گنجور

 
صفایی جندقی

ندانم خویش کردم یا قضا کرد

مرا از دل ترا از من جدا کرد

درستی در شکست است این کمان را

که هر تیری رها کردم خطا کرد

وفا کردیم و جانان در مکافات

تلافی را تدارک از جفا کرد

خدا را با که گویم کآن جفا کار

به بی رحمی چها گفت و چها کرد

عجب کو با کمال مهربانی

به آزار من اظهار رضا کرد

از این درگو مران نومید و ناکام

کسی کو تکیه بر فضل شما کرد

به خونم داد مفتی حکم و بنیاد

جزای خیر اگر بهر خدا کرد

من استحقاق دارم زین بتر نیز

ولی او این عمل محض ریا کرد

خود از غیبت زبان در کام نکشید

مرا تهدید ز اصغای غنا کرد

بخوان آن کش خورش از نان اوقاف

چرا در شرب آبی منع ما کرد

حریفان نیست زاهد ز اهل اسرار

که در کار خدا چون و چرا کرد

مخوان گولم که با اوضاع این عصر

صفایی بایدم عمدا خطا کرد