گنجور

 
صفایی جندقی

خون به رخسارم از جهان بین است

شرح حالم ببین چه رنگین است

اشکم افکنده راز خفیه به روی

چه کنم کار مدعی این است

از غمم بهره داد و این احسان

در خور صد هزار تحسین است

چه شباهت به مشکت ای گیسو

کز تو یک چین بهای صد چین است

شب هجران به تاب زلف توام

مارها در فراش و بالین است

لب و دندانت از ملاحت و طعم

نقل شور و شراب شیرین است

سرگرانی مکن به اینکه جفا

رسمی از روزگار دیرین است

با صفایی که دین و دل به تو داد

بی وفایی خلاف آیین است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

تا جهان است؛ کار او این است

نوش او نیش و مهر او کین است

مشاهدهٔ بیش از ۲۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
حمیدالدین بلخی

زآنکه در کویت آفتاب این است

نیم شب چون نماز پیشین است

خاقانی

ای عزیزان بر جهان این است

زهرش اندر گیای شیرین است

نظامی

بزم‌های تو گرچه رنگین است

آنچه بزم مخلد است این است

عطار

شیر در کار عشق مسکین است

عشق را بین که با چه تمکین است

نکشد کس کمان عشق به زور

عشق شاه همه سلاطین است

دلم از دلبران بتی بگزید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه