گنجور

 
سلیم تهرانی

امشب گل شکفتگی ما دو رنگ بود

نقل شراب، پسته ی خندان تنگ بود

ساقی ز چهره آینه بر روی بزم داشت

مطرب ز پنجه، شانه کش زلف چنگ بود

گل از حجاب لاله رخان حال غنچه داشت

شکر ز خنده ی لب خوبان به تنگ بود

می کرد مدعی به من اظهار دوستی

امشب ستاره پنبه ی داغ پلنگ بود

هر موج کز محیط پرآشوب روزگار

برخاست، چون ملاحظه کردم نهنگ بود

ننمود مرگ هیچ کس از بیم جان مرا

اوقات عمر من همه چون روز جنگ بود

گردد دلم شکسته ز تندی بوی گل

آن روزگار رفت که این شیشه سنگ بود

چون صورت فرنگ، نگاه تو عام شد

رفت آن زمان که عرصه بر احباب تنگ بود

موج شراب، صیقل آن تا نشد سلیم

چون برگ تاک، آینه ام زیر زنگ بود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode