بخش ۱: آنچه عبارت است از تفرقه حکایت است و آنچه جمعیت ...
بخش ۲: ای عزیز ولایت محبت عادت و عبارت نیست و اهل اصول ...
بخش ۳: بدانکه ولایت شوق، بذوق مسلم است که شوق آتشی است ...
بخش ۴: حقیقت طلب در خوف است و مرد این کار مردی عظیم است ...
بخش ۵: بکاء گریستن است در کار خویش گریستن است بریار خویش ...
بخش ۶: تذکر نتیجه تفکر است
بخش ۷: ذکر سه است بلسان بجنان و بجان ذکر بلسان عادت است ...
بخش ۸: مقصود از عتاب از دوست خطاب با اوست تا قصه عشق ...
بخش ۹: خبر را در مسامرت جوار نیست و سمر در مکاشف بکار ...
بخش ۱۰: کار مرید با جستجویست و کار مراد با گفتگو کار مرید ...
بخش ۱۱: مرد صوفی را که بدولت صفا برخوردار بوده معلومست ...
بخش ۱۲: جنون بی آگاهی مرد از اوست نه بی آگاهی از دوست از ...
بخش ۱۳: مرد در تجرید مرد مرد گردد و از خودی خود فرد گردد ...
بخش ۱۴: پس از این مقام قربت است قرب بهمت است ونه قرب ...
بخش ۱۵: انس تسکین نیران جلال است و تمکین عاشق در میدان ...
بخش ۱۶: انبساط نکوئی پوشیدن است و خود را سزای قرب نادیدن ...
بخش ۱۷: محنت و بلا امتحانست و بر دل و جانست محنت حال محبت ...
بخش ۱۸: عشق آتش سوزان است و بحر بیکرانست همه جانست هم ...
بخش ۱۹: لیکن روح اجساد و هیات فؤاد افراز جانست اگر خاموش ...
بخش ۲۰: عشق درد نیست لیکن بدرد آرد چنانکه علت حیاتست مسبب ...
بخش ۲۱: وفا رعایت میثاقست و غایت وفاق وفا دستگاه مشتاق ...
بخش ۲۲: اگر پرسد مستی چه چیز است گویم برخاستن تمیز است نه ...
بخش ۲۳: غلیان قرار وی آنست که سیر در نزول کند ظاهر و باطن ...
بخش ۲۴: وجد پس از عالم وصال و فراق است وجد عالم بیزاری ...
بخش ۲۵: ابتدای آفتاب توحید است که از مشرق غیب پدید آید بر ...
بخش ۲۶: تجلی برقی است که عاشق در آتش وی ناتوان گردد و ...
بخش ۲۷: مشاهده نهاده حقایق یقینست برون از تعلیم و تلقینست ...
بخش ۲۸: جمعیت نشان اتحاد است و اتحاد نشان وداد است تفرقه ...
بخش ۲۹: فقر سیمرغی است که از او جز نام نیست و کسی را بر ...
بخش ۳۰: آنکه دنیا بگذارد زاهد است و آنکه عقبی بگذارد ...
بخش ۳۱: طامات که خلق در آن عاجز باشد و فهم در آن موجز ...
بخش ۳۲: توحید نه از مذهب و کیش است، احد سزای احدیت خویش است