گنجور

حاشیه‌ها

احسان کرمی در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۲۲ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است:

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

دین محمد ز تو پر زیب و زین

 

لاله به سودای  تو دل پر زخون           

مانده به صحرای جنون واژگون

 

سرو قدت قامت آزادگی                 

شهره به آفاق شد این بندگی

 

لعل درافشان سلیمان تویی

جلوه حق، غایت ایمان تویی

 

از کرم و جود وسخای تو بست

گر به زمان نامی ازایثارهست

 

ماه فلک نور زعباس یافت

رسم وفا نقش بر ایام بافت

 

عهد ازل بسته به دادار حی

تا بدهد جان سر پیمان وی

 

لایق مسجود ملائک به صدر

نوع بشر داشت به یمن تو قدر

 

یافت شرف آدمی از کان تو

خلق جهان زنده به احسان تو

 

کشتی تو هرکه بدو ره برد

جان بسلامت ز دوعالم برد

 

یافت نجات آنکه گرفتار توست

راه سعادت به قدم گاه توست

 

از علی و فاطمه داری نشان 

خون خدا داده به تو ارمغان

 

از ره اخلاص و یقین بهر دین

دار و ندارش که دهد جز حسین

 

بذل نمود در ره حق جان و تن

به شیوه ی شاه کریمان حسن

 

احمد خاتم شه روشن روان

فخر کند با  تو بر افلاکیان

 

عشق تو آتش فکند در نهان

شعله زند جان و تن عاشقان

 

بوی تو راه دل و دین می زند

طعنه به ارباب یقین می زند

 

دست تمنا به تو داریم و بس

روز جزا هم تو به فریاد رس

 

ازنگهی زنده کنی مرده را

کن نظری این تن افسرده را

 

لوح سیاه دل ما پاک کن

با قلم حسن سرافراز کن

 

لطف  خدا بر سر آنکس رسید

جام وفای تو به جان سر کشید

 

هردم سلامی به تو ای رشک ملائک

وعلی الارواح التی حلت بفنائک…

 

احسان کرمی

 

احمد فرزین در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۵:

قال امیرالمومنین علیه السلام

مَنْ دَاخَلَ اَلسُّفَهَاءَ حُقِّرَ .

M Kh در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۱ در پاسخ به آرمین علیرضایی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴:

توهین به ایشون آبروی خودتون رو میبره👍

امیرحسین فردی در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۷ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:

آقا رضا سلام.

عرض کردم من فکر می‌کنم، بنابراین منبعی برای فکر و ذوق من وجود نداره.

همه‌ی حاشیه‌ها، نقل تکراری و احتمالا کپی‌شده‌ای از یک موضوعه، بدون این که سندی ارائه بدن، من هم از سر ذوق خودم و البته با توجه به تطبیق احادیث با شعر، تعبیری نوشتم؛ متوجه «این دیگه از عجایب بود» حضرت‌عالی نشدم.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ شمس مغربی » فهلویات » شمارهٔ ۷:

«هیر» یعنی «کشتزار (مزرعه)، «جلگه» <فرهنگ لغات بازیافته» تالیف محمد امین ادیب طوسی، انتشارات دانشگاه تهران 1388> 

علیرضا م در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۶ در پاسخ به عباسی-فسا @abbasi2153 دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:

البته آواز هم به نوع آهنگسازی (آوازسازی) دارد. انتخاب گوشه‌ها، لحن اجرا، فراز و فرودها، تحریرها و ... در واقع هنر آهنگسازی آوازه‌خوان محسوب میشه که استاد شجریان در این هنر سرآمد هستند...

احمد اسدی در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:

دل ما به دور رویت ز چمن فَراغ دارد

که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد

 

در این غزل حافظ یکی از سخت ترین قافیه های ممکن را برگزیده است. قافیه "الف و غین" در کلمات فراغ، ایاغ، چراغ و ... با توجه به تعداد بسیار کم کلمات هم قافیه، محدودیت زیادی برای انتخاب واژه ها و پردازش مضامین شاعرانه ایجاد میکند اما حافظ با توانایی بی نظیر خود از همین قافیه یکی از زیباترین غزلیات را با شاهکاری از ایهام در معانی کلمات سروده است.

 

یکی از سوالاتی که در مورد این غزل مطرح میشود این است که چرا کلمه "فراغ" سه بار به عنوان قافیه تکرار شده است. اضافه بر بیت فوق حافظ در ابیات دوم و ششم این غزل نیز این کلمه را به عنوان قافیه استفاده کرده است.

