بیا ساقی عرق در جام زر ریز
در آب خشک مروارید تر ریز
هلالی جام را شکل قمر کش
به بزم می کشان طرح دگر ریز
حریفان را به قدر وسع پیمای
چو دور افتاد با من بیشتر ریز
ز پا دامان زنگاری به بر زن
ز سر گیسوی مشکین برکمر ریز
وگر خواهی مرا محروم و ناکام
بیا وز فرقتم نقشی بتر ریز
به عین وصل هجرانم به یاد آر
نشاط و اندهم بر یکدگر ریز
مرا گر آه سوزان از جگر کش
مرا گر اشک غلطان از بصر ریز
ز آب دیده دامانم شمر ساز
ز تاب سینه نیرانم به بر ریز
ترا چندانکه شکر ریزد از لعل
مرا از جزع دریازا گهر ریز
پس از آن مایه زاریها به پاداش
به کام از بوسه ام تنگی شکر ریز
صفایی غافل از مژگان به پایش
اگر دستت دهد خاکی به سر ریز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که دید آخر چنین لعلی گهرریز
که بر لعلی دگر نکند شکر ریز
دلا در عشق او رنگ دگر ریز
به جامی اشک خون از چشم تر ریز
نماندت آب اگر در دیده ای دل
ز مژگان پاره ای لخت جگر ریز
چو لعل دلکشم دامن به خون کش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.