یوسف شیردلپور در ۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۲۱ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:
جناب اقای رضا خیلی متن ونوشتارتان رسا وجامع بود سپاس خدای راکه همانند حافظ وعراقی جامی سعدی مولانا شاعران معاصر مشیری کدنی نیما وخوان را به ما هدیه کرد، وچه زیباست که چون شماسرورانی را داریم که در برنامه سراسرعشق وابیات پارسی حضوری پررنگ ومفید دارند بهرمند شدم استاد انقدر توضیحتان پیرامون این حاشیه جذاب بود که بنده شخصا سه بار همراه آواز خسرو خوبان استاد شجریان مرور کردم وهربار لذت بردم
09112388986
این شماره من است اگر روزی روزگاری مسیرتان به گیلان افتاد یه کلبه جنگلی هست که محل سکنای ماست وباعث افتخارماخواهد بود که دمی درکنار استادان گرانقدری چون شما اهل شعر وادبیات باشیم
ماناباشید❤️✋
جهن یزداد در ۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۱۴ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱:
علاج رنج تغافل دو روز پرهیز است
علیرضا کاوئی در ۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۲۳ در پاسخ به Shukrullah Maqsoodi دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:
خیر عزیز، منظور خیام خیلی واضح، شراب است نه تفاسیر دیگر.
هنگامه حیدری در ۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱۷:
چهره چون آفتاب بر تن چون غوره تاب
تا بشود پرشکر در تن هر رودهای
به جای روده ای "روره ای" درست است استاد فروزانفر نوشته اند ظاهرا تلفظی از لوله است به معنی ماسوره و آن جزوی از نی که میان دو بند واقع است و همین بیت را شاهد مثال آورده اند
جهن یزداد در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۳ در پاسخ به مرتضی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
درد همانست که امروز انرا لرت/ لرد میگوییم دردی کش -باده کش -دریا کش - کَش/چش = نوشیدن است و هم اکنون در پشتو انرا به همین نوشیدن و اشامیدن به کار می برند خورل ،چَشل = خوردن ، کشیدن =نوشیدن است
جهن یزداد در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۲۴ در پاسخ به دکتر ترابی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
دیدم نوشته افشان امدم بنویسم که پالاست دیدم شما نوشتید هم درشت پالا و خاک پرویز=خاک پالوده شده و نرم را نشان از پالا بودن است-
تو خسروا ز کدامین رمی که خرد و کلان
براه تو همه را دیده خاک پرویز ست
پالا ، پرور نیز است که به خون پروری سپهر نیز گوشه میزند. بیز بیختن را در لارستان و هرمزگان و نزد بلوچان گیز میگویند که نشان میدهد بیز را ایرانیان ویز گیز بیز میگفتند چون گنجشگ و بنجشگ ونجشگ .
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۴۰ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:
آقا رضا
دست مریزاد
یوسف شیردلپور در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۲۷ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیفها » شمارهٔ ۱۴ - از کفم رها:
بادرود به همه عزیزان گنجوری ودست اندارکاران برنامه وسایت گنجنور وبااحترام به نظرات همه عزیزان
این شعر عارف بزرگ راخیلی از عزیزان وسروران گرامی اجرا کردند ولی گویی استاد شجریان مکملی به شعروآواز میفزایند که تا اعماق وجود شنونده رسوخ میکند ودگرگون میشود حال مخاطب وشنونده ودیگر جایی خلعی احساس نمیشود روحشان شاد✋
آرش صمدی در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:
سلام خدمت همه ی افراد اهل ادب
شعر بسیار زیبایی بود و عوعوی سگان نیز ارایه خان برخی دوستان می گفتند که دارد ولی خب از علم من خارج بوده و ایده ای ندارم اگر کسی هست می تواند کمک کند بسیار متشکر می شوم. این شعر به دستور استاد نوری خوانده شد و از ایشان و تک تک عوامل دیگر تشکر می کنم
با تشکر مجدد
محمد رضوانی در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۳۱ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » زهره و منوچهر » بخش ۱:
محمد رضوانی:
. . . ترور موفق ایرج میرزا
بقلم ....محمد رضوانی
دانش آموخته ادبیات انگلیس .
ایرج میرزا شخصیت والا مقامی که امروز در اولین شنیدن نامش عوام پوزخند میزنند بدلیل فریاد علیه مزخرفات وخرافات مورد غضب و ترور روحانیت قرار گرفت .به همین دلیل امروز عوام ایرج را فقط با طنز وهزل شناخته است.
ایرج میرزا صاحب منظومه زهره و منوچهر اقتباس از ونوس وادونیس شاهکار ویلیام شکسپیر است. در ovidian poetry یا شعر آوید ایرج میرزا مثل شکسپیر صاحب نام است. دنیا ایرج را با این منظومه میشناسد و به او ارج مینهد ومردم ایران ( عوام) با شوخی ومطایبه های ایرج او را میشناسند. ترور موفقی بوده . اینطور نیست ؟
شعر آوید شعر جنسی است و نه سکسی. یعنی شاعر از زمزمه های ناز و نیاز عاشق و معشوق ، عشوه ها ودلبریها ، حقه وکلکهای عشاق، ناز کردن ها ، خواهش کردن ها ،وسوسه و دل دادنها ، و دل گرفتنها و حتی بوسیدن ها ، هم اغوشیها ، نجواها وزمزمهها با استادی تصویرسازی میکند. ولی یک کلمه رکیک یا تابودار در این منظومه طولانی وجود ندارد.
اوج توانایی و ذکاوت ایرج میرزا در اینجاست که ایرج عملا شعر شکسپیر را به فارسی ترجمه شعری کرده است. البته باید دانست که ایرج در آخرین سال زندگی خود این شاهکار را نوشت و متاسفانه عمرش به پایان کار هنری اش وصال نداد و منظومه زهره و منوچهر ایرج میرزا نیز بطور ناتمام در تاریخ ادبیات جهان ثبت شده است بمانند شعر «غوبیلای خان » اثر ارزنده و نیمه کار کولریج شاعر دوره رمانتیک انگلیس در قرن ۱۸ و بسیاری از دیگر آثار ادبی . نکته مهم دیگر اینست که ایرج در برخی از قسمتها جمله به جمله متن انگلیسی شعر را به شعر فارسی برگردانده اما با این وجود این اثر ترجمه نیست و ایرج این نابغه معاصر در خلق کار خود اسطوره های ادب فارسی راجایگزین اسطوره های روم و یونان کرده کما اینکه ونوس که«الهه عشق » است در شعر ایرج به زهره برگردان شده که میدانیم در فارسی زهره نیز الهه عشق است ودر افسانه های اساطیری آمده که زهره با تیروکمان خود تیری بر قلب افراد میزند که انها را عاشق میکند. در ادبیات فارسی (و حتی در استیکرهای موبایل)تصویرسازی ذهنی عشق با تیری که از یک قلب عبور میکند دقیقا تصویر ذهنی همین اسطوره زهره و ونوس در ادبیات ایران و جهان است. ادونیس شکارچی در شعر شکسپیر در نسخه فارسی به منوچهر بازسازی میشود که جوانی است نظامی ، موقر ، پرهیبت و مقامدار . علاوه بر اینها ایرج در خط داستان نیز تغییرات محتوایی داده و در بهترین تعبیر میتوان گفت ایرج با بومی سازی نسخه انگلیسی و خلق فضا و شخصیت های ایرانی داستان را ملموس تر کرده و این شاهکار ادب فارسی یک اقتباس از کار نابغه انگلیسی ویلیام شکسپیر باشد.
در خط سیر داستان زهره وقتی از جامه افلاکی ( الهه یعنی خدا در اساطیر) درآمده و جامه خاکیان را بر تن میکند به رسم زنان ایرانی مقنعه بر سر دارد و وقتی از شاهکارهای خود سخن میگوید از خلق هنرمندانی چون کمال الملک و قمرالملوک و دادن قلم در کف دشتی و ساز به دست درویش خان سخن میگوید. حال قضاوت کنید ایرج چقدر استادانه این بومی سازی را انجام داده و در عین حال با احترام کامل به شکسپیر کارخود را اقتباس از وی معرفی میکند.
شاهکار ویلیام شکسپیر از قالبهای زیبا و ارزنده داستان های ادبیات غنایی با محتوای عشق ناکام است که سرسلسله دار این ادبیات غنایی حکیم نظامی گنجوی است که با لیلی و مجنون قرنها بر صدر این خوان گسترده پادشاهی کرده و خود ملهم و الهام بخش دهها شاعر ایرانی و خارجی برای روایتهای عشق ناکام است. داستان شکسپیر با مرگ ادونیس و ناکامی ونوس پایان مییابد ولی داستان ایرج به پایان نمیرسد چون عمرش کفاف نداد و هیچ ادیبی نمیتواند تجسم کند ایرج قصد داشته چگونه روایت داستان فارسی را بپایان برساند. اما این به هیچوجه از ارزش و زیبایی این کار هنری نمیکاهد.
این دانش آموز ادبیات انگلیسی در پروژه درس دو واحدی ادبیات تطبیقی که در آن یک اثر ادبی انگلیسی و یک اثر ادبی فارسی بررسی محتوایی ومقایسه ای میشوند این پروژه را ارایه کردم. در کلاس دانشگاه ودر روز ارایه پروژه به زبان انگلیسی در کلاس دانشگاه که ۵۰ دختر و۲۵ پسر حاضر بود ،با ناآگاهی از اینکه انجام هر کار علمی یا هنری نزدیک به تابوهای اخلاقی جامعه میتواند خطرناک باشد ، بدون محافظهکاری و با سر نترس جوانی و دل دلدار ۲۱ سالگی در حضور دانشجویان انجمن اسلامی که با نچ نچ وتکه انداختن قصد تخریب وبرهم زدن تمرکز من را داشتند با حمایت استاد درس جناب آقای احمد دادخواه که به اصل کار و ارزش آن واقف بود توانستم در یکجلسه دوساعته کلاس را به دادگاه دفاع از هنر ایرج میرزا بدل کنم . در طول دو ساعت بجز معرفی محتوای کار انگلیسی و فارسی بصورت پایاپای و شانه به شانه از متون اصلی هر دو کار به هیچ حرف یا سخن دیگری نپرداختم. من ، هم در یک درس دو واحدی دانشگاه وایضا در دفاع از هنر یک نابغه شعر ایرانی بنام ایرج میرزا ۲۰ گرفتم.
ما قرنهاست با سانسور زندگی کرده ایم و گروهی همیشه برایمان انتخاب کرده اند که چه بگوییم و چه بخوانیم. اگر کسی مثل ایرج میرزا هم با تسلط به چهار زبان دنیا انگلیسی و فرانسه و ترکی و عربی بر این استحمار و استبداد ذهنی تاخته وطغیان کرده ، مورد ترور شخصیتی مذهبیون قرار گرفته است. اینکه امروز اولین ذهنیت عوام از ایران فقط مطایبه های سکسی اوست ( که در جای خود بسیار زیبا ،فرح بخش و طرب زا و هنری است) بارزترین جلوه سانسور و فرهنگ سانسور است.
طنز و هزل ایرج در دوره قاجار با وجود اینکه خود شاهزاده ای قجر بود و امکان بهره گرفتن از یک زندگی مرفه را داشت بدون هیچ وقفه یا تعلل ایرج را به مولانا عبید زاکانی متصل میکند. او نیز شاهزاده ای بود که از همه مواهب شاهزادگی چشم پوشید وهمهعمر در ادبار و سختی زیست اما خار چشم حاکمان و مردمان مزور وریاکار شد. حافظ که قرنهاست مزاری دراستانش داشتن برای ایرانیان مایه خوشوقتی است ،به عبید زاکانی چون یار وندیم و همفکر به دید اندیشمندی ارزشمند و هنرمند مینگرد ودوستی وموانست نزدیک حضرت حافظ با جناب عبید زاکانی شاهد تحسین حافظ بر ایرج نیز هست و این مبالغه نیست.
طنز و هزل ایرج شمشیر برنده ای است بر تفکر جزم اندیش و تازیانه ای است بر انجماد ذهن. در تاریخ ایران همه آنچه صفویان ساختند قاجاریه پرداختند . ما دوره ای شرم آور تر از دوره تاریخی قاجاریه نداریم. این برهه تاریخی رسوا دو بازیگر اساسی دارد : یکی حاکم جزم اندیش دیگر مردم جزم اندیش. بزرگترین و ارزشمندترین کار رضاشاه کبیر پل ورسک و راه اهن و خیابان ودانشگاه ودادگاه ومدرسه و ثبت احوال و شناسنامه و ... نبود. آنچه که نام رضا شاه را در تاریخ ایران متمایز و برجسته بر تارک آسمان درخشان حک میکند این بود که این مرد از یکسو پایانی بر جزم اندیشی ،انجماد فکری ، فساد مغزی و تعفن ذهنی بود واز سوی دیگر دریچه ای به فرهنگ ملل غرب و نوگرایی ذهنی و اعتقادی و اجتماعی برای ایرانیان گشود.
درود بر رضاشاه
درود بر عبید زاکانی
درود بر ایرج میرزای شیرین سخن
فرزانه پورعلیرضا در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲ - حکایت آن صیادی کی خویشتن در گیاه پیچیده بود و دستهٔ گل و لاله را کلهوار به سر فرو کشیده تا مرغان او را گیاه پندارند و آن مرغ زیرک بوی برد اندکی کی این آدمیست کی برین شکل گیاه ندیدم اما هم تمام بوی نبرد به افسون او مغرور شد زیرا در ادراک اول قاطعی نداشت در ادراک مکر دوم قاطعی داشت و هو الحرص و الطمع لا سیما عند فرط الحاجة و الفقر قال النبی صلی الله علیه و سلم کاد الفقر ان یکون کفرا:
مرکب توبه عجاب مرکبست
این بالایی که نوشته شده صحیح نبست براساس نسخه ی کاغذی همین صفحه. بلکه اینگونه صحیح است:
مرکب توبه عجایب مرکبست
مهران در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۲۳ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۹ - فتنههای آشکار:
دور ششم مجلس فکر کنم سال 1305 بود که سلطه استعمار انگلیسی در دوران رضاخان واقع شد. واقعا دشمنان خارجی همیشه در کمین ایران بزرگ بودن.
مهران در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۵۷ در پاسخ به علی محمدی دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ (مهدی نامه):
تشکر. واقعا نیاز است انسان روایت های مختلف را بشنود. البته قافیه های این شعر از جهت گسترش بسیار عالی هستند. که باعث از دست رفتن اعتماد به روایت ها شده. در حقانیت کلی حکومت وقت هم نگاه به دشمنانش کافیه. و نیازی به این شعر نیست.
فرزانه پورعلیرضا در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۰:
کاش یک عزیزی بیت های ششم، دهم و یازدهم را معنی می کرد. سپاس
محمدصادق نائبی در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱:
به نظرم مصرع آخر "چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم" در کلمه "یگانه" وزن کم دارد مگر اینکه یگانه را اماله کنیم و بکشیم که من نین چیزی را ندیده ام. شاید در اصل "یگانی" بوده که هم معنایش درست است و هم وزنش.
یوسف شیردلپور در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۱۲ در پاسخ به سیدعلی ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰:
جناب ساقی عزیز درود برشما با این همه ذوش وشوق هنرمندانه پیرامون این شعر که چنین با لطافت وجامع پراختید استفاده کردیم ولذت شعر دوصدچندان شد هرجا که هستید مؤید باشید
حنّان در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۲۸ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲:
بسیار عالی بود. 🥀🥀🌾
برگ بی برگی در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰:
بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی
طایرِ سدره اگر در طلبت طایر نیست
طایر یا مرغِ سدره یعنی فرشته و فرشته نیز نمادِ عقلِ انسان است ، پسحافظ میفرماید اگر عقلِ انسان در طلبِ حضرت دوست به پرواز در نیاید ، همان بهتر که اسیر دام و قفس باشد ، زیرا عقلِ لجام گسیخته یا این مرغ وحشی که آزاد و رها باشد لطماتی جبران ناپذیر به انسان و انسانیت و جهان پیرامون خود وارد می کند ، با نگاهی گذرا به تاریخ بشریت از هابیل و قابیل گرفته تا چنگیز و تیمور و از دو جنگِ بزرگ جهانی در دوره معاصر تا امروز میتوان دید که بشریت از عقل وحشی و سرکشِ خود چه بهره ها میبرد تا هرچه بیشتر منابع طبیعت را در جهت امیال نفسانی خود تخریب کرده و با ساخت سلاح هایی هرچه مخرب تر بتواند انسان های بیشتری را به قتل رسانده ، شهر و ساختمانهای بیشتری را تخریب کرده و کودکان بیشتری را آواره و بدون سرپرست گرداند ، این عملکردِ و قدرتِ عقل وحشی در ارتباط با تخریب و ویرانی تنها یکی از دستاوردهای طایرِ سدره است که در وی هیچگونه طلبی برای یکی شدن با اصل خود وجود ندارد ، اما پرسش اینجاست که ادیان گوناگونی که برای هدایت و راهنمایی این عقلِ وحشی آمدند نیز اسیرِِ مرغ وحشی عقل خود و در نتیجه موجب فساد و ویرانی شدند ، از جنایاتی که مسیحیت با حاکم شدن بر جوامع بشری در حق بشریت به انجام رسانید تا امروز که داعش و طالبانها میراث دارِ آنان شده اند ، پس حافظ از درگاه خداوند میخواهد اگر طایر سدره یا عقل انسان در طلب و جستجوی حقیقتِ زندگی بر نمی آید این مرغ وحشی را در دام و قفس محبوس کند .
عاشق مفلس اگر قلبِ دلش کرد نثار
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست
حافظ در ادامه می فرماید پیروانِ ادیان نیز به این دلیل بصورت فردی یا جمعی تسلیمِ عقل لجام گسیخته خود شده و اختیار امور خود را به دست آن مرغ وحشی می دهند که در عاشقی مفلس و فقیر هستند ، این فقر ، فقرِ آگاهی و شناخت است ، پسعابد و زاهدی که اعتقاداتش تقلیدی ست ، همان آموخته ها از پدران و اطرافیان خود را بکار برده و چشم بسته ، بدون تحقیق همانند سایر سفاکان عالم ، با مجوزهای شرعی پر پروازی مضاعف به مرغ وحشی عقل خود می دهد تا هرچه بیشتر در آسمانِ جهل و نادانی جولان دهد ، حافظ میفرماید همه اینها بدلیل باورهای تقلبی ست که در دل و مرکز خود قرار داده و طایر سدره اش آن باورهای تقلبی را با درختِ سدره که در بهشت امنیت و آرامش قرار دارد اشتباه گرفته ، گِرد و حول محور آن اعتقادات تقلبی و پوسیده می گردد ، چنین عقلی مجوز هرگونه ظلم و جنایتی را در حق هم نوع خود صادر می کند ، در مصراع دوم میفرماید اگر چنین شخصی با دیدگاه های مذهبی در عوضِ باورهای تقلبی و جعلی ، قادر بود نقد یا سکه طلای نابِ که روان و جان اصلیِ خدایی او و هر انسانی ست را هزینه و نثار کند کار به اینجایی که هستیم نمی کشید ، پسعیبی بجز این بی خردی و نادانی بر او وارد نیست . نقدِ روان اصل و مغز دین است و باورهای پوسیده تقلبی پوسته آن ، پوسته ای که عاشقِ مسکین نثار خداوند یا زندگی کرده و میپندارد مورد پذیرش قرار می گیرد ، درواقع عاشق مفلس عاشقِ باورهای تقلبی ست که در دل خود قرار داده است و نه عاشقِ خدا .
ابوتراب. عبودی در ۲ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:
با عرض سلام و ادب محضر استادان فرهیخته و گرامی...ابوتراب.عبودی حاشیه بر بیت چهارم غزل شماره ۲۶۶ ،جناب حافظ«ره»
فرشته عشق نداند که چیست/ ای ساقی بخـواه جام و گلابــــی به خاک آدم ریز
باعرض معذرت از محضر شما استادان فهیم و فرهیخته، بر هر دو مصراع بیت نقد و ایراد کلّی وارد است،
الف،، حضرت حافظ به روشنی ودقیق فرموده فرشته یا لاهوتیان با عشق وعاشقی بیگانه اند کار آنها فقط تقدیس و حمد وستایش خداوندسبحانه و تعالی است ولاغیر،
لذا عشق و عاشقی ویژه آدمیان یا ناسوتیان است،، قصه وافسانه مگو.
دراینجا مصراع اول اینگونه صحیح است،
فرشته عشق نداندکه چیست قصه مخوان
واما نقد و ایراد مصراع دوم .
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
الف کلمه گلاب کاملا با این غزل بیگانه است ، اولا هیچگاه ودر هیج کجا جام و گلاب بایکدگر همراه نبوده ونیست،
ظرف گلاب گلابدان است و گلاب مظروف گلابدان و گلاب پاش است.
ولیکن جام و می همیشه و همه جا باهم بوده، از این جهت که جام ظرف مشروب و می است و می مظروف جام است،
ب،، جام تازمانی که ازمی تهی است جام یا پیاله نامیده میشود وقتی پر شد باده نامیده می شود، مثال،لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده
ودرضمن عطر و گلاب برای مرده مکروه است، وبرای مرده کافور توصیه شده ، بله البته روی سنگ قبر گلاب می پاشند و هیچ ایرادی هم نیست
واما اصل مصراع دوم
بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز
آنچنانکه در بیت بعد که بیت پنجم است تاکید وتاییدوتضمین می کندبیت چهارم را
اکنون، هردو بیت صحیح غزل تقدیم به محضر منورتان،
فرشته عشق نداندکه چیست قصه مخوان
بخـواه جام و شــرابـــی به خاک آدم ریــز
پیاله بر کفنم بند که در سحرگه حشر
به مـی ز دل ببَرم هُولِ روزِ رستاخیز
باعرض ادب واحترام ابوتراب عبودی (شیراز)
شاعر ،نویسنده و پدید آورنده، بوستان فاطمه،س، ژاله بر گلبرگ دیوان ابوتراب عبودی، رقص آتش و خون، عصر غیبت، یک جهان و یک حکومت،
محمد رضوانی در ۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳: