گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

نوشین لب یاقوتیش ار لعل مذاب است

در خاصیت ازچیست که بر عکس شراب است

پیمودن آن باده در اسام گنه شد

نوشیدن این باده بهر کیش ثواب است

نوشیدن این مایه ی انواع تنعم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

قتل عشاق نه از عارض او بیداد است

که در آیین وفا کشتن عارض داد است

کرد صیدم به نگاهی و نیامد به سرم

ناله ی من از این ناوک از آن صیاد است

از چه روی آه مرا قوت تأثیر نبود

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

مرا بس شکرها از کردگار است

که یارم در بر و غم بر کنار است

اگر سنگ از فلک بارد چه تشویش

حضور دلبرم رویین حصار است

به پای دوست نبود جز تو در دست

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

مرا چون تو یاری غم گسار است

به غم شادم ور افزون از شمار است

الا ای گلستان اهل معنی

که گل های تو با آسیب خار است

به جام از شیر و شهدم گر شرابی است

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

چه بسته ای که به بند وفا گرفتار است

چه رسته ای که گرفتار قید اغیار است

مدان دل آنکه نه از دشنه ی محبت چاک

مخوان تن آنکه نه از تاب عشق بیمار است

بها لبی که ز سر پنجه ی بتی پر خون

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

نه سر ز تیغ تو تنها بریدنم هوس است

به خاک پای تو در خون طپیدنم هوس است

زدی چو یک دو سه زخمم بدار دست که باز

دوگامی از پی قاتل دویدنم هوس است

به شوق دام و قفس در بهار نیز چو دی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

در بزم عشق باده سرشک روان خوش است

جای سرود و مطرب ما را فغان خوش است

با روی زرد ناله ی دل زارتر نگو

مرغ مرا بهار نوا در خزان خوش است

از گلبن تو دیده ندوزم ز خار غیر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

تا صید تو شد مرغ مرا بال وبال است

دانست که از دام تو پرواز محال است

نالیدم و صیاد ز باغم به قفس برد

دیگر نتوان گفت که دل بیهده نال است

در مرحله ی عشق که صد سلسله یک زلف

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

با ساقی و مطرب همه را کار به کام است

کاشانه ی ما بزم جم از دولت جام است

نقصان به غم افتاد و روان را طرب افزود

تا شاهد روز و شبم آن ماه تمام است

بدگیسوی او سور مرا، سیرت سوکی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

آن باده که در ملت اسلام حرام است

از دست تو نوشم خود اگر ماه صیام است

کوته نظر ار ماه تمامت به مثل خواند

این نقص بس آنرا که نه از اهل کلام است

طوبی به قدت حیرت و حورا به رخت مات

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

گرچشم تو فتنه زمان است

غم نیست رخت ره امان است

ابروت فراز چشم خون ریز

یا تیغ به دست جاودان است

نی نی غلطم نه تیغ و جادو

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

آن نه ابروی و این نه مژگان است

تیر بی پر و تیغ عریان است

آن نه قامت که سرو صدر نشین

و آن نه طلعت که شمس ایوان است

آن نه ابرو بود دو قبضه پرند

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

مژده ای دل که روز قربان است

حکم از یار و کار با جان است

عاشقانت چو خاک خفته به راه

که ترا باز عزم جولان است

تا مگر پا نهی بر او سرها

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

به جای دوستی ار دشمنی سزای من است

جفا ز جانب جانان کمین جزای من است

گذشت و حسرتم افزود از آنکه گفت طبیب

علاج این مرض از لعل جان فزای من است

پس از هلاک به بالینم آی و فارغ باش

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

مرا درد از شکیبایی فزون است

که دل در سینه چندین بی سکون است

ز احوالم چه پرسی کاشک خونین

گواهم بر جراحات درون است

بگوخود بی تو چون پایم که در هجر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

گرنه در خورد یار دیرین است

تلخکامی به جان شیرین است

تا تو از چهره شرم مهر شدی

اشک ما نیز رشک پروین است

دل سرگشته ام به چنبر عشق

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

لبت از بس لطیف و شیرین است

دلت از بس گران و سنگین است

دلت آیات کوه فرهاد است

لبت آفات لعل شیرین است

چون فرازد قد و فروزد چهر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

خون به رخسارم از جهان بین است

شرح حالم ببین چه رنگین است

اشکم افکنده راز خفیه به روی

چه کنم کار مدعی این است

از غمم بهره داد و این احسان

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

سرخوشم با لبت که نوشین است

ای دریغ از دلت که سنگین است

در میان نیست و ز بیان پیداست

این میان نیست نون تنوین است

تیغ ابروی و نافه گیسویت

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

گرچه این فن خلاف آیین است

منت از عارضت برآیین است

کلکم انواع نعت آنچه نگاشت

نزد حسن تو عین تهجین است

ذقن و چهر و چشم و غمزه و زلف

[...]

صفایی جندقی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۲۱
sunny dark_mode