بلند اقبال
»
دیوان اشعار
»
مثنویات
»
بخش دوم - داستان گل و بلبل
»
بخش ۳۶ - در صفت باری تعالی جل جلاله
مرا حیرت از عشق بلبل بود
که حیوان چنین عاشق گل بود
که این حسن را در رخ گل نهاد
که این عاشقی را به بلبل بداد
که این آسمان را به پا کرده است
که این نه طبق را بنا کرده است
که از غره مه را کشاند به سلخ
که این حنظل وصبر راکرده تلخ
که شادی وغم را دهد ره به دل
که گل را برویاند از زیر گل
که زنبور را داده حکمت چنین
که سازد چنین خانه وا نگبین
که پروانه راکرده عاشق به شمع
که در خلق افکنده تفریق وجمع
که درتن دهد جان وگیرد که جان
که نطق و تکلم نهد بر زبان
همه صنعت پاک یزدان بود
که بودو وجود همه زآن بود
بهجز او قلم نیست در دست کس
همه نقش ها کار اوهست وبس
ز صانع به هر صنعتی پی ببر
به تاک و عنب هم پی از می ببر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.