بگفتا گل ای تاک روی چمن
سیه گشته در پیش چشمان من
دلم بسکه سیر از گلستان شده است
گلستان به پیشم چو زندان شده است
برآنم که بیرون روم از چمن
خوش است ار نباشم در این انجمن
ز سیاره بدهد منجم خبر
نه از ثابت آن اختران دیگر
شنیدم که فرموده پندی حکیم
که شادان بود روح او در نعیم
به هر جا که گشتی بر خلق خوار
به عزم سفر خیز وبربندبار
درخت ار نمی داشت یک جا مقر
کی ازاره وتیشه بودش خطر
وگر آب می بود جاری به جو
نمی شد بدوگنده از رنگ و بو
چرا رنگ وبو راکنم گند و زشت
شوم از چه دوزخ که هستم بهشت
بهل تا ز گلزار بیرون روم
ازین بیشتر از چه دل خون شوم
بلی در دیاری که کس گشت خوار
همان به که بیرون رود زآن دیار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.