 

سرِ ما فرونیآید به کمانِ ابروی کَس

که درون گوشه‌گیران، ز جهان فَراغ دارد 

 

من و شمعِ صبح‌گاهی سِزَد ار به هم بِگرییم

که بسوختیم و از ما بتِ ما فراغ دارد

 

نکته ای که سبب پرسش در مورد تکرار قافیه میشود این است که اگر چه یک بار تکرار قافیه مصراع اول در سایر ابیات، در محدودیتهای قافیه پردازی در غزل تعریف شده و حافظ خود نیز در غزلیات دیگر نظیر "ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر" از آن استفاده کرده است، اما کلمه "فراغ" در این غزل سه بار تکرار شده است. پاسخ این است که حافظ این کلمه را در معنای متفاوت در ابیات تکرار کرده است. زیبایی این تکرار آن است که نه تنها این کلمه در سه معنای متفاوت به کار برده شده است، بلکه در هر بار تکرار نیز به صورت ایهام در دو معنای همزمان استفاده شده است.

 

بهتر است اول معانی مختلف کلمه فراغ را در لغتنامه ها مرور کنیم:

 

فَراغ (با فتحه ف): 

معنای اول: دهخدا: آسایش، آسودگی و فراغت (بی نیازی و وارستگی)

معنای دوم : دهخدا: خلوت

فِراغ (با کسره ف) :

معنای اول: عمید، دهخدا و اسدی: باد سرد تابستانی

معنای دوم: دهخدا : کمان تیردورانداز، پیکانهای پهن، کمانی که زخم پیکانش فراخ باشد.

فُراغ (با ضمه ف):

دهخدا و معین: فروغ و روشنی

 

حافظ این کلمه را در هر بار تکرار در یک معنای اولیه و یک معنای ایهامی با توجه به سایر کلمات هر بیت به کار برده است.

 

دل ما به دور رویت ز چمن فَراغ دارد

که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد

 

در این بیت در معنای اول، کلمه فراغ معنای بی نیازی میدهد و نشان بی نیازی شاعر به چمن است چرا که او به زیبایی روی معشوق دلباخته است و نیاز و اعتنایی به چمن ندارد. او میگوید که دلش گرفتار است و مانند سرو که در زمین ثابت است، به جایی نمیرود. نکته این است که واژه ی "پایبند" نیز در معنای دیگرش همان پابند و فریفته و مفتون است که در اینجا آن معنا نیز برداشت میشود. حافظ در این بیت به داغ دل خود نیز اشاره میکند و با تشبیهی زیبا، داغ دلش را به لکه های سیاه لاله تشبیه میکند. نکته دیگری که باید در مورد برداشت اول از این بیت اشاره کنیم این است که واژه "دور" نیز هم معنای گردی صورت معشوق میدهد و هم به معنای دوره و زمان جلوه گری چهره او.

 

اما در همین بیت، با توجه به مراعات نظیر در کلمات چمن، سرو و لاله، میتوان معنای باد سرد تابستانی را نیز از کلمه فِراغ با خوانش کسره در اول کلمه برداشت کرد. لطافت روی دلبر برای شاعر میتواند مانند نسیم خنک تابستان دل انگیز باشد.

 

اما شاهکار حافظ در این غزل بی شک در بیت دوم است.

 

 سرِ ما فرونیآید به کمانِ ابروی کَس

که درون گوشه‌گیران، ز جهان فَراغ دارد 

 

در برداشت اول از معنای بیت، با در نظر گرفتن معنای بی نیاز برای "فراغ"، حافظ میگوید که سرِ او به خاطر زیبایی انحنای ابروی کسی خم نمیشود زیرا درون او گوشه گیر و عزلت گزین است و از جهان بی نیاز است. واژه فِراغ در این بیت میتواند معنای خلوت هم بدهد و همان خلوت گوشه نشینی باشد. 

اما با واکاوی بیشتر این بیت آشکار میشود که واژگان مرتبط با تیراندازی با کمان به زیبایی در بیت قرار گرفته اند.

 

کمان که به عنوان شکل ابروی زیبارویان درمعنای اول به کار رفته، در معنای دوم همان سلاح کمان است. واژه "گوشه" در یکی از معانی خود اختصاصا معنای دو انتهای کمان میدهد که زه را به آن میبندند و دهخدا آنرا چنین معنا میکند:

گوشه کمان ؛ هر یک از دو قسمت نزدیک به دو سر کمان ، راغ . خم گوشه کمان 

 

 "سر فرو آوردن" در معنای اول به معنای خم شدن و تسلیم و در معنای دومش به مفهوم نزدیک شدن دو گوشه کمان در اثر کشیدن زه است همانطور که عنصری میگوید:

 

هر آن کمان که بجنباندش کس او بکِشد

چنانکه سر بهم آرند گوشه های کمان 

 

"فِراغ" هم در واژگان تیر و کمان همانطور که قبلا گفته شد معنای کمان تیردورانداز، پیکانهای پهن و کمانی که زخم پیکانش فراخ باشد را میدهد. بر همین اساس از واژه "جهان" نیز مفهوم جهنده را می‌توان استنباط نمود، همانطور که فردوسی میگوید:

 

به پیش اندر آمد یکی تند ببر

جهان چون درخش و خروشان چو ابر

 

واژه "گوشه گیر" اما در چند معنا در ادبیات تیر و کمان به کار رفته است و فراوان در ابیات شاعران دیگر هم در کنار کمان به کار رفته است. من در این مورد تحقیقی انجام دادم و اضافه بر بررسی این کلمه در ادبیات شاعران ایران، کتاب "آداب الحرب و الشجاعه" نوشته فخر مدبر نیز در مورد سلاح کمان و واژگان قدیمی آن مرور کردم.

اولین معنای "گوشه گیر" به عنوان اسم در واژگان تیر و کمان یعنی کسی که سنگر گرفته است (گاهی نیز فعل امر است به معنای سنگر بگیر)

 

ز چشم و ابروی او گوشه گیر شو، خسرو

ز ترک مست حذر به چو در کمان آویخت (امیر خسرو دهلوی)

 

معنای دوم با توجه به شکل خمیده کمان است که گاهی کنایه از ضعف و انزوا میشود و بسیار در اشعار شاعران استفاده شده است:

 

سه دیگر ز نادیدن گیو شیر

قدش چون کمان گشته بد گوشه گیر (عثمان مختاری)

 

نمی‌بینی کمان چون گوشه گیر است

بر او آوازهٔ زه ناگزیر است (عبید زاکانی) 

این بیت به اتصال زه به گوشه های کمان هم اشاره دارد.

 

تا نفس باقی‌ست ظالم نیست بی‌فکر فساد

گوشه‌گیر فتنه می‌باشدکمان را تا دم است (بیدل دهلوی)

 

در برخی منابع که از اعتبار آن مطمئن نیستم به شیار روی کمان که پیکان برای ثابت ماندن در آن قرار میگیرد هم "گوشه گیر" گفته اند و همچنین برای نشان رفتن به سمت هدف:

 

ترسم کمان نشان ملامت کند تو را

این گوشه گیر، سخت در آغوش می کشد (سعیدا)

 

با توجه به این بررسی، واژه های "سر فرو آمدن"، کمان، گوشه گیر، جهان، و فِراغ همگی از واژگان تیراندازی با کمان محسوب میشوند واین بیت در معنای ایهامی خود گویی به تیرِ غمزه از کمان ابروی زیبارویان اشاره میکند و میگوید در مقابل آن از سمت شاعر اما کمان برای پرتاب خم نمیشود. حال اگر فَراغ معنای آسودگی بدهد دلیل این خم نشدن آن است که کمان او از تیر جهنده فارغ و خالیست و اگر از فِراغ معنای پیکان بزرگ برداشت شود، به نظر می رسد او میگوید که تسلیم تیر غمزه از کمان ابروی دیگران نمیشود زیرا در درون کمان خود، پیکان بزرگ جهنده ای دارد. (که میتواند به جلوه معشوق خود که در بیت اول گفت اشاره داشته باشد)

 

و درنهایت در بیت 

 

من و شمعِ صبح‌گاهی سِزَد ار به هم بِگرییم

که بسوختیم و از ما بتِ ما فراغ دارد

 

با برداشت معنای بی نیازی از کلمه فَراغ، حافظ میگوید که سزاوار است که او و شمعی که تا صبحگاه سوخته است هر دو بگریند زیرا معشوق به آنها بی اعتناست. در معنای دوم اما وقتی "فُراغ" معنای فروغ و روشنی میدهد، گویا حافظ و شمعی که تا صبح سوخته باید بگریند زیرا فقط برای معشوق نورافشانی و مجلس افروزی کرده اند و معشوق این دو را فقط برای فروغ مجلس خود خواسته است.

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷۷:

دلی که روشنی از سرمه سلیمان ...

درود بر شما 

 سرمه سلیمانی در افواه عموم قدما نوعی سرمه است که اگر بردیده بکشند عوالم غیب ومخفیات عالم بر آدمی هویدا میگردد  در ادبیات کنایه از کشف شهود  وباز شدن چشم برزخی است .

 

شاد باشید 

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷۸:

عیار آبله دست را که می داند ...

سلام

  من این بیت را به این صورت هم شنیده ام و از نظر معنایی شاید بهتر هم باشه مترادف ضرب المثل قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری 

 

 

عیار آبله دست را که میداند

به قیمت گهر است ،هرکه جوهری داند 

 

   شاد باشید 

 

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۲۲:

درآن محیط که نبود کرانه پیدا ...

درود بر شما 

 بنظر میرسد بجای  (کرانه) اگر (کرانه ای) خوانده شود ، وزن  غزل رعایت میگردد  با خواندن کرانه  ،بیت اصطلاحا چکشی ودچار سکته میشه 

 شاد باشید 

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۱ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲:

بسکه بر ناوک نازش دل و جان ...

درود 

 وزن  مصرع دوم ایراد دارد. 

عباس جنت در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۱:

   

ترجمه انگلیسی

  

On the day of my death, when my coffin is being taken away
Do not think I am in pain or that this world holds me in sway
"Do not weep for me, and do not say, "Alas, alas
For I am not falling into the devil’s yoke, that is the real los

When you see my lifeless body carried on the bier
Do not cry out, "Separation, separation!" in fear
For that moment will be my union, my meeting so clear
"When you lower me into the grave and say, "Farewell, farewell
Know that the grave is but a veil to Paradise’s swell

When you witness my setting, behold my rising anew
?Why should the setting of the sun and moon bring sorrow to you
To you it seems like a sunset, but it is a dawn so bright
What seems like a prison is the soul’s release into light

?What seed ever fell into the earth and did not grow
?Why should you think the human seed will not do so
?What bucket went down into the well and came up dry
?Why should the soul cry from Joseph’s well, asking why

هاشمی در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰:

دل به تو بستم که جهانم شود
بی تو مرا حالِ بقا کی بود؟

هاشمی در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰:

دل به تو بستم که جهانم شود
بی تو مرا حالِ بقا کی بود؟

هاشمی در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰:

گشت مسلم ز عشق ملک معانی مرا

شهره آفاق کرد عشق نهانی مرا

 

از مدد شاه عشق ملک بقا یافتم

کی بفریبد کنون ملکت خانی مرا

 

غرقه دریا شدم لاجرم از بهر آب

هیچ نباید کشید رنج اوانی مرا

 

درد و جراحات عشق کم مکن از جان من

ای که بهنگام درد راحت جانی مرا

 

از که بود عزتم گر تو ذلیلم کنی

کیست که خواند بخویش گر تو برانی مرا

 

از کرم دیگران رنج روانم رسید

با همه فقر و الم گنج روانی مرا

 

خلوت خاص حقی قصر شه مطلقی

ای دل اهل صفا قبله از آنی مرا

 

نیست مرا حاصلی بی تو ز جان و جهان

ای که بلطف و کرم جان و جهانی مرا

 

آنچه بدانم توئی قبله جانم توئی

نیست بجز سوی تو دل نگرانی مرا

 

از غمت ایماه من پیر شدم چون حسین

آه که آمد بشب روز جوانی مر

 

امیر علی مهراندیش در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۷ دربارهٔ محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۶۱:

خیلی نکته ظریفی اشاره کرده این داستان معلوم که از جنس نور شیخ ابوسعید ابوالخیر 

انشالله از این نور به دوستان اینجا و اینجانب از برکت شیخ به ما چیزی برسه تو این زمانه که دستمون خالیه 

نردشیر در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۸:

چهار شهر عراق 
قم و همدان و ری و حی؟! 


حی کدام شهر است؟ یا منظور همان جی هست؟


امیرحسین مناف زاده در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲۸:

در مصرع دوم بدین شکلی که اینجا نوشته شده ایراد وزنی وجود داره و اگر اون واو رو حذف کنیم برطرف میشم

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۸ در پاسخ به امیرحسین فردی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:

جناب فردی درود برشما 

هر کس حکایتی به تَصوّر چرا کنند؟

    من متوجه نشدم شما فکر میکنید یا این موضوع از منقولات است  لطفا منبعی اگر دارید معرفی بفرمایید  این دیگه از عجایب بود . 

محمد قینانی در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۶ - مخلص ماجرای عرب و جفت او:

حویج یعنی وسایل آشپزی و مایحتایج

۱
۱۱۵
۱۱۶
۱۱۷
۱۱۸
۱۱۹
۵۴۶۰