بلند اقبال
»
دیوان اشعار
»
مثنویات
»
بخش دوم - داستان گل و بلبل
»
بخش ۲۱ - شفیع کردن بلبل تاک را نزد گل
به آه و فغان گفت بلبل به تاک
مشوازمن وکارم اندوهناک
به دردمن از لطف شو چاره جو
خود از غم هلاکم ملامت مگو
بر احوال من زار باید گریست
که دردمرا چاره جز مرگ نیست
مگو از چه گفتی چنین و چنان
کنون بین که می باشم آتش به جان
به تن گشته نشتر پرو بال من
دل سنگ سوزد براحوال من
چومی نی کس امروز برگشته بخت
به من کار گردیده بسیار سخت
بزرگی تو امروز در بوستان
بپرداز برحالت دوستان
بکن درد من را دوا از کرم
بکن حاجتم را روا از کرم
من ازجهل اگر کرده ام ابلهی
به اصلاح کارم مکن کوتهی
توباید شفیع گناهم شوی
به عفو گنه عذرخواهم شوی
گنه باشد از بنده عفو از اله
الهی بیامرز ازما گناه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.