گنجور

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۳ - و له ایضا

 

نگار عهد شکن بی وفای دوران است

بیا و دور رخش را ببین که دور آن است

خطش چو خضر و دو زلفش بسان ظلمات است

ولی لب و دهنش همچو آب حیوان است

دمی که در نظرم آن نگار دلجوی است

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۴ - و له ایضا

 

بیا که درد مرا از لب تو درمان است

ببین که چون سر زلفت دلم پریشان است

گرم به باد دهی، ز آتش تو خاک شوم

که خاک پای تو خوشتر ز آب حیوان است

اگر اسیر کمند تو می شوم، چه شود

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۵ - و له ایضا

 

بیا که مردمک دیده غرقه در آب است

ببین که اشک روانم به رنگ عناب است

به یاد یار گل اندام، خار همچو سنان

به زیر پهلوی مجروح من چو سنجاب است

ز حال دیده ی بی خواب من چه غم دارد

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۶ - و له ایضا

 

وجود خاکی من گرچه می دهی بر باد

هزار جان عزیزم فدای جان تو باد

هوای آتش و آب رخت نگویم ترک

گرم چو خاک دهی عمر نازنین بر باد

اگر چه ترک تو تیغ جفا کشیده بود

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۷ - و له ایضا

 

ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است

ببین که در طلبت حال مردمان چون است

به یاد لعل تو، بی چشم مست میگونت

ز جام غم می لعلی که می خورم خون است

ز مشرق سر کوی، آفتاب طلعت تو

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۸ - و له ایضا

 

به ناز اگر ز در آن سرو ناز باز آید

به صید کردن مرغ دلم چو باز آید

به ناز در چمن جان خود کنم جایش

اگر به طرف چمن همچو سرو ناز آید

به مجلسی اگر آن رود را به چنگ آرم

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۹ - و له ایضا

 

به حسرت از قفس سینه مرغ جان برود

چو از برابرم آن یار دلستان برود

به یکدم از سپر نه سپهر درگذرد

دمی که ناوک آه من از کمان برود

بیا بیا و دمی در کنار من بنشین

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۰ - بهاریات

 

بهار و باده و روی نگار خوش باشد

نوای بلبل و بانگ هزار خوش باشد

نگار موی میان در کنار، وقت صبوح

کنار سبزه، میان بهار خوش باشد

شراب در سر و مطرب حریف و ساقی مست

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۱ - فی البدیهه

 

عروس گل چو به طرف چمن درآمد باز

ز عشق بلبل شوریده برکشید آواز

به روی خرم گل بلبلان ادا کردند

میان باغ به نوروز نغمه های حجاز

نگار و باده ی لعلی گرت به دست آید

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۲ - و له ایضا

 

خیال دوست که در خواب می‌کند بازی

درون دیدهٔ پُرآب می‌کند بازی

در آفتاب، سر زلف عنبرافشانش

چو هندویی ز سر تاب می‌کند بازی

ز طوطی خط او چون نبات بگدازم

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۳ - سوگندنامه

 

به آفتابِ جمالت، به نورِ صبحِ جلال

به آستینِ خیالت، به آستانِ وصال

بدان دو سنبلِ پرتاب و سروِ سوسن‌بوی

بدان دو نرگسِ پرخواب و غمزهٔ قتال

بدان رسن که به مکر و فریب و شیوه و غنج

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۴ - و له ایضا

 

چنان که قطرهٔ شبنم ز ارغوان بچکد

عرق ز عارض آن ماه مهربان بچکد

ز شرم آتش و آب رخش به طرف چمن

گل آب گردد و بر روی گلستان بچکد

اگر ز دیدهٔ من یک زمان نهان گردد

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۵ - و له ایضا

 

به حرف من چو نهاد این زمان نگار انگشت

به اشک دیدهٔ خونین کنم نگار انگشت

بگفتم از لب شیرین مرا بده کامی

نهاد بر لب شیرین آبدار انگشت

محقق از خط ریحان یار رشک برد

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۶ - مدح شیراز

 

دلم ز خطهٔ شیراز و قوم او شادست

که بِهْ ز خطهٔ مصر و دمشق و بغدادست

به هر طرف که روم دلبری شکردهن است

به هرکجا نگرم لعبتی پریزادست

طواف خطهٔ شیراز می‌کنم شب و روز

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۷ - و له ایضا

 

روزی است عید کز همه ایام خوشترست

وز روز عید، روی دلارام خوشترست

گل خرم و خوش است، ولی در میان گل

دربر گرفته یار گل اندام خوشترست

ای ناتمام! نسبت رویش به مه مکن

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۸ - و له ایضا

 

خواهم که حاجت من بیدل روا کنی

خواهم که با وصال خودم آشنا کنی

از فخر پای بر سر هفت آسمان نهم

روزی اگر نظر به من بینوا کنی

تا کی کمان چاچی ابرو کشی به من

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۹ - مجارات

 

ای روز روشنت ز شب تیره در حجاب

وی زیر سایه بان سر زلفت آفتاب

دست قضا ز آیت خوبی به کلک صنع

بنوشت گرد آتش رویت خطی چو آب

گه ماه تام در دل شب می شود نهان

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶۰ - فی البدیهه

 

نوروز و عید ماست که روی تو دیده‌ایم

وز شام غم به صبح سعادت رسیده‌ایم

ای نور دیده! چهرهٔ روشن به ما نمای

کز بهر دیدن تو سراپای دیده‌ایم

از آرزوی روی و لب جان‌فزای تو

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶۱ - و له ایضا

 

از هر چه هست و بود، می خوشگوار به

وز می، به پیش من، لب شیرین یار به

باشد لطیف سیب سپاهان، ولی ازو

دیدم به چشم خویش زنخدان یار به

بر به به حسن اگر زنخ او زنخ زند

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶۲ - و له ایضا

 

ساقی! بیار باده و مطرب بساز ساز

تا برگ عیش را بود از نغمه تو ساز

گر کعبه کوی دوست بود می کنم طواف

ور قبله روی یار بود می برم نماز

تا همچو باز دیده فروختم ز غیر

[...]

حیدر شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode