بخش ۱۰۹ - حکایت آن دو برادر یکی کوسه و یکی امرد در عزب خانهای خفتند شبی اتفاقا امرد خشتها بر مقعد خود انبار کرد عاقبت دباب دب آورد و آن خشتها را به حیله و نرمی از پس او برداشت کودک بیدار شد به جنگ کی این خشتها کو کجا بردی و چرا بردی او گفت تو این خشتها را چرا نهادی الی آخره
امردی و کوسهای در انجمن
آمدند و مجمعی بد در وطن
مشتغل ماندند قوم منتجب
روز رفت و شد زمانه ثلث شب
زان عزبخانه نرفتند آن دو کس
هم بخفتند آن سو از بیم عسس
کوسه را بد بر زنخدان چار مو
لیک همچون ماه بدرش بود رو
کودک امرد به صورت بود زشت
هم نهاد اندر پس کون بیست خشت
لوطیی دب برد شب در انبهی
خشتها را نقل کرد آن مشتهی
دست چون بر وی زد او از جا بجست
گفت هی تو کیستی ای سگپرست
گفت این سی خشت چون انباشتی
گفت تو سی خشت چون بر داشتی
کودک بیمارم و از ضعف خود
کردم اینجا احتیاط و مرتقد
گفت اگر داری ز رنجوری تفی
چون نرفتی جانب دار الشفی
یا به خانهٔ یک طبیبی مشفقی
که گشادی از سقامت مغلقی
گفت آخر من کجا دانم شدن
که بهرجا میروم من ممتحن
چون تو زندیقی پلیدی ملحدی
می بر آرد سر به پیشم چون ددی
خانقاهی که بود بهتر مکان
من ندیدم یک دمی در وی امان
رو به من آرند مشتی حمزهخوار
چشمها پر نطفه کف خایهفشار
وانک ناموسیست خود از زیر زیر
غمزه دزدد میدهد مالش به کیر
خانقه چون این بود بازار عام
چون بود خر گله و دیوان خام
خر کجا ناموس و تقوی از کجا
خر چه داند خشیت و خوف و رجا
عقل باشد آمنی و عدلجو
بر زن و بر مرد اما عقل کو
ور گریزم من روم سوی زنان
همچو یوسف افتم اندر افتتان
یوسف از زن یافت زندان و فشار
من شوم توزیع بر پنجاه دار
آن زنان از جاهلی بر من تنند
اولیاشان قصد جان من کنند
نه ز مردان چاره دارم نه از زنان
چون کنم که نی ازینم نه از آن
بعد از آن کودک به کوسه بنگریست
گفت او با آن دو مو از غم بریست
فارغست از خشت و از پیکار خشت
وز چو تو مادرفروش کنک زشت
بر زنخ سه چار مو بهر نمون
بهتر از سی خشت گرداگرد کون
ذرهای سایهٔ عنایت بهترست
از هزاران کوشش طاعتپرست
زانک شیطان خشت طاعت بر کند
گر دو صد خشتست خود را ره کند
خشت اگر پرست بنهادهٔ توست
آن دو سه مو از عطای آن سوست
در حقیقت هر یکی مو زان کهیست
کان اماننامهٔ صلهٔ شاهنشهیست
تو اگر صد قفل بنهی بر دری
بر کند آن جمله را خیرهسری
شحنهای از موم اگر مهری نهد
پهلوانان را از آن دل بشکهد
آن دو سه تار عنایت همچو کوه
سد شود چون فر سیما در وجوه
خشت را مگذار ای نیکوسرشت
لیک هم آمن مخسپ از دیو زشت
رو دو تا مو زان کرم با دست آر
وانگهان آمن بخسپ و غم مدار
نوم عالم از عبادت به بود
آنچنان علمی که مستنبه بود
آن سکون سابح اندر آشنا
به ز جهد اعجمی با دست و پا
اعجمی زد دست و پا و غرق شد
میرود سباح ساکن چون عمد
علم دریاییست بیحد و کنار
طالب علمست غواص بحار
گر هزاران سال باشد عمر او
او نگردد سیر خود از جست و جو
کان رسول حق بگفت اندر بیان
اینک منهومان هما لا یشبعان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این داستان، دو شخصیت اصلی، یک امرد و یک کوسه، در مجمعی دور هم جمع میشوند. آنها در حال پنهان ماندن از عسس (پلیس) هستند و یکی از آنها به کارهای مشکوک مشغول است. امرد به سختی و به دلیل بیماری جسمی، به بیرون رفته و دچار مشکل میشود. او از کوسه میخواهد که او را درک کند و نمیداند باید به کجا برود.
گفتوگویی بین آنها پیش میآید که در آن امرد درباره چگونگی درمان خود و ناتوانیاش صحبت میکند. کوسه به او میگوید که در خانقاه ها نمیتوانند به او کمک کنند و به او میگوید که در این مکانها همیشه خطر وجود دارد.
در نهایت، امرد به یاداوری میکند که در این دنیا هر کس که در جستجوی معنویت و دانش باشد، باید از سکون و راحتی خود بگذرد و همیشه در حال تلاش باشد. این داستان در پایان به اهمیت علم و تلاش در جستجوی معرفت اشاره دارد و بیان میکند که انسان هرگز نباید از جستجوی حقیقت خسته شود.
هوش مصنوعی: دو جوان خوشچهره و زیبا و همچنين شخصیتی نامناسب در جمعی حضور پیدا کردند و جمعی را در وطن به هم زدند.
هوش مصنوعی: مردم مشغول کار و فعالیت بودند و زمان به سرعت سپری شد تا اینکه شب به یک سوم رسید.
هوش مصنوعی: آن دو نفر به دلیل ترس از مأموران به آن سوی عزبخانه رفتند و در آنجا خوابشان برد.
هوش مصنوعی: کوسه با موهای چهار قلویش بر روی چانهاش به خوبی نشسته است، اما به هر حال چهرهاش همچون ماه کامل زیباست.
هوش مصنوعی: یک کودک نوجوان به خاطر زشتیاش به مانند کسی است که پس از بیست بار سر به دیوار زده باشد.
هوش مصنوعی: یک مرد کارآزموده در شب، درخت انبهای را به دوش کشید و به جایی برد که خودش به آن علاقه داشت.
هوش مصنوعی: دست که به او رسید، ناگهان از جا جست و گفت: "هی تو کیستی، ای پرستندهی سگ؟"
هوش مصنوعی: وقتی که این سی خشت را جمع کردی، او گفت که تو چگونه این سی خشت را بالا بردی.
هوش مصنوعی: من بچهای بیمار هستم و از ضعف و ناتوانیام در اینجا با احتیاط و ترس حضور دارم.
هوش مصنوعی: اگر از درد و رنج خود شکایت داری، چرا به سوی دار الشفا نرفتی؟
هوش مصنوعی: به خانهی یک پزشک دلسوز برو که میتواند بیماری و مشقت تو را درمان کند.
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی میگوید که نمیداند به کجا میرود و چه سرنوشتی در انتظارش است؛ زیرا او فقط در حال آزمون و امتحان شدن است و نمیتواند مقصد یا نتیجه سفرش را پیشبینی کند.
هوش مصنوعی: وقتی که تو به راه باطل رفتهای و به ایمان اعتقادی نداری، سرت را به احترام من نمیآوری و همچون کسی که از من دور است، رفتار میکنی.
هوش مصنوعی: من هیچ مکان بهتری از خانقاهی که در آن لحظهای آرامش یابم، ندیدهام.
هوش مصنوعی: ای کسانی که به من نگاه میکنید، چشمانتان پر از آرزوهای پنهانی است و احساساتتان به شدت در حال فشار و تحریک هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی میپردازد که از زیر چشمان کسی به طور مخفیانه چیزی را به دست میآورد و آن را به شخصی دیگر میدهد. به نوعی به رفتارهای نهان و نامناسب اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگر خانقاه اینطور باشد، بازار عمومی چه وضعیتی خواهد داشت؟ مثل اینکه در آنجا، گاو و گوسفند و دیوانهها در هم بیفتند و بینظم باشند.
هوش مصنوعی: خر نمیداند که ناموس و تقوی چیست و چگونه میتوان ترس و امید را درک کرد.
هوش مصنوعی: عقل باید حافظ و مراقب باشد و به عدالت در مورد زن و مرد اهمیت بدهد، اما عقل کجاست؟
هوش مصنوعی: اگر من فرار کنم، به سوی زنان خواهم رفت، همانطور که یوسف در میان دغدغهها و مشکلات افتاد.
هوش مصنوعی: یوسف به خاطر نیرنگ زن، به زندان و فشار گرفتار شد. من نیز در زندگی، تحت فشار و مشکلات گوناگون قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: آن زنان که از جهل و نادانی خود به من نزدیک میشوند، اولیای آنها درصدد کشتن من هستند.
هوش مصنوعی: من نه میتوانم از مردان کمک بگیرم و نه از زنان، حالا چه کنم که نه از این گروه هستم و نه از آن گروه.
هوش مصنوعی: پس از آن، کودک به کوسه نگاه کرد و گفت او با داشتن آن دو مو، از غم رهایی یافته است.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان افرادی میپردازد که از جنگ و جدلهای دنیوی و مادی آزادند و به نوعی از زندگی ساده و بیدغدغهای برخوردارند. شاعر در اینجا به نوعی انتقاد میکند و به زشتیهایی که ممکن است از افرادی که در دنیای مادی غرق شدهاند، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیت میپردازد و میگوید که نازکی و زیبایی موها، به گونهای احساس دلربایی را منتقل میکند که حتی از چیزهای محکمی مانند آجر نیز فراتر است. به عبارت دیگر، زیبایی و لطافت موها برای شاعر بسیار ارزشمندتر از مواد سخت و بادوام است.
هوش مصنوعی: یک پرتو کوچک از توجه و رحمت الهی به مراتب بهتر از هزاران تلاش و کوشش برای عبادت و اطاعت است.
هوش مصنوعی: زیرا شیطان میتواند با یک حرکت، تمام پایههای طاعت و عبادت را ویران کند، حتی اگر این پایهها از دوصد خشت ساخته شده باشد؛ مهم این است که خود فرد در مسیر درست گام بردارد.
هوش مصنوعی: اگر خشت و پایهای که ساختهای به دست توست، پس آن دو یا سه موی باقیمانده هم از نعمت و بخشش اوست.
هوش مصنوعی: در واقع، هر یک از موها نشانی است که به عنوان اعتبارنامهای برای ارتباط با پادشاهی محسوب میشود.
هوش مصنوعی: هرچند که بر در قفلهای زیادی بگذاری، اگر کسی خیرهسر باشد، آن در را باز خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر بر پهلوانان میخ، اثری از موم باشد، دل آنان را میشکند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آن چند نرمی و محبت که از جانب آن شخص وجود دارد، همچون کوهی بزرگ در برابر هجوم مشکلات و موانع عمل میکند. زیبایی و ظرافت او در چهرهاش تاثیرگذار است و میتواند به عنوان سدی محکم در برابر سختیها عمل کند.
هوش مصنوعی: آجر را نگذارید، ای نیکو صفات، اما همچنین از دیو زشت هم نترسید.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و ظرافت دو موهای بلند و جذاب اشاره میکند. او از کرم و لطافت آن دو مو صحبت میکند و از دیگران میخواهد که آن را با دقت لمس کنند. سپس به ناگهان، خبری ناگوار را به شکل ناامیدکنندهای که سبب غم و اندوه میشود، در نظر میآورد. شاعر به مخاطب توصیه میکند که به غم و اندوه دچار نشود و نگذارد که این نگرانیها روحیهاش را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: خواب عالم از عبادت بهتر است، به شرطی که آن دانش به گونهای باشد که حائز فهم و درک عمیق باشد.
هوش مصنوعی: آن آرامش و سکونی که در درون یک دوست وجود دارد، از تلاش و زحمت یک بیگانه با دست و پا بهتر است.
هوش مصنوعی: یک فرد بیگانه با تلاش و سختی در حال دست و پا زدن است و در نهایت غرق میشود، در حالی که شناگری آرام به طور طبیعی و بیدلهره در حال شنا کردن است.
هوش مصنوعی: علم به مانند دریا است که عمق و وسعتی بیپایان دارد و هر کسی که به دنبال دانش باشد، مانند غواصی است که به عمق این دریاها میرود و از گنجینههای آن بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: اگرچه او ممکن است هزاران سال زنده بماند، اما هرگز از تلاش و جستوجو خسته نخواهد شد.
هوش مصنوعی: پیامبر خدا فرمودند: این دو نوع انسان هرگز سیر نمیشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.