چوگل رفت از صحن گلشن برون
دل بلبل از درد شد غرق خون
چنان ازجگر آه وافغان کشید
که گفتی اجل ازتنش جان کشید
همی خارکن خوان شد از هجر گل
همی اندر افغان شد از هجر گل
گهی پرزنانگشت بر گرد خار
چو اوپاسبان بوددر کوی یار
گهی چون خم باده در جوش شد
گه ازشدت درد بیهوش شد
چو بعد از زمانی بهوش آمد او
چو نی در فغان وخروش آمد او
چنان شورش انداخت اندر چمن
که یعقوب در کنج بیت الحزن
همی گفت خالی بود جای گل
عمل آمد آخر تمنای گل
گل آخر به در رفت از دست من
زد آتش بر این طالع پست من
ز بس کرد افغان ز سودای گل
بیفتاد و جان داد در پای گل
بمیرد بلی عاشق از عشق دوست
ولی در بر دوست مردن نکوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.