گنجور

 
ادیب صابر

بلبل گشاده کرد زبان بر ثنای گل

معشوق بلبل است رخ دلگشای گل

هر شب ز شام تا به سحر ساحری کنیم

من در ثنای بلبل و او در ثنای گل

معزول گشت ساقی و منسوخ شد سماع

این از نوای بلبل و آن از لقای گل

در زیر شکر و منتم از گوش و چشم خود

گاه از برای بلبل و گاه از برای گل

دارم درین خوای خوش و باد گل فشان

درسر نشاط باده و در دل هوای گل

وقت گل است خیز بیار ای گل ببار

زان مه که هست گونه ای از آشنای گل

داد نشاط و عشرت و انصاف عمر و عیش

بستان ز گل که دیر نماند بقای گل

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

بلبل ز شاخِ سرو چو بر زد نوایِ گل

بر دست گیر باده و بنشین به پایِ گل

نوروز کنجِ خانه گرفتن دریغِ می

پهلوی خار حیفِ عظیم است جایِ گل

فرهاد خوانده ای که چه کرد از هوایِ دل

[...]

جلال عضد

تا بر چمن فتاد فروغ لقای گل

سر می نهد بنفشه غمگین به پای گل

اسیر شهرستانی

لبریز خنده است چمن از هوای گل

می خور که پایتخت نشاط است پای گل

دیوانه را هوای جنون باغ دلگشاست

گرید به جای باده و خندد به جای گل

هر جا که هست در نظرم جلوه می کند

[...]

حزین لاهیجی

بر سر زدیم لالهٔ داغی به جای گل

داریم گریه ای که بود خونبهای گل

ما و سرود ناله درد آشنای خوبش

تا کی رسد به خاطر دیر آشنای گل

الفت به ساده لوحی ما خنده می زند

[...]

سعیدا

ریزد خزان به خاک چو برگ و نوای گل

جز عندلیب نیست کسی آشنای گل

از گوشهٔ کلاه شکست آفتاب من

رنگ پریده را به هوا از هوای گل

دور از تو چون شوم که نگردد دمی جدا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه