گنجور

 
ادیب صابر

دل من بی تو حکایت ز دهان تو کند

تن من بی تو روایت ز میان تو کند

که تواند که کند با لب پرخنده مرا

گر کند خنده آن تنگ دهان تو کند

سال و مه قصد به کاسد شدن عنبر و مشک

زلف عنبر شکن مشک فشان تو کند

دل پر آتشم اندر خم زلفین تو ماند

حاش لله که آهنگ زیان تو کند

لاله رخساری و چون لاله مرا سوخته دل

عشق رخساره چون لاله ستان تو کند

هر زمانم چو کمان چفته و چون تیر نزار

تیر آن غمزه ابروی کمان تو کند

به زبان تلخ چه گویی و تو را لب چو شکر

چه شود گر دل (من) شکر زبان تو کند

 
 
 
صائب تبریزی

گر مصور قلم از موی میان تو کند

چه خیال است که تصویر دهان تو کند؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه