضبط کردهاند؛ اما با توجّه به مستندات متنی، از دورهی سلجوقیان به بعد، «مُعاشر» بهعلّت کثرت استعمال در بافت پادفرهنگی عصر سلجوقی، معانی جدیدی به خود گرفته است؛ این دلالتهای جدید، معانی ریشهشناسانهی «معاشر» را به حاشیه رانده و کاربرد عمومی یافتهاند. «معاشر» در این بافتِ موقعیتی و فرهنگی، صفت فاعلی و به معنی «فردی عیاش و اهل بزم و طرب» در زمینهی غیر اخلاقی بوده و در سدههای بعد نیز، با همین دلالت کاربرد و رواج داشته است؛ برای نمونه، عبید زاکانی در بیتِ «گهی به کوی خرابات با مغان همدم / گهی معاشر و گه رند و گاه شاهدباز»، «معاشر» را با «رند» و «شاهدباز»، همآیند و همشمول آورده است.
مصرع دوم بیت اول هم ایهامی جذاب دارد. نخست معنی ظاهری مصرع این است که امشب شب خوشیست و با باز کردن گیسوی یار شب را طولانیتر کنید(بیشتر گرد یار باشیم) معنای دوم اینگونه است که اگر شب خوش را صفت زلف یار بگیریم، با باز کردنش گیسوی یار طولانیتر و جذابتر میشود.
در بیت دوم کلمهی فراز مطلقن به معنای بستن آمده. خواجه میگوید زلف را که باز کردید شروع کنید به خواندن آیهی دفع چشمونظر و در را هم ببندید که کسی نبیند و چشم نزند.
دربارهی ترکیب پیر صحبت در بیت ششم، تاکنون چنین پیری در دیوان و در دیگر غزلها دیده نشده؛ پس همان ترکیب آشنای پیر میفروش صحیح بهنظر میرسد.
اما نکتهای هم از رندی حافظ در بیت ماقبل آخر بخوانیم. او در این بیت چونان مراجع فتوا میدهد؛ این ظرافت از دوجهت قابل بررسیست. یکی اینکه او با بهکار بردن کلمهی فتوا جایگاه علما را به سخره میگیرد و دوم اینکه او خود را مرجع آیین عشق میداند که فتوا میدهد.
آریا جلالی نژاد در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۱۹ در پاسخ به sharam forooghi دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۵۳ - حکایت زاغی که چند روز در قفای کبکی دوید و از رفتار خود بازمانده به وی نرسید:
برادر شعر واقعا زیبایی است اما ما توی ده بیتش هم موندیم😫
احمد خرمآبادیزاد در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
مصرع دوم بیت شماره 10 اشاره دارد به ده قاعده امام محمد غزالی در سعادتنامه.
معنی بیت: خاقانی! گوش به فریب جهان مده که از ده قاعده، به دو تا نیز پایبند نیست.
احمد خرمآبادیزاد در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
1-لغتنامه دهخدا، صفحه 17083، واژۀ «فُرضه» را «کنار دریا، کناره فرات» معنی کرده است که مجازا میشود «کرانه»
–(در همین صفحه از لغتنامه دهخدا، بیت شماره 3 این غزل خاقانی به عنوان شاهد آمده است.)
–(باید گفت که نظامی گنجوی نیز «فُرضه» را به معنی «کرانه» به کار برده است.)
2-نسخه معتبر علی عبدالرسولی (که قطعا بر بررسی دقیق نسخههای خطی استوار است)،
3-سازگاری معنی واژه «شط» با «فُرضه»،
شکل درست مصرع دوم بیت شماره 3 عبارت است از «بر شط کون و فُرضهٔ عالم نیامده است».
معنی کل بیت: رهایی از موج غم برای کسی است که هنوز پا به رودخانۀ هستی و کرانۀ جهان نگذاشته است.
درخور یادآوری است که چنین معنایی، با روح این غزل کاملا سازگار است.
*از دستکاری اسناد هویت ملی بر پایه حدس و گمان بپرهیزیم.
*نگرش سیستمی، روش علمی پژوهش در هر زمینه است.
دکتر صحافیان در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:
اگر باغبان بخواهد پنج روز بهار را همنشین گل باشد، باید بر بیدادگری خار فراق صبری چون بلبل داشته باشد.
۲- ای دل عاشق چون به زنجیر موهایش اسیر شدی، از پریشان احوالی گلایه نکن، پرنده زیرک، پس از به دام افتادن تحمل پیشه میکند(مصراع دوم ضرب المثل است)
۳- رند وارستهای که وابستگی جهان را در درون سوزانده، با ملاحظه و حسابگری چه کار دارد؟! آنکه در کار پادشاهی است نیازمند این تدبیر و نگرانی است(طنز)
۴- در طریق و سلوک عشق، تکیه بر پارسایی و دانش کفر و ندیدن حقیقت است، سالک اگر صد هنر دارد، نیازمند توکل و سپردن راه به خداوند است(غزالی اصل هشتم کیمیای سعادت را در توحید و توکل قرار داده یعنی توحید دیدن خداوند در اسباب است)
۵- با چنین موها و چهره زیبایی، هر که به دنبال نظربازی یاسمن برای چهره و سنبل برای موها باشد، حرام است( حسن تعلیل برای حرام بودن نگاه)
۶- البته برای رسیدن به گیسوی یار باید از چشمان مستش بسیار ناز کشید(خانلری: نرگس ترکانه)
۷- ای ساقی! اکنون که در حضوریم، تا کی در گرداندن جام شراب درنگ میکنی، چون نوبت عاشقان رسید، باید پیوسته جامرسان باشی( ایهام: دور و تسلسل دو اصطلاح در فلسفه که باطل است)
۸- حافظ کیست که چون بزرگان بدون موسیقی رود، شراب ننوشد، عاشق بیچاره چنین تجملاتی ندارد.
آرامش و پرواز روح
احمد خرمآبادیزاد در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:
شاعر در بیت شماره 6 گفته بود «اکنون که سرِ زلفِ مُشک افشان را دیدی، زنجیر را بگسل که عقل چنین میگوید». با توجه به این بیت و نیز بیتهای 8 و 9، معنی بیت شماره 7 میشود:
«در برابر آن مُشک پر پر شدی و جای شگفتی نیست؛ هرجا که مُشک باشد، چنین است!»
*«جو جو» = اندک اندک، ذره ذره، تکه تکه و .... <لغتنامه دهخدا>
احمد خرمآبادیزاد در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان:
با توجه به اینکه در سراسر 12 بیت دیگرِ بند نخست، آنچه که بامداد انجام میدهد، رفتاری است برای بیرون از خود، مصرع دوم بیت نخست این بند به شکل «مشک جو جو از دهان بنمود صبح» درست میباشد؛ یعنی «بامداد، اندک اندک مشک از دهان میافشاند». البته نسخه علی عبدالرسولی مصرع یاد شده را دقیقا به همین شکل ثبت کرده است.
راستین در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او:
درود
یک بیت در این نسخه آورده نشده که در نسخه جناب وحید دستگردی وجود دارد
بین ابیات ۱۴۳ و ۱۴۴، هنگامی که خسرو آخرین تلاش ها را برای کام گرفتن از شیرین می کند و دیگر ناامید شده
بعد از این بیت
عتابی گر بود ما را ازین پس
میانجی در میانه، موی تو بس
این بیت می آید که در اینجا نیامده
«چو لختی قصههای خوش فروگفت
گرفته زلف دلبر، خوش فروخفت»
و بعد باقی ابیات که نشان دهنده صبح شدن و طلوع خورشید و روز بعد
فلک چون جام یاقوتین روان کرد
ز جرعه خاک را یاقوتسان کرد
...
بزرگمهر در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۵:
این غزل در قافیه، پسوند “ستی” دارد که آن را فعل شرطی میکند، و این پسوند معادل “میشد “ است.
شبان میشد، در دَوران میشد....
ali solgi در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰:
دراین غزل منظور مولانا معشوق است که دراصل نیمه گمشده انسان است که اگرچه اصل او همان است و فقط لباس یا کالبد ان تغییرکرده است
سیامک یوسفی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳:
امتحان نهایی برای مدرک دکترا در ادبیات فارسی:
یک غزل عرفانی و عاشقانه و پر معنا بسرایید با قافیه "گدایی" و ردیف "مصلحت نیست"
ساکن خرابات در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۵۷ دربارهٔ مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۷:
در قسمت هم آهنگ ها غزل شماره ۳۷ حافظ را هم بیفزایید. تقریبا محال است که حافظ بدون تاثیر گرفتن از این غزل مجیر غزل خود را سروده باشد.
نک:
۱. دو غزل بر یک وزن و قافیه استوار هستند.
۲. مضمون کلی دو غزل نه تنها شبیه به هم که عملا یکسان است.
۳. ترکیب نامتداول "سخت سست بنیاد" که به همان صورت به عنوان قافیه توسط دو شاعر به کار گرفته شده است.
پ.ن. البته این هم از عجایب دوران است. حقیر سال هاست که انس فراوانی با این غزل حافظ داشته ام و در این دلبستگی شخصی نقش عمده ای را به موسیقی ابیات میدادم. از آنجا که این ویژگی هم تا حد زیادی برآمده از انتخاب الفاظ است٬همیشه به افتخار چنین ابداع لغوی ای کلاه از سر خود برداشته و به قوه خلاقه حافظ حسد میبردم و البته حافظ هم با آن شوخ طبعی همیشگی اش به من گوشزد میزد که: "حسد چه می بری ای سست نظم بر حافظ" همانا "لطف سخن خدادادست". حال اما به قاعده همیشگی جوانمردان و به رسم دیرینه فرنگیان که "Give credit where credit is due" بر خود واجب میدانم که بر این شاعر بزرگ٬ گرچه کمی اصفهان ستیز٬ قرن ششم درود فرستاده که آبخور غنی ای برای سرایش یکی از ناب ترین غزل های تاریخ شعر فارسی دو قرن بعد ایجاد کرد. البته ناگفته نماند که غزل مجیر مستقل از ابداع چنین ترکیبی هم بس نغز و دل انگیز است.
کوروش در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۸ - انابت آن طالب گنج به حق تعالی بعد از طلب بسیار و عجز و اضطرار کی ای ولی الاظهار تو کن این پنهان را آشکار:
خویش را موزون و چست و سخته کن
ز آب دیده نان خود را پخته کن
یعنی چه ؟
دکتر حافظ رهنورد در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴: