گنجور

 
سلیم تهرانی

دیگر بهار شد که هوا گلفشان شود

دامن ز خون دیده پر از ارغوان شود

صد برگ شد ز فیض هوا هر گل زمین

سیر چمن نصیب همه دوستان شود!

چون سبزه، پاشکسته ی این باغ دلکشیم

چندان نشسته ایم که فصل خزان شود

در هر مقام، خضر ره ما به صورتی ست

گه می فروش گردد و گه باغبان شود

حاسد فسرده است ز پیری خود سلیم

شاید ز فیض این غزل ما جوان شود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

روزی که زیر خاک تن ما نهان شود

وانها که کرده‌ایم یکایک عیان شود

یارب به فضل خویش ببخشای بنده را

آن دم که عازم سفر آن جهان شود

بیچاره آدمی که اگر خود هزار سال

[...]

کلیم

هر زخم که خدنگ تو زیب نشان شود

چشمی دگر براه خدنگت عیان شود

یارم بخشم رفته اگر عمر رفته است

چندان نمی رود که ز چشمم نهان شود

واصل ز حرف چون و چرا بسته است لب

[...]

صائب تبریزی

در هر دلی که ریشه غم زعفران شود

خندان چگونه از می چون ارغوان شود

از کوه غم شود دل افگار من سبک

بار گران به کشتی من بادبان شود

دریا شود ز گریه رحمت کنار من

[...]

قصاب کاشانی

چون خونم از دو دیده گریان روان شود

مژگان ز اشک شاخ گل ارغوان شود

روشن کند چراغ رخش نور آفتاب

روشن چو شمع محفل روحانیان شود

سربرنگیرم از ره کنعان به راه تو

[...]

آشفتهٔ شیرازی

روزی که آن پری ز نظرها نهان شود

شور جنون ز یک‌یک مردم عیان شود

عاشق رخت ببیند و نقد روان دهد

بیند بهشت خویش و روان زین جهان شود

بیش از اجل عجول به مرگ عاشقست از آنک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه