گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

محنت و بلا امتحانست و بر دل و جانست محنت حال محبت عیان کند و کمال وی نقصان نشان کند دام بلا افکند و تخم عطا بپراکند اگر محبت باعطا نیامیزد ببلا بیاویزد محنت گوهر است و گوهر عطا محنت گل است و بلا خار روی کدام طالبست که نیست افکارئی و هر که را گل پسندیده آید از خارش گزند ناید عاشق کشتن رسم این درگاه است اولا باید که صفة صفت آن ادا شود این محنت و محبت قرینه است و محنت بر محبت دیرینه است هر چند بجانست گران نیست هزار جان باید برای دوست بلاء دوست خوش است اگر چه آتش است

گر بر سر من خار و خسک بارانی

باران ترا دوخته ام بارانی