گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

دل من بی تو حکایت ز دهان تو کند

تن من بی تو روایت ز میان تو کند

که تواند که کند با لب پرخنده مرا

گر کند خنده آن تنگ دهان تو کند

سال و مه قصد به کاسد شدن عنبر و مشک

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

با من دلت آشنا نمی گردد

وز تو دل من جدا نمی گردد

هر چند وفای من رها کردی

از دست تو دل رها نمی گردد

از بهر سه بوسه زان دو لب هرگز

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

ای از بنفشه زلف تو پر پیچ و تاب تر

چشمت ز چشم نرگس تر نیم خواب تر

خوش ده جواب دوست که از جمع دلبران

دلبرتر آن بود که بود خوش جواب تر

خرم شده ست سبزه و مشکین شده است باد

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

هر گه که گل لعل بخندد به چمن بر

جز جام می لعل نشاید به دهن بر

من جامه گر از جور غم عشق دریدم

گل جامه ز جور که دریده است به تن بر

فریاد کند هر که به بیداد در افتد

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

ای دو لب تو ز شهد خوشتر

زندان توام ز مهد خوشتر

بدخو مشو و تبه مکن عهد

خوی خوش و حسن عهد خوشتر

گر وصل تو را به جهد یابم

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

همه مقصود ما شد راست امروز

که آن مقصود دل با ماست امروز

گر آراید بهار نو جهان را

جهان را روی او آراست امروز

دلم دی وصل او حاجت همی خواست

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

آورد به ما بلبل عاشق خبر گل

جز بلبل گل دوست که داند خطر گل

هر چند که در گل همه خوبی و خوشی هست

بی مل نه همانا که خوش آید خبر گل

زان قطره شبیگر که بر شاخ گل افتاد

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

رونق گرفت کار می از روزگار گل

خوبی و دلبری است همه کار و بار گل

لطف رحیق یافت مزاج می لطیف

آب عقیق برد رخ آبدار گل

هر در که ریخت دیده من در فراق یار

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

بلبل گشاده کرد زبان بر ثنای گل

معشوق بلبل است رخ دلگشای گل

هر شب ز شام تا به سحر ساحری کنیم

من در ثنای بلبل و او در ثنای گل

معزول گشت ساقی و منسوخ شد سماع

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

زان دو لب چون عقیق یارم

از دیده همی عقیق بارم

کارست مرا عقیق باری

تا عشق عقیق اوست کارم

کردست سرشک من عقیقین

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

بیا که با سر زلف تو کارها دارم

ز جام عشق تو در سر خمارها دارم

بیا که با دو رخ تو که روز را ماند

شکایت و گله روزگارها دارم

بیا که چون تو بیایی، به وقت دیدن تو

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

پیک دو زلف دلبری ای باد صبحدم

زان با نسیم عنبری ای باد صبحدم

بر مشک تاب داده دلبر گذشته ای

زان دلربای و دلبری ای باد صبحدم

بر حلقه معطر مشکین گذشته ای

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

ای دل غبار غم ببرد باد صبحدم

بر زلف دوست گر گذرد باد صبحدم

بی باد صبحدم نزنم دم که هر شبی

پیغام من به دوست برد باد صبحدم

عطر و بخور بوی به زلفش سپرده اند

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

عید است و حق عید بباید شناختن

وز باده نوش کردن و بربط نواختن

شرع است حق روزه به طاعت گزاردن

شرط است حق عید به عشرت شناختن

اکنون که چنگ و نای به یک جای ساختند

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

دل به عشق روی دلبر شاد کن

وز رخ و زلفش گل و شمشاد کن

عقل بیش اندیش را بر طاق نه

نفس شادی دوست را دل شاد کن

گه بنای بی غمی بر پای دار

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

بلبل رسید نغمه بلبل رها مکن

گلبن شکفت جز همه برگل ثنا مکن

از روی دوست دیده خود را تهی مدار

وز دست خویش دسته گل را جدا مکن

گر عهد کرده ای که نگیری قدح به دست

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

ای شب تاری غلام موی تو

روز روشن پیشکار روی تو

چاکر روز و شبم تا روز و شب

نایبند از روی تو وز موی تو

بنده موی تو دلهای جهان

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

چون زلف تو بی قرارم از تو

چون چشم تو با خمارم از تو

ای گشته چو روزگار بدعهد

سرگشته روزگارم از تو

ای حسن تو بی شمار گشته

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

خلعت چشم من است راحت دیدار تو

راحت گوش من است لذت گفتار تو

رشک همه عالمند گوش من و چشم من

از پی گفتار تو وز پی دیدار تو

از گل رخسار تو خسته دلم روز و شب

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

ای سپه عشق تو بر ما زده

صبر و دل ما همه یغما زده

جان من از عشق تو لرزان شده

همچو تن مردم سرما زده

بر من بیچاره نبخشی و من

[...]

ادیب صابر
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode