گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

ندانم خویش کردم یا قضا کرد

مرا از دل ترا از من جدا کرد

درستی در شکست است این کمان را

که هر تیری رها کردم خطا کرد

وفا کردیم و جانان در مکافات

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

صبا یک عقده از جعد تو وا کرد

هوا را عطر بیز و مشک سا کرد

شکر خا لعلت از نوشین تبسم

دهن نگشوه مشت غنچه وا کرد

گل از تشویر رویت هر سحرگاه

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

قلم تا سر ز سودای تو درکرد

ورق را رخ ز خون دیده تر کرد

همان دود سیه کز خامه برخاست

از این آتش جهانی را خبر کرد

به فر حسن جانان عشق جان سوز

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

که جز من کاشکم اینسان دربدر کرد

انیس خویش اشک پرده تر کرد

بنازم غمزه ات کز یک کرشمه

بنای تقویم زیر و زبر کرد

جزاک الله کنی منعم ز فریاد

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

نه او روزی دو، ترک بد سری کرد

نه یک شب طالعم نیک اختری کرد

نه روی دولتم دیدار بگشود

نه یکبارم سعادت رهبری کرد

نه مرگم از غم هجران رهانید

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

بحمدالله که کوکب یاوری کرد

مهم زین صید غم یادآوری کرد

پس از دوری که در حرمان به سر شد

به سر وقت منش دل رهبری کرد

مهی کز وی تطاول رفت و تقصیر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

اگر یک چندم از دل برگشایند

از آن بهتر که صد پندم سرایند

به دستی کو مرا پا بست خود ساخت

ندانم دیگرانم چون گشایند

به مرغان اسیر اغرای پرواز

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

به بزمم دوش حورا پیکری بود

که هر عضوش به فردوسم دری بود

در آن مستی ندانستم سر از پای

که در سرم نهان با وی سری بود

دلی بگرفت و صد جانم عوض داد

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

به مینو منظری دوشم سری بود

که جنات از جمالش مظهری بود

دل از دستش نیارستم ستادن

که زین مشکل مرا مشکل تری بود

مسلمان زاده ی این مایه بی باک

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

مگو دل ها به طراری رباید

که با رغبت دل از دنبالش آید

به بستان پیش آن قد سرو بی روی

بگوتا خویش را کمتر ستاید

که هستش گرچه قامت دلکش اما

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

ازین پس دور من چندی نپاید

مگر دوران هجرانم سرآید

مرا زان حسن روز افزون که جان کاست

به دل هر روز صد حسرت فزاید

پس از مرگم به بالین آمد آری

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

در این انجام عمر و آخر کار

بحمداله که آمد کوکبم یار

به دست آمد مرا زیبا نگاری

نگای مهر پرورد وفادار

وفای جوی وفا سنج و وفا فهم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

رسد چندانکه از ترکانم آزار

کند مهر تو افزون در دلم کار

ز دیدار توام باور شد امروز

که حور این نشئه نیز آید پدیدار

نه سروت می توان گرفتن به قامت

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

ز خوبان جز تو ای ترک ستمکار

ندیدم دلبری چندین دلازار

جفاهای تو بر ما عکس عادت

کسی نشنیده کز گل بردمد خار

به چهر دلگشا یک راغ سوری

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

تن از تیمار عشقم مانده بیمار

توچندی بایدم پایی پرستار

پی پرسش به سر وقتم شتابی

اگر گردی ز احوالم خبر دار

بیا بنگر که چون این زار مهجور

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

ز صد ملک جم این جام خوشتر

صبوحی بی گزاف از شام خوشتر

اگر عمرم رود درگردش جام

بسی از گردش ایام خوشتر

بپیماییم مستان را بطی چند

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵

 

روان تسلیم دلبر دارم امروز

غمی از روی دل بردارم امروز

به میمون طلعت از نوشین لبانت

به یک مینو دو کوثر دارم امروز

بدین چهر فروزان حاش لله

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

بیا ساقی عرق در جام زر ریز

در آب خشک مروارید تر ریز

هلالی جام را شکل قمر کش

به بزم می کشان طرح دگر ریز

حریفان را به قدر وسع پیمای

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

دلا در عشق او رنگ دگر ریز

به جامی اشک خون از چشم تر ریز

نماندت آب اگر در دیده ای دل

ز مژگان پاره ای لخت جگر ریز

چو لعل دلکشم دامن به خون کش

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

ز مهرم خوب تر آن مهر مهوش

از آن زر خوشترم این سیم بی غش

مرا مگذار با این مایه تردید

مرا مپسند در چندین کشاکش

مده خاکم به باد از خشم و خواری

[...]

صفایی جندقی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode