گنجور

 
صفایی جندقی

رسد چندانکه از ترکانم آزار

کند مهر تو افزون در دلم کار

ز دیدار توام باور شد امروز

که حور این نشئه نیز آید پدیدار

نه سروت می توان گرفتن به قامت

نه ماهت می توان خواندن به رخسار

کدامین ماه می گنجد در آغوش

کدامین سرو می آید به بازار

چه سرو است آنکه بارش ماه و خورشید

چه ماه آنکه برجش باغ و گلزار

تنک ریزی چو فرمایی تبسم

شکر بیزی چو بازآیی به گفتار

شکر خندت تنک ریزد به خرمن

شکر بیزت شکر ریزد به خروار

جدا گشتن برایت آنقدر سهل

که از رویت جدایی سخت و دشوار

دمی را هم غنیمت دان صفایی

که در دنیاست حور العین ترا یار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode