گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۲۱ - شفیع کردن بلبل تاک را نزد گل

 

به آه و فغان گفت بلبل به تاک

مشوازمن وکارم اندوهناک

به دردمن از لطف شو چاره جو

خود از غم هلاکم ملامت مگو

بر احوال من زار باید گریست

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۲۲ - دلداری دادن تاک بلبل را

 

به بلبل چنین پاسخ آمد ز تاک

که خود را مکن از غم دل هلاک

گلت را فرود آورم از غضب

کنم بخشش جرمت از او طلب

ولی گل دلش هست نازک بسی

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۲۳ - گفتگوی تاک با گل

 

به گل گفت تاک ای گل تازه رو

که شرمنده است از تو عنبر ز بو

چه رو داده است از چه ای در غضب

بفرما ز کار که ای در غضب

لباس غضب درتنت بهر چیست

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۲۴ - جواب گل به تاک و شکایت از بلبل

 

به تاک این چنین گفت گل در جواب

که ای از تو غمگین دلان کامیاب

مرا خشمگین کرده بلبل چنین

چنین کرده بلبل مرا خشمگین

ندانی ز دستش دلم چون بود

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۲۵ - اظهار ارادت و اخلاص تاک به گل

 

به گل گفت تاک ای تو اندر چمن

چو شیرین وما جملگی کوهکن

من وسرو و شمشاد و بید و چنار

همه بندگانیم وخدمتگذار

همه ما غلامان کوی توایم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۲۶ - جواب گل به تاک

 

بگفتا گل ای تاک نیکو سرشت

که هرجا توئی باشد آنجا بهشت

توئی مصلح وخیرخواه همه

به درماندگی ها پناه همه

شفاعت زبلبل کنی پیش من

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۲۷ - استدعای تاک از گل برای بخشیدن جرم بلبل

 

به گل گفت تاک ای گل نازنین

که وام از تو بگرفته بو مشک چین

توگفتی که بیرون روم ازچمن

چمن راچه باک ار ندارد چو من

ز روی تو نور گلستان بود

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۲۸ - جواب گل به تاک

 

بگفتا گل ای تاک روی چمن

سیه گشته در پیش چشمان من

دلم بسکه سیر از گلستان شده است

گلستان به پیشم چو زندان شده است

برآنم که بیرون روم از چمن

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۲۹ - پند دادن تاک گل را

 

بگفتا به گل تاک از روی مهر

که ای عنبرین بوی پاکیزه چهر

صحیح است فرمایشاتت تمام

ولی چند پندی شنو از غلام

سفر قطعه ای گشته است از سقر

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۳۰ - حکایت

 

شبی یاد دارم که پروانه ای

درآمد ز درهمچو دیوانه ای

تو گفتی سمندر نه پروانه بود

که از آتشش هیچ پروا نبود

ز بس مست بود وزخود بی خبر

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۳۱ - حکایت

 

جوانی که بود از می جهل مست

بزد سنگ وپای سگی را شکست

که ناگه سواری بیامد ز راه

ز حیرت مرا بود براونگاه

چنان زدلگد اسب بر آن جوان

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۳۲ - مناجات کردن گل

 

ز بس گل ز بلبل بد اندوهناک

طلب کرد حاجت ز یزدان پاک

به درگاه ایزد همی رو نمود

طلب ارزوی دل از او نمود

همی گفت ای کردگار قدیر

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۳۳ - آمدن گلچین به باغ و چیدن گل و بردن او را

 

سحر پیشتر ز انکه از کوهسار

شود چهر مهر منیر آشکار

به تخت زمرد گل اندرفراغ

که ناگاه گلچین درآمد به باغ

به گل چیدن افتاد از هر کنار

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۳۴ - رفتن گل از باغ واندوه ریاحین

 

چو گل رفت از باغ گل های باغ

به دلها نهادند چون لاله داغ

ز غم سنبل افتاد درپیچ وتاب

برفت از رخش رنگ وازچشمش آب

بشد نرگس از دردبیمارتر

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۳۵ - هلاک شدن بلبل از رفتن گل

 

چوگل رفت از صحن گلشن برون

دل بلبل از درد شد غرق خون

چنان ازجگر آه وافغان کشید

که گفتی اجل ازتنش جان کشید

همی خارکن خوان شد از هجر گل

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۳۶ - در صفت باری تعالی جل جلاله

 

مرا حیرت از عشق بلبل بود

که حیوان چنین عاشق گل بود

که این حسن را در رخ گل نهاد

که این عاشقی را به بلبل بداد

که این آسمان را به پا کرده است

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۳۷ - در صیدشدن فاخته

 

به مظلوم ظلمی که ظالم کند

کجا خودبردجان وسالم کند

چو بلبل هلاک ازغم یار گشت

ببین تا که بر فاخته چون گذشت

به ناگاه صیادی آمد به باغ

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۳۸ - درمکافات

 

یکی خواست کز گل بگیرد گلاب

گل افکنددر دیگ وبر رویش آب

به زیرش همی آتش تیزکرد

به گرمی چوآتش شد آن آب سرد

چو آن آب در دیگ آمد به جوش

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۳۹ - مناجات

 

خدایا بزرگی تو داری و بس

نباشد به غیر از تو کس دادرس

شریکی تو را نیست درکارها

به یکتائیت دارم اقرارها

کنی ابر را بر چمن آبیار

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۴۰ - طلب آمرزش از درگاه الهی

 

الهی به حق نبی و ولی

به جاه محمد (ص) به قرب علی

به حق حسن آن شه غم نصیب

به حقحسین آنشهید غریب

به زین العباد آن شه بی همال

[...]

بلند اقبال
 
 
۱
۲
sunny dark_mode