گنجور

 
سلیم تهرانی

شد باغ از بهار، سفید و سیاه و سرخ

مرغان شاخسار، سفید و سیاه و سرخ

دارم ز گریه در ره شوق تو دیده ای

چون ابر نوبهار، سفید و سیاه و سرخ

صد رنگ موج جلوه درین بحر می کند

چون نقش پشت مار، سفید و سیاه و سرخ

گردیده داغ کهنه و نو جمع در دلم

همچون زر قمار، سفید و سیاه و سرخ

هر گه سلیم جام ز دشمن گرفت یار

گشتم هزار بار سفید و سیاه و سرخ