گنجور

 
صفایی جندقی

روان تسلیم دلبر دارم امروز

غمی از روی دل بردارم امروز

به میمون طلعت از نوشین لبانت

به یک مینو دو کوثر دارم امروز

بدین چهر فروزان حاش لله

به مهرت کی برابر دارم امروز

ز شست ابروی و پیکان مژگانت

دلی پرتیغ و خنجر دارم امروز

جدا ز آن لعل لب جز خون دل نیست

شرابی گر به ساغر دارم امروز

به مستی تا ز سودای تو برهم

هوای باده در سر دارم امروز

بیا کز انتظارت چشم امید

به ره چون حلقه بر در دارم امروز

میم در جام و جامم ریز در کام

دماغی ز آن مگر تر دارم امروز

خودآرایی کند ترکم به هر هفت

که جنگ هفت لشکر دارم امروز

صفایی از درونت گشتم آگاه

چو خود دستی برآذر دارم امروز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode