ابتدای آفتاب توحید است که از مشرق غیب پدید آید بر اهل سعادت تابد ولایت ظلمت و آثار پندار برد اهل عنایت را هر ساعتی کرامت نودهد و اهل رعایت را هر زمان بنو مقامی برند خورشید دواست یکی بر جهان تابد و یکی بر جان تابد بدان یکی که بر جهان تابد ظلمت بگدازد و آندیگری که بر جان تابد وحشت خلقت بگدازد و آن دیگری که برآید نجوم نماند و آندیگری که برآید رسوم نماند آنکه به چشم خویش بنظاره خورشید است از دیدن خورشید ناامید است و آنکه بخورشید بنظاره خورشید است نظری وی جاوید بر خورشید است خورشید به خود دیدن خطاست خود را برو دیدن سزاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.