گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴

 

با مدعی گذشته ام بر کنار بحث

در کوی عشق شعله ندارد به خار بحث

از بهر حل مسئله ی دین اگر بود

با اهل این زمانه مکن زینهار بحث

مستند اهل مدرسه، زان بحث می کنند

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵

 

زاهد بیا و پرده برافکن ز راز خبث

ما دمکش توایم به آهنگ ساز خبث

عمرت دراز باد که در دورت اژدها

حسرت برد همیشه به عمر دراز خبث

نزدیک تو فرشته نگردد که زیر خاک

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

بر ما دمی نمی گذرد بی شراب تلخ

تا چند همچو ابر توان خورد آب تلخ

شیرینی زلال طرب را ز گل بپرس

روزی ما چو سبزه ی میناست آب تلخ

آنجا که عشق غارت آسودگی کند

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵

 

شد باغ از بهار، سفید و سیاه و سرخ

مرغان شاخسار، سفید و سیاه و سرخ

دارم ز گریه در ره شوق تو دیده ای

چون ابر نوبهار، سفید و سیاه و سرخ

صد رنگ موج جلوه درین بحر می کند

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۴

 

امشب گل شکفتگی ما دو رنگ بود

نقل شراب، پسته ی خندان تنگ بود

ساقی ز چهره آینه بر روی بزم داشت

مطرب ز پنجه، شانه کش زلف چنگ بود

گل از حجاب لاله رخان حال غنچه داشت

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

 

آمد دی و ز میکده ها شور شد بلند

شب های عیش چون مژه ی حور شد بلند

ساقی گشود تا سر خم را، چو لاله زار

چندین هزار کاسه ی مخمور شد بلند

هر ناخنی که مطرب مجلسی به تار زد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷

 

تا از قبول عشق، سخن بهره مند شد

هر بیت ما کتابه ی طاق بلند شد

دستی که بود شکوه ز کوتاهی اش مرا

آخر به صید چون تو غزالی کمند شد

از چشم زخم فقر که عمرش دراز باد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۵

 

با لطف ساعدت ید بیضا نمی‌رسد

پیش لبت سخن به مسیحا نمی‌رسد

پای برهنه، گرم سراغم که شعله را

از خار زحمتی به کف پا نمی‌رسد

دایم شریک عشرت این باغ بوده‌ایم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸

 

خورشید از نمود رخت بی نمود شد

آتش زبس که سوخت ز شوق تو، دود شد

از بس که منع دیدن یاران کند مرا

چشم من از تپانچه ی مژگان کبود شد

در طالعم نبود، ازان وصل رو نداد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۹

 

چون در دلش ز لعل تو اندیشه بگذرد

می چون عرق ز پیرهن شیشه بگذرد

فرهاد را بگو که ز جرم وفای تو

پرویز خود گذشت، اگر تیشه بگذرد

در عشق، موج گریه ام از آسمان گذشت

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶

 

دیگر بهار شد که هوا گلفشان شود

دامن ز خون دیده پر از ارغوان شود

صد برگ شد ز فیض هوا هر گل زمین

سیر چمن نصیب همه دوستان شود!

چون سبزه، پاشکسته ی این باغ دلکشیم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۶

 

مژگان من وظیفهٔ خوناب می‌خورد

غواض نان ز سفرهٔ گرداب می‌خورد

داغم ز دست لاله که در موسم بهار

دارد شراب در قدح و آب می‌خورد

بی‌نغمه‌ای شکفته نگردد دل از شراب

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵

 

تنها من ضعیف ندارم بدن کبود

عشقم چنان فشرده که شد پیرهن کبود

گر بعد مرگ بنگری، از سنگ حادثات

چون لاجورد سوده بود خاک من کبود

جز من کسی کجاست که گیرد عزای من

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۱

 

از دیر و کعبه تا به دو جانب دو خانه ماند

چون قبضه ی کمان دل ما در میانه ماند

خرمن ز خوشه، رفته ی جاروب برق شد

در خواب چشم مور ز غفلت چو دانه ماند

تاراج هرچه داشت، نمودیم و می خوریم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۹

 

چشم توام ز هوش تهیدست می کند

یک سرمه دان شراب، مرا مست می کند!

منعم مکن که گریه ی مستانه را دلم

چنان که می به جام و سبو هست، می کند

آرام، سازگار اسیران عشق نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۷

 

دارم دلی که پای ز هر گلشنی کشید

هر کس گلابی از گل و او دامنی کشید

از داغ های سینه، فغان شکستگان

هردم چو بانگ نی سری از روزنی کشید

در راه شوق، بار تعلق وبال توست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۰

 

چون مست من سوار به عزم شکار شد

شیر از پی گریز به آهو سوار شد!

بر من گذشت سروی و از شوق دامنش

همچون چنار دست من از کاروبار شد

می را بود به خون سیاووش نسبتی

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۸

 

کار من خراب ندانم کجا رسد

موجی اگر به کلبه ام از بوریا رسد

دور فلک به کام حریفان دیگر است

نوبت به ما عجب که درین آسیا رسد

صد حرف می زنیم به آن بی وفا، ولی

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۰

 

مشکل که یاد ما به قدح نوشی آورد

دوری ست نشأه ای که فراموشی آورد

رازی ست راز عشق که با هم دو گوش را

همچون کمان حلقه به سرگوشی آورد

از ناله در خمار به تنگ آمدم، کجاست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۷

 

رشکم ز گفتگوی تو خاموش می کند

نامت نمی برم که دلم گوش می کند

آیینه را وصال تو خوش روی داده است

عشرت همیشه رند نمدپوش می کند

بال هما به شهپر مصرع نمی رسد

[...]

سلیم تهرانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode