ازین پس دور من چندی نپاید
مگر دوران هجرانم سرآید
مرا زان حسن روز افزون که جان کاست
به دل هر روز صد حسرت فزاید
پس از مرگم به بالین آمد آری
قیامت گرچه دیر آید بیاید
گل بی خار آن رخ دید و بلبل
بلادت بین که بر گلبن سراید
سرانگشت نگارین هر که دیدش
سر انگشت از حیرت بخاید
اگر دیدی است مه را پیش آن چهر
چرا خود را به مردم می نماید
نقاب از روی دلبند ار کند باز
در فردوس بر عالم گشاید
مکن حیرت که آن حور پری زاد
مرا دیوانه و حیران نماید
گرم جویی شفا زین دردمندی
شرابم شربت آن لعل باید
به یاقوت تو مرجان ماندی حیف
که زو این نکته پردازی نیاید
صفایی را چه سود از پند ناصح
بگوتا بندم از دل برگشاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجا وصفش به گفتن هم نشاید
که پس پیرامنش چیزی بباید
مهی ، کندر سمرقند از لب او
نبات مصر را جان می فزاید
اگر طوطی طبع جان فزاید
بشاخ شکر نابش گراید
بشولد مر طبق را بر طریقی
[...]
خر خمخانه را جودان بماندست
وگر ماندست جو کو تا بخاید
بسنگ هجو من دندان شکستست
که بی بیطار بیخش برنیاید
سرش از سهمناکی شد بانسان
[...]
ز هجران تو جانم میبرآید
بکن رحمی مکن کاخر نشاید
فروشد روزم از غم چند گویی
که میکن حیلهای تا شب چه زاید
سیهرویی من چون آفتابست
[...]
دلی ده کاو یقینت را بشاید
زبانی کافرینت را سراید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